به گزارش آفتاب جنوب،
به گزارش شبکه اطلاع رسانی دانا، «فاطمه خوئینی» مادر سرلشکر خلبان شهید عباس بابایی ساعتی پیش در سن 88 سالگی در بیمارستان ولایت شهر قزوین دعوت حق را لبیک گفت و به سوی فرزند شهیدش پر کشید.
وی به علت کهولت سن و بیماری قلبی امروز در 24 ابان ماه 93 دارفانی را وداع گفت و به فرزند شهیدش پیوست.
***********
پرسیدم: چه اتفاقی افتاده عباس؟ به کجا میروی؟ او که با دیدن من غافلگیر شده بود، اندکی ایستاد و گفت: پیرمرد را برای استحمام به گرمابه میبرم. کسی را ندارد و مدتی است که به حمام نرفته...
جملات بالا بخشی از خاطرات زندگی شهید عباس بابایی است. سرهنگ ستاد قاسم اکبری مقدم است که گوشهای دیگر از زندگی سرلشکر خلبان شهید عباس بابایی را مرور کرده است.
وی میگوید: نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران اعم از ارتش، سپاه و بسیج مردمی از همان اولین لحظات شروع جنگ تحمیلی در شهریورماه 1359 تا پاکسازی میهن اسلامی از لوث دشمن در عملیاتهای مستمر و کوبنده، با اتکا به خدا و ارادهای راسخ، حتی در شرایط تحریم و فشارهای سیاسی- اقتصادی از سوی استکبار جهانی توانستند با همت مردان بیادعا، جنگ هشت ساله تحمیلی را به سرانجامی که حقوق ملت ایران تأمین شود، برسانند.
در بین این نیروها،نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران با فعالیتهای متعددی از جمله حملات آفندی به تأسیسات، تجهیزات و ادوات زرهی دشمن در مناطق اشغالی و در عمق خاک عراق، پشتیبانی از نیروهای سطحی در زمین و دریا، جابجایی نیرو از دورترین نقاط کشور به مناطق عملیاتی جنوب و غرب، تخلیه مجروحان، اسکورت ناوگان کشتیهای تجاری و نفتکشها در خلیج فارس و... توانست بدون هرگونه ادعا، با تقدیم صدها شهید خلبان و... در کنار شهدای دیگر، وظیفه خطیر خود را نسبت به نظام اسلامی و سرزمین همیشه جاوید ایران به خوبی انجام دهد.
امروز اگرچه زمان زیادی از پایان جنگ گذشته، اما به جرأت میتوان گفت هنوز گوشه کوچکی از رشادتها و دلاوریهای این قهرمانان که خود میتواند درسی برای آیندگان و نسل امروز باشد به درستی در پیشگاه ملت ایران مطرح نشده است. از این رو بر خود تکلیف دیدم که در این راستا گوشه کوچکی از زندگینامه و رشادتهای این دلاور مرد ایران زمین، شهید سرلشکر خلبان عباس بابایی را بازگو کنم.
شهید سرلشکر خلبان عباس بابایی، بزرگ مردی که در مکتب شهادت پرورش یافت، مجاهدی که زهد و تقوایش بسان دریایی خروشان بود و هر لحظه از زندگیاش موجها در برداشت. مرد وارستهای که سراسر وجودش عشق و از خودگذشتگی و کرامت بود، رزمندهای که دلاور میدان جنگ بود و مبارزی سترگ با نفس اماره¬ی خویش بود. از آن زمان که خود را شناخت، کوشید تا جز در جهت خشنودی حق تعالی گام برندارد. به راستی او گمنام، اما آشنای همه بود.
قبل از ورود به ارتش
سرلشکر خلبان عباس بابایی چهارم آذرماه 1329 در شهرستان قزوین به دنیا آمد. دوره ابتدایی را در دبستان دهخدا و دوره متوسطه را در دبیرستان نظام وفای این شهر طی کرد. بابایی از هوش و ذکاوت خاصی برخوردار بود و در سال 1348در رشته پزشکی پذیرفته شد.
ورود به ارتش
در سال 1348 علیرغم قبولی در رشته پزشکی با توجه به علاقه بسیاری که به پرواز و اوج گرفتن در آسمانها داشت، به دانشکده خلبانی نیروی هوایی راه یافت و پس از گذراندن دوره آموزش مقدماتی خلبانی برای تکمیل دوره آموزشی به کشور آمریکا اعزام شد.
وی با پشتوانه مذهبی قوی و ایمان نیرومندی که داشت، در مدت اقامت در آمریکا هرگز جذب مظاهر پر فساد غرب نشد و با موفقیت دوره آموزش خلبانی هواپیمای شکاری را به اتمام رساند و پس از مراجعت به وطن در سال 1351با درجه ستواندومی در پایگاه هوایی دزفول به خدمت مشغول شد.
با ورود هواپیماهای مدرن و پیشرفته اف-14 به نیروی هوایی، شهید بابایی که جزو خلبانان تیزهوش و ماهر در پرواز برای خلبانی این هواپیماها بود، انتخاب و در سال 1358 به پایگاه هوایی اصفهان منتقل شد.
فعالیتهای سیاسی و مذهبی قبل از ورود به صحنه دفاع مقدس
با اوجگیری مبارزات مردم قهرمان ایران علیه نظام ستمشاهی، بابایی به عنوان یکی از پرسنل انقلابی نیروی هوایی، در جمع سایر پرسنل متعهد ارتش به مبارزه علیه نظام شاهنشاهی پرداخت.
همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی و شکلگیری انجمنهای اسلامی در ارتش، ویژگیهای فردی و شخصیتی شهید بابایی و جهد مذهبی و پایبندی او به مسائل اعتقادی و مواضع دفاعی او در مقابل انحرافات سبب شد که او را به سرپرستی انجمن اسلامی پایگاه هشتم شکاری اصفهان انتخاب کردند.
سال 58 برای عباس بابایی که در مقام مسئول انجمن اسلامی انجام وظیفه میکرد، سال پرکاری بود چرا که نابسامانی¬ها بسیار و بابایی مسئول سامان بخشی آنها بود. القائات انحرافی و دسیسههای گروهکهای فدایی خلق، تودهای و منافقین که با طرح انحلال ارتش قصد از همپاشی نیروهای مسلح را داشتند بر افکار تعدادی از کارکنان ناآگاه اثر گذاشته و آنان را بر سر راه دو راهی انتخاب قرار داده بود و بابایی با بینش و درک عمیق خود اعضای انجمن اسلامی و نیروهای مؤمن به انقلاب را به مقابله با این توطئه بسیج کرد و روشنگریهای سیاسی و اعتقادی انسجام عمومی پایگاه را تا محکوم کردن این طرح خائنانه و تأیید ارتش توسط حضرت امامخمینی (ره) حفظ کرد. با شروع تجاوزات رژیم بعثی عراق، بابایی از انجمن اسلامی فاصله گرفته و وارد عرصه دفاع شد.
فعالیتها و مسئولیتها بعد از ورود به صحنه دفاع مقدس
بابایی یکی از افسران وفادار ارتش جمهوری اسلامی و از پیشتازان انقلاب بود. او با دارا بودن تعهد، ایمان و تخصص و مدیریت اسلامی، چنان درخشید که شایستگی فرماندهی وی در پایگاه هوایی اصفهان باعث شد تا مسئولین وقت نیروی هوایی در تاریخ 1360/5/7درجه او را از سروانی به درجه سرهنگ دومی ارتقا دهند.
شهید بابایی با کفایت، لیاقت و تعهد بیپایانی که در زمان تصدی فرماندهی پایگاه هوایی اصفهان از خود نشان داد در مورخه 1362/9/9 با ارتقا به درجه سرهنگی به سمت معاون عملیاتی فرماندهی نیروی هوایی منصوب و به ستاد فرماندهی در تهران منتقل شد.
بابایی با روحیه شهادت طلبی به همراه شجاعت و ایثاری که در طول سالهای بعد، در جبهههای نور و شرف به نمایش گذاشت، صفحات نوین و زرینی بر تاریخ انقلاب دفاع مقدس و نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران افزود.
وی به علت لیاقت و رشادتهایی که در دفاع از آرمانهای نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران و سرکوب و دفع تجاوزات دشمنان انقلاب اسلامی متجلی ساخت، در مورخه 1366/2/8 به درجه سرتیپی مفتخر شد؛ گرچه همکاران و اطرافیان او را کمتر با این درجه مشاهده کردند.
نقشآفرینی در عملیاتهای مهم دوران هشت سال دفاع مقدس
عباس بابایی با بیش از 3000 ساعت پرواز با انواع هواپیماهای جنگنده، قسمت اعظم عمر پربرکت خویش را در طول این سالها در پروازهای عملیاتی و یا قرارگاهها و جبهههای جنگ در غرب و جنوب کشور سپری کرد و به همین خاطر او چهره آشنای رزمندگان ارتش و سپاه و بسیجیان و یار وفادار فرماندهان قرارگاههای عملیاتی بود، تنها از سال 1364 تا هنگام شهادت، بیش از شصت مأموریت جنگی را با موفقیت کامل به انجام رسانید. که در اینجا به نمونههایی اشاره می¬شود:
- حمله به پایگاه هوایی الولید(H-3):پایگاه هوایی "الولید" در جوار مرزهای مشترک اردن و سوریه، منطقه تجمع هواپیماهای نظامی و غیرنظامی عراق بود که به دور از دسترس جنگنده بمبافکنهای نیروی هوایی قرار داشت. با انجام عملیاتی بسیار دقیق و حساب شده، این منطقه در 1360/1/15مورد تهاجم هواپیماهای نیروی هوایی ارتش قرار گرفت و خسارات سنگینی به بار آورد. بابایی در این عملیات با هواپیمای اف-14 در نقش پوشش هوایی و دفاع هوایی این عملیات شرکت داشت. از عملیاتهای مهمی که شهید بابایی در آن نقش داشته میتوان به «عملیات والفجر 8 » و آزاد سازی شهر فاو که ارتباط عراق با دریا قطع شد، «عملیات بیتالمقدس» که منجر به آزادسازی خرمشهر شد،«عملیات فتحالمبین»،«عملیات طریقالقدس» که منجر به آزاد سازی شهر بستان شد و ارائه طرح اسکورت کشتیهای تجاری و نفتکش در خلیج فارس اشاره کرد.
نحوه شهادت
در سال 1366 مقرر شده بود که با خانواده به سفر حج تمتع مشرف شود. تمام مراحل انجام سفر مهیا شد ولی در آخرین لحظات و در فرودگاه شهید بابایی از رفتن به حج صرفنظر کرد. وقتی با اصرار اطرافیان مواجه شد، گفت: «مکه من این مرز و بوم است. مکه من آبهای گرم خلیج فارس و کشتیهایی هستند که باید سالم از آن عبور کنند، تا امنیت برقرار نباشد، من مشکل میتوانم خودم را راضی کنم». با این سخنان عباس دیگر اطرافیان حرفی برای گفتن نداشتند. خلبان عباس بابایی به کمک همکارانش در مدت ایام حج سال 66 طرحی را برای عبور سالم کشتیهای تجاری در خلیج فارس به اجرا درآوردند، که ماحصل آن عبور امن و با سلامت چهل فروند کشتی غول پیکر تجارتی از تنگه خورموسی بود.
با توجه به اینکه نباید مسئولان و مقامات لشکری در عملیاتهای برون مرزی شرکت کنند، ولی بابایی هیچگاه نمیتوانست خود را از صحنه جنگ جدا کند و با اینکه معاون عملیاتی نیروی هوایی بود، اما همیشه در میدانهای جنگ حضور داشت و میگفت:«اگر پرواز نکنم، احساس ضعف خواهم کرد زیرا هستی خود را در میدان جنگ میبینم».
در تاریخ 1366/5/15 روز عید قربان با یک هواپیمای دو کابینه "اف -5" در تبریز به اتفاق سرهنگ خلبان علی محمد نادری(خلبان کابین جلو) عهدهدار انجام آخرین مأموریت پروازی خود شد.ولی متأسفانه هنگام مراجعت از بمباران مواضع دشمن،هواپیما مورد اصابت گلولههای تیربار ضدهوایی قرار گرفت و پس از فرود هواپیما معلوم شد، گلولهای بدنه هواپیما را شکافته و حنجره او را پاره کرده است و در روز عید قربان ذبیحالله شد و ندای پروردگارش را لبیک گفت و نام پرآوازهاش در تاریخ پر افتخار ایران جاودانه شد.
خاطرات ماندگار از شهید سرلشکر خلبان عباس بابایی مبارزه با شیطان نفس با ورزش
یکی از همدورهایهای شهید بابایی بیان میکند که در دوران تحصیل آموزش خلبانی در آمریکا، روزی در بولتن خبری پایگاه آموزشی«ریس» که هر هفته منتشر میشد، مطلبی نوشته شده بود که توجه همه ما را به خود جلب کرد. مطلب این بود: «دانشجو بابایی ساعت دو بعد از نیمه شب میدود تا شیطان را از خود دور کند».
من و بابایی هم اتاق بودیم. ماجرای خبر بولتن را از او پرسیدم. گفت: چند شب پیش بیخوابی به سرم زده بود. رفتم میدان چمن پایگاه و شروع کردم به دویدن. از قضا کلنل«باکستر» فرمانده پایگاه با همسرش از میهمانی شبانه برمیگشتند. آنها از دیدن من شگفتزده شدند. کلنل ماشین را نگه داشت و مرا صدا زد، نزد او رفتم. گفت: در این وقت شب برای چه میدوی؟ گفتم: خوابم نمیآمد خواستم کمی ورزش کنم تا خسته شوم. گویا توضیح و جواب من برای کلنل قانع کننده نبود. او اصرار کرد تا واقعیت را برایش بگویم. به او گفتم: مسایلی در اطراف من میگذرد که گاهی موجب میشود شیطان با وسوسههایش مرا به طرف خودش و گناه بکشاند و در دین ما توصیه شده که در چنین مواقعی بدویم و یا دوش آب سرد بگیریم. زن و مرد با شنیدن حرف من، تا دقایقی میخندیدند، زیرا با ذهنیتی که نسبت به مسایل جنسی داشتند نمیتوانستند رفتار مرا درک کنند.
یاور درماندگان
یکی از دوستان نزدیک شهید بیان میکند عباس همیشه در فکر مردم بیبضاعت بود. در فصل تابستان به سراغ کشاورزان و باغبانان پیری که ناتوان بودند و وضع مالی خوبی نداشتند میرفت و آنان را در برداشت محصولشان یاری میکرد. زمستانها وقتی برف میبارید پارویی برمیداشت و پشت بام خانههای درماندگان و کسانی را که به هر دلیل توانایی انجام کار نداشتند، پاور میکرد.
به خاطر دارم مدتی قبل از شهادتش، در حال عبور از خیابان سعدی قزوین بودم که ناگهان عباس را دیدم. او معلولی را که از هر دو پا عاجز بود و توان حرکت نداشت، بر دوش گرفته بود و برای اینکه شناخته نشود، پارچهای نازک بر سر کشیده بود. من او را شناختم و با این گمان که خدای ناکرده برای بستگان حادثهای رخ داده است، پیش رفتم. سلام کردم و با شگفتی پرسیدم: چه اتفاقی افتاده عباس؟ به کجا میروی؟ او که با دیدن من غافلگیر شده بود، اندکی ایستاد و گفت: پیرمرد را برای استحمام به گرمابه میبرم. او کسی را ندارد و مدتی است که به حمام نرفته.
با دیدن این صحنه، تکانی خوردم و در دل روح بلند او را تحسین کردم.
شرکت در عزاداری و تعزیه
خواهر شهید بابایی میگوید: هر سال پدرم، حاج اسماعیل بابایی، با برگزاری مراسم تعزیهخوانی در روزهای محرم، یاد و خاطره حضرت اباعبدالله الحسین(ع) و یاران آن حضرت را زنده نگاه میداشت. آن روزها عباس به خاطر ایفای نقش و شرکت در مراسم تعزیه در هر جای ایران بود، در شب بیست و یکم و روزهای تاسوعا و عاشورا خود را به قزوین میرساند. او از دوران کودکی، به فراخور حال، در نقشهای گوناگونی ظاهر میشد. به اصرار خودش، همیشه ایفاگر نقشهایی بود که از همه آسیب پذیرتر بودند. او به هنگام اجرای تعزیه و عزاداری با پای برهنه و بدون جوراب در صحنه حاضر میشد و زار زار میگریست و این حرکت او، حاضران را به شدت تحت تأثیر قرار میداد.
شهید در کلام بزرگان
الف- رهبر کبیر انقلاب امام خمینی(ره):«خدا رحمت کند شهید سعید ما را.»
ب- مقام معظم رهبری(مدظله العالی): « این شهید عزیز انسانی مؤمن و متقی و سربازی عاشق و فداکار بود در طول این چند سالی که من ایشان را میشناختم همیشه بر همین خصوصیات ثابت و پا بر جا بود.
او هیچگاه به مصالح خود فکر نمیکرد و تنها مصالح سازمان و انقلاب و اسلام را مدّ نظر داشت، او فرماندهی بود که با زیردستان بسیار فروتن و صمیمی بود، اما در مقابل اعمال بد و زشت خیلی بیتاب و سختگیر بود.
این شهید عزیز یک انقلابی حقیقی و صادق بود و من به حال او حسرت میخورم و احساس میکنم که در این میدان عظیم و پر حماسه از او عقب ماندم.»
ج- آیتالله شهید صدوقی امام جمعه یزد: «بابایی چه جوان دوست داشتنی و اهل معنایی است، ای کاش ما هم در کارهایمان این چنین خلوص داشتیم.»
فرازی از وصیتنامه شهید
«...فرزندم هرچقدر میتوانی درس بخان، درس بخوان، درس بخوان. خوب فکر کن، به مردم کمک کن، کمک کن. خوب قضاوت کن، همیشه از خدا کمک بخواه، حتماً نماز بخون، راه خدا را هرگز فراموش نکن...
...کسی که به پدر و مادرش احترام بگذارد، یعنی طوری با آنها رفتار کند که رضایت آنها را جلب نماید، همیشه پیش خداوند عزیز بوده و در زندگی خوشبخت خواهد بود...».
انتهای پیام/گ
نظرات کاربران