به گزارش آفتاب جنوب،مخاطبین فیلمهای سینمایی به یک جامعه، کشور، منطقه جغرافیایی یا حتی یک قاره خاص محدود نمیشوند. وقتی فیلمی تولید میشود، به خصوص اگر به زبان انگلیسی باشد، مخاطبینش در حقیقت تمام مردم دنیا هستند. سردمداران غربی هم به این موضوع به خوبی واقف هستند و هیچ فرصتی را برای تشدید دشمنی با ایران بیشتر از تولید فیلمهای هالیوودی مغتنم نمیشمارند. ایرانهراسی در هالیوود یک اتفاق نیست، بلکه یک تم، یک موضوع و یک هدف مهم است.
مفهوم "تصویر" در سینما اهمیت زیادی دارد. بدون تحلیل و آنالیز دقیق تصاویر، به خصوص تصاویر جنجالی و تکرارشونده در فرهنگ عمومی، از قویترین ابزاری غافل میشویم که مردم از طریق آن اطلاعات دریافت میکنند. یک رمان که از قوه بصری فرد استفاده میکند، ممکن است طیف بسیار گستردهای از خوانندگان را داشته باشد، اما این تعداد با شمار مخاطبین یک فیلم سینمایی قابل مقایسه هم نیستند.
دلیل این موضوع، نه تنها محبوبیت روزافزون سایتهای اشتراک ویدیو و پیشرفتهای دیگر در فضای مجازی، بلکه سادگی گرفتن اطلاعات از طریق فیلمها و محصولات دیگر چندرسانهای است. طبق نظریه اجتماعی "کاشت" که به بررسی اثرات بلندمدت تلویزیون بر افراد میپردازد، رسانههای تصویری، قویترین ابزارهای داستانگویی در فرهنگ هستند. این رسانهها با تکرار افسانهها، ایدئولوژیها، واقعیتها و الگوهای موجود درباره نقشها و رفتارهای استانداردشدهای که نظم اجتماعی را تعریف میکنند، روی افراد و فرهنگ آنها تأثیر میگذارند.
نظریه "یادگیری ذهنی اجتماعی" نیز درباره رسانهها میگوید، تلویزیون، مدلهایی جذاب و قابلباور را در اختیار ما میگذارد تا با آنها همزادپنداری کنیم و تجربههای خود را بر اساسشان شکل دهیم. به عبارت دیگر، فرد ممکن است اطلاعات و رفتارهای خاصی را با مشاهده تصاویر تلویزونی، درون خود نهادینه کند. همچنین مخاطب یک فرد یا برنامه تلویزیونی ممکن است در زندگی واقعی خود هم از آن فرد یا محتوای برنامه تقلید کند. این احتمال زمانی بالاتر میرود که مخاطب بتواند با شخصیت تلویزیونی ارتباط نزدیکی برقرار و با او همزادپنداری کند.
هر دو نظریه مذکور، در تحلیل رسانههای صوتی تصویری و به خصوص رویکرد منفی هالیوود در قبال ایران کاربرد دارند. در نتیجه این رویکرد منفی، "ضدایرانیگری" به طور روتین در فرهنگ آمریکا ظاهر میشود تا ایدهآلهای دموکراسی و آزادی در مقابل به اصطلاح استبداد و سرکوب در ایران قرار بگیرد. این تصویرسازی به روشی عادی و پذیرفتهشده برای برخورد نژادپرستانه با ایرانیها تبدیل شده است. نژادپرستی ضدایرانی در رسانههای جمعی و صنعت سرگرمی آمریکا، رنگ و بوی میهنپرستی گرفته است.
جامعهشناسان تقریباً همه فیلمهای ضدایرانی هالیوود را نمود بارز نظریه کلیشهای و در عین حال تعمیمپذیر "ساموئل هانتینگتون" موسوم به "برخورد تمدنها" میدانند، نظریهای که معتقد است پس از جنگ سرد، تفاوتهای فرهنگی و مذهبی، دلیل اصلی جنگ و درگیری در دنیا است، نه تفاوتهای سیاسی، ایدئولوژیک و یا اقتصادی.
اوج هالیوودیسم را میتوان در فیلم "روبوکاپ" یا "پلیس آهنی" محصول سال 2014 دید. این فیلم به بهترین شکل ممکن، پروپاگاندای آمریکایی علیه ایران را نشان میدهد. داستان "روبوکاپ" در سال 2028 اتفاق میافتد، زمانی که شرکت چندملیتی "اومنیکورپ" در مرکزیت فناوری ساخت روبات قرار دارد. محصولات این شرکت در خارج از آمریکا سالهاست که در ارتش استفاده میشود. صحنه آغازین فیلم در قالب یکی از تبلیغات اومنیکورپ، نشان میدهد که واشنگتن تمام تهران را اشغال کرده است.
در تبلیغ مذکور، روباتها و پلیسهای روباتی شرکت اومنیکورپ به تهران حمله میکنند، دولت را سرنگون میکنند، مردم را خلعسلاح میکنند. همچنین زنها را هم به دنبال سلاح یا بمب، اسکن میکنند. مردم ایران هم در حالی که از ترس به خود میلرزند، آماده هستند تا اسکن شوند.
در بخشی از فیلم، روباتهای کوچک و بزرگ در خیابانهای تهران راه میروند. صدای بلندی اینگونه میگوید: "درود بر شما. لطفاً دستان خود را بالا ببرید و برای روال غیرتهاجمی اسکن کردن، از خانهتان خارج شوید. هیچکس صدمه ای نمیبیند." مردم همه مقابل خانههایشان صف کشیدهاند و دستانشان بالای سرشان است. جملههایی هم به فارسی شنیده میشود: "دستاتو ببر بالا، دستاتو ببر بالا."
وقتی چنین صحنههایی در ابتدای فیلم نمایش داده میشود، مسلماً نویسندگان فیلم میخواستهاند نشان دهند که جنگهای آینده آمریکا، با استفاده از روبات خواهد بود. موضوع اصلی فیلم همین است، اما وقتی میخواهند مکانی برای این جنگها در نظر بگیرند، ایران را انتخاب کردهاند. هر چه باشد، دستکم سه دهه است که ایران هدف اصلی تهدیدهای ارتش آمریکاست. در تبلیغ شرکت اومنیکورپ میشنویم: "اگر مدتی قبل بود، مردان و زنان آمریکایی باید این مردم را آرام میکردند."
عملیات "آزادی تهران" وقتی با مشکل مواجه میشود که گروهی از ایرانیها دست به حمله انتحاری علیه روباتها میزنند. این کار باعث میشود استقبال از همین نوع روباتها در آمریکا کاهش پیدا کند. طبق تعریف، "تروریست" کسی است که به خاطر اهداف سیاسی یا ایدئولوژیک از خشونت علیه افراد بیگناه استفاده میکند. با این حال، در چارچوب "روبوکاپ"، عملیاتگرهای ایرانی که از خشونت علیه روباتهای به شدت مسلح استفاده میکنند، نه تنها به هیچ وجه تروریست نیست، بلکه مردم آمریکا باید شکرگزار وجود چنین افرادی باشند.
برای درک این عقبگرد ظاهری باید به تحریف واقعیت بر اساس ایدئولوژی در فیلمنامه "روبوکاپ"اشاره کنیم، اتفاقی که به خوبی در پشت صحنه باقی میماند. واقعیت این است که تا کنون حتی یک عامل انتحاری ایرانی هم وجود نداشته است، اما از نظر سازندگان فیلم "روبوکاپ"، هنر لزوماً نباید از واقعیت تقلید کند.
مقایسه "روبوکاپ" 2014 با سایر فیلمهای هالیوود که بر اساس ایده زندگی روباتی ساخته شدهاند، مانند پنجگانه "نابودگر" یا سهگانه ماتریکس، نشان میدهد بر خلاف "روبوکاپ"، در آن فیلمها افرادی که حتی جان خود را میدهند تا روباتها کنترل نظامی دنیا را به دست نگیرند، قهرمانهای داستان هستند. به عنوان مثال، در فیلمهای "نابودگر"، این افراد به زمان گذشته سفر میکنند تا از افتادن دنیا به دست روباتها جلوگیری کنند. اما چه میشود که در "روبوکاپ"، ایرانیهایی که همین هدف را دنبال میکنند، دشمن بشریت معرفی میشوند؟ رنگ پوست؟ مذهب؟ نژاد؟ یا مجموع همه اینها؟
داستان فیلم "تبدیلشوندگان 3: سیاهی ماه" هم درباره تلاش برخی روباتها برای تسلط بر دنیای انسانهاست. روباتهای تبدیلشونده که هوشمند هستند، به دو دسته تقسیم میشوند: عدهای طرفدار انسانها هستند و برخی دیگر، مقابل انسانها میایستند. مشکلی که این فیلم دارد، شیوه نمایش عنصر "دشمن" در آن است. "اتوبات"های این فیلم، فضایی نیستند، بلکه آمریکایی هستند. این روباتهای هوشمند، در عمل به سیاست خارجی آمریکا، یکی از تأسیسات هستهای خاورمیانه را منفجر میکنند. این تأسیسات نمیتواند به تأسیساتی جز "نطنز" ایران اشاره داشته باشد.
راوی در بخشی از فیلم از زبان روباتها اینگونه توضیح میدهد: "ما اکنون به متحدانمان کمک میکنیم تا درگیریهای میان انسانها را حل و فصل کنیم. تا مانع از آسیب رساندن بشر به خودش شویم." سپس خودرویی با پرچمهای ایران در حال حرکت به سمت یک "تأسیسات هستهای غیرقانونی" نشان داده میشود. یکی از نگهبانان مقابل در ورودی که به فارسی حرف میزند، میگوید: "مث اینکه ماشین وزیره... بزن بالا." به این ترتیب، خودروهایی که در واقع روباتهای تبدیلشونده هستند وارد محوطه تأسیسات میشوند و آن را از بین میبرند.
"دیسپتیکانها" یا همان روباتهای بد در فیلم هم فضایی نیستند، بلکه عرب، آفریقایی یا حیوانات وحشی هستند. مخاطبین، اولین بار "مگاترون" رئیس همه دیسپتیکانها را تروریستی فراری در صحراهای آفریقا میبینند که پارچهای شبیه به شال روی سرش دارد. شاید هیچ نشانه دیگری نمیتوانست تا این اندازه، یک نقش منفی را نژادپرستانه معرفی کند.
در فیلم "صلحجو"، قطاری حامل سلاحهای هستهای در مناطق دورافتاده روسیه با یک قطار مسافربری تصادف میکند. از این طرف، در آمریکا میزگرد ارتشیها، سیاستمداران و متخصصین اطلاعاتی تشکیل میشود و تلاش میکند بفهمد چه اتفاقی افتاده است. "جولیا کلی" که "نیکول کیدمن" از مشهورترین بازیگران زن هالیوود نقش او را بازی میکند، یکی از دانشمندان هستهای و رئیس گروه قاچاق هستهای کاخ سفید است. وی معتقد است تروریسم در اتفاقی که افتاده است، نقش دارد. "توماس دیوو" افسر اطلاعات نیروهای ویژه ارتش آمریکاست و نقش او را "جورج کلونی"بازی میکند که او هم یکی از سرشناسترین بازیگران مرد در هالیوود است. دیوو اعتقاد دارد که حادثه صرفاً پوششی است برای عملیات دیگری که طی آن سودجویان، تلاش دارند سلاحهای هستهای به "کشورهای یاغی" بفروشند.
همزمان با جلسه کاخ سفید، شخصیتهای بد داستان که به لهجه روسی صحبت میکنند، محموله سلاحها را در اختیار دارند و عازم مرزهای ایران شدهاند. "کلی" و "دیوو" سعی میکنند در عملیاتی حساس، دنیای آزاد را نجات دهند. "صلحجو" اولین برخورد مخاطبین آمریکایی با تروریسم هستهای پس از جنگ سرد است. اگرچه جزئیات در این فیلم، شفاف نیستند، اما هدف مشخصی در فیلم قابل ردگیری است. پیشبینی فیلم این است که صبح روز بعد از اولین حمله هستهای تروریستی به یکی از شهرهای آمریکا، رهبران این کشور تحت فشار قرار خواهند گرفت تا توضیح دهند برای جلوگیری از چنین حادثهای، چه کار کردهاند.
از اواخر دهه 1990 تا به امروز، ایرانهراسی بر اساس این تصور که جمهوری اسلامی در آستانه دستیابی به سلاحهای هستهای است و میخواهد با این سلاحها به اسرائیل یا غرب حمله کند و رقابت بیسابقه تسلیحات هستهای در خاورمیانه به راه بیندازد، گسترش شدیدی در رسانههای آمریکایی و محافل سیاسی این کشور داشته است.
"زیبیگنیو برژینسکی" الگوی اصلی ژئوپلتیک در آمریکا اعتراف میکند حملات سینمایی هالیوود به کشورهای دیگر ابعادی صرفاً سیاسی دارد و روز به روز شباهتش به نوعی جنگ واقعی شبیهتر میشود. هم ارتش و هم سیاستمداران آمریکا در این صنعت که نقاط مختلف کره زمین را تحت تأثیر قرار میدهد، حضور چشمگیری دارند. آنچه بیش از فیلمهای هالیوودی اهمیت دارد و به سراسر دنیا صادر شده است، "فرهنگ هالیوود" است.
"رادنی مارتین" کارمند سابق کنگره آمریکا درباره تأثیرات فرهنگ هالیوود روی مردم آمریکا میگوید: "اگر مردم آمریکا از همه تعاملات، معاملات و داد و ستدهایی اطلاع داشتند که به نام آنها در "زیرزمین چانهزنی سیا" انجام گرفته و میگیرد تا اهداف و سیاستهای این سازمان پیش برود، شوکه میشدند. چیز دیگری که مردم آمریکا باید بدانند این است که چه به اصطلاح فیلمها و پروژههای رسانهای بودجه خود را از سیا گرفتهاند تا اطلاعاتی را به مردم بدهند که این سازمان میخواهد."
ایران مسلماً میخواهد با این تبلیغات سوء هالیوود مقابله کند. آیا با توجه به واقعیتهای موجود و نفوذ صنعت هنر و سرگرمی در میان مردم، این کشور هم باید مانند بسیاری از کشورهای دیگر که هدف هجوم رسانهای آمریکا هستند، خود را بازنده میدان بداند؟ باید دید در آینده، این کشور باستانی چگونه در برابر پیام گسترده هالیوود میایستد.
"ثریا سپهپور-اولریش" کارشناس دیپلماسی عمومی معتقد است: "زمانی بود که آمریکا روی همه اخبار، همه فیلمها و همه محتوایی که مردم میشنیدند و یاد میگرفتند، تسلط داشت. با این حال، پیدایش اینترنت موجب شده تا نهادها و کشورهای کوچکتری که لزوماً بودجه یا ابزار مشابه هالیوود را ندارند، بتوانند واقعیتها را به گونهای منتشر کنند که این اطلاعات بتواند راه خود را پیدا کند و به گوشهایی که باید، برسد. به نظر من، همچنان باید با گسترش اطلاعات درست، با دروغپردازیها مقابله کنیم."
وی ادامه میدهد: "نکته اینجاست که نباید خودمان را محدود به "واکنش" کنیم، چرا که در این صورت، محدود میشویم به پاسخ دادن به آنچه قبلاً ارائه شده است. من عقیده دارم ایران باید از پله اول شروع کند و خودش را عرضه نماید. نه تنها ایران، بلکه همه کشورهای دیگری که از دیدگاه آمریکا، کشورهای منفی هستند. ایران به خصوص میتواند خودش، مردمش و فرهنگ درخشانش را با ساخت فیلمهای صادقانه و توزیع آنها از طریق اینترنت معرفی کند."
انتهای پیام/م
نظرات کاربران