به گزارش آفتاب جنوب,
سید حسن اسعدی خوب: الیناسیون (alienation) یا (self-alienation) یک بیماری بزرگ اجتماعی و روحی و روانی است که به معنای خود را نفی کردن و به شکل دیگری درآوردن است؛یعنی انسان خودش را شبیه یک شخص دیگری بسازد که در این موقعیت انسان دیگر نسبت به هویت و خصوصیات خود تنفر دارد.
انسان برای اینکه از همه خصوصیات اجتماعی ،فامیلی و قومی خویش، خودش را دور سازد به شدت خودش را شبیه دیگری میکند تا از ننگی که در خودش احساس میکند، بری و آزاد باشد و همه پیوندهای خود را با گذشته،هویت ، فرهنگ و هنر خود قطع کند.
معنی و مفهوم از خودبیگانه شدن (الیناسیون): ابتدا در مغرب زمین مطرح شد و اندیشمندانی مانند هگل، فویرباخ، مارکس و انگلس در این زمینه زیاد سخن گفتند. باخ معتقد بود که انسان خالق خداوند است اما انسان میپندارد که مخلوق خداوند است. این اندیشه ضددینی بود و میگفتند که انسان، خدا را به صورت خویش خلق کرده است. به عکس تورات و قرآن که میگوید: خداوند، انسان را به صورت خود خلق کرده است؛ آنها میگفتند انسان، خالقی است که خود را مخلوق پنداشته است و این یعنی "الیناسیون" یا از خودبیگانگی و جن زدگی یا گرفتار شدن در دیگری.
از خودبیگانگی بعد از انقلاب مشروطه و مقایسه کشور ایران با ملل توسعه یافته و غرب در ایران بین طبقه جهانگرد و تحصیلکرده رواج پیدا کرد. بعد از مسافرتهای جهانگردان و روشنفکران ایرانی مانند میرزاملکم خان و تقی زاده و غیره این شکاف سطح توسعهیافتگی و رفاه آشکار شد و از همان روز همه نگاهها به غرب معطوف گردید.
بعد از جنگ جهانی دوم (1945) دوباره بحث توسعه بین اندیشمندان عنوان شد و جهان را به شمال و جنوب یا توسعه یافته و توسعه نیافته یا پیشرفته و عقب مانده تقسیم کردند و دانشمندان به دنبال تبیین دلایل عقب ماندگی کشورهای شرق (آسیا و آفریقا) و علل پیشرفت کشورهای غرب بودند.
تعدادی از صاحبنظران مکتب رشد و نوسازی عقیده داشتند که علل عقب ماندگی کشورهای توسعه نیافته، مربوط به خود این کشورها و به عبارتی عوامل درونی است و اگر قرار است توسعه یابند باید از الگوی غرب پیروی کنند.
به قول جلال آل احمد و دکتر شریعتی، ابتدا به ما یاد دادند که شما عقب افتاده و ملل بدوی هستید و ما این را پذیرفیتم و به همین دلیل میبینیم که از همان دوره هرکس میخواست خودش را به عنوان یک فرد توسعه یافته و مترقی مطرح کند، سعی می کرد که رفتار، گفتار ، شخصیت و حتی هویت خودش را به شکل غربیها در بیاورد و به نوعی ما را مسخ کردند؛ مسخ، در زمینه اجتماعی و فرهنگ و ارزشهای موجود.
اگر چه روشنفکران اسلامی دیگری مانند اقبال لاهوری و محمدعبده در کشورهای اسلامی هم این ایده را مطرح و عقیده داشتند که کشورهای مسلمان باید به هویت اسلامی و ملی خویش بازگردند. جلال آل احمد هم در کتاب غربزدگی و خسی در میقات و نون و قلم هم ریشه غربزدگی را عنوان و عقیده داشت که متأسفانه کشورهای مسلمان دچار بی هویتی و مسخ شدند. وی بازگشت به سنتها را برای جلوگیری از این مسخ شدن، پیشنهاد میداد.
متأسفانه این پدیده داخل کشور هم بین قومیتها و قشرهای مختلف کشور نیز به چشم می خورد و حتی بعضی از اقوام در کشور احساس بی هویتی و از خودبیگانگی میکنند و احساس میکنند که قوم عقب یافته و توسعه نیافته هستند و باید هویت و شخصیت تاریخی و قومی خود را به کنار بگذارند و هویت و شخصیت جدیدی را اختیار کنند. یکی از اقوام بزرگ و تاریخی این کشور، قوم لر است که در اینجا نیازی به عنوان کردن خدمات و ارزشهای ارزنده این قوم نیست.
در اینجا باید گفت که یکی از وسایل حفظ و انتقال فرهنگ و تمدن هر قومی، زبان آن قوم است.
به قول فردوسی:
بسی رنج بردم در این سال سی عجم زنده کردم بدین پارسی
آثار سعدی ، حافظ ،مولوی ، نظامی و غیره... بخشی از فرهنگ، تاریخ، هنر و هویت ملی این کشور است.
زبان قبل از هر چیز وسیله ای است برای برقراری ارتباط با دیگران. یعنی اولین نقش زبان یک نقش کارکردی برای ارتباط افراد با یکدیگر است؛به قول ویل دورانت، انسانیت با سخن گفتن و مدنیت با کشاورزی آغاز گردید.
امروزه مردم مختلف جهان به زبانهای مختلفی صحبت و نیازهای خود را برطرف میکنند و آقای نوام چامسکی، زبان شناس معروف، اعتقاد دارد که هیچ زبانی مزیت نسبی بر زبان دیگری ندارد. هرکس در هر مکانی که متولد میشود، به حکم اجتماعی بودن و تجانس و عضو آن جامعه بودن، باید به همان زبان صحبت کند و میبینیم که اگر یک شخص به مکانی مهاجرت کند که با زبان دیگری صحبت میکنند مجبور است که زبان آن قوم و محیط را فرا گیرد.
یکی از گویشهای این کشور، گویش زیبای لری است.چندسالی است که در بین خانوادههای لر به کودکان پارسی یاد میدهند و سعی برآن است که تا حد ممکن فرزند آنها پارسی صحبت نماید و خیلی هم وقت میگذارند که فرزندشان پارسی صحبت کند.
خانواده ها برای فرار از این هویت لری خود، سعی دارند تا در پوشش پارسی صحبت کردن، هویت لری خود را مخفی نمایند. من بعنوان یک لر و روستایی اعتراف میکنم که اغلب نسل جدید لر، در اجتماعات بیرون از منطقه، سعی در پنهان کردن هویت لر بودن خود هستند.
لرها اعتماد به نفس اجتماعی پایینی دارند و در مقابل پارس، ترک، کرد و گیلکی و غیره احساس ضعف هویتی میکنند و خود را از نظر طبقاتی پایینتر از سایر اقشار جامعه میدانند؛ میدانم شاید شماها اینطور نباشید، اما بدون شک هر کدام خاطرهای از دوستان و آشنایان دارید که در شهرهای دیگر کشور، هویت لر بودن خود را انکار نمودند. حتی این پدیده در سطح ملی نیز دیده میشود و افرادی هستند که خودشان را شبیه غربها میکنند تا برچسب بافرهنگ بودن و باکلاس بودن را بر خود بزنند. داستانهایی زیادی در این زمینه وجود دارد که ایرانیهای زیادی افتخار به این داشتند که رفتار و پوشش و فرهنگ و حتی فکر کردن آنها، شبیه خارجیها است.
جا دارد که ابتدا من ریشه تاریخی این پدیده را به اختصار توضیح بدهم که چرا این دیدگاه کلی به قشر لر ایجاد شد.
بیشترین لرهای ایران در چهار استان چهار و محال بختیاری، خوزستان، کهگیلویه و بویراحمد و لرستان سکونت دارند. اگر به موقعیت جغرافیایی توجه کنید می بینید که این اقوام در کنار رشته کوههای زاگرس قرار دارند. دوم ویژگی این قوم، زندگی عشایری و قبیله ای این قوم است. ویژگی سوم و برجسته این اقوام روحیه دلاوری ، غیرت و جنگجویی این اقوام سخت کوش است.
از زمان حمله اسکندر مقدونی(230سال قبل از میلاد)که آریوبرزن راه را بر سپاه اسکندر بست تا قیام مشروطه را که سردار اسعدبختیاری هدایت مشروطه خواهان و فاتحان تهران را برعهده داشت و وزیرجنگ رضا شاه بود. همچنین اولین و آخرین مقاومتها در برابر رضاشاه و محمدرضاشاه از سال 1305 با مقاومت حسین خان بهمئی و در ادامه سرتیپ خان و کی لهراس بویراحمدی در یاسوج (1305 تا 1310)و همچنین شورش خداکرم خان بهمئی در سال 1316 در قلعه علاء و آخرین شورش جنوب که توسط عبدالله خان ضرغام پور در جنگ گجستان (1342) روی داد، همیشه قوم لر مقاوم وباغیرت بودند.
در جنگ تحمیلی هم به نسبت جمعیت، بیشترین حضور را داشتند.پس نتیجه گیری کلی نشان می دهد که این قوم به دلایل تاریخی ، جغرافیایی و سیاسی همیشه در کوه زندگی و معیشت خود را میگذراندند و افرادی سختکوش و با خصوصیات مردانگی و صادق و مهماننواز و ساده بودند. به تعبیر دکترشریعتی، سادگی نه به معنای ابله و نادان، بلکه به معنای یکرنگی و صادق بودن. قوم لر جزء آخرین قومی بود که شهرنشین شد و تفنگ را به زمین گذاشت و حتی با وجود گسترش شهرنشینی که براساس آخرین گزارشات مرکز آمار ایران (1390)، 70 درصد جمعیت ایران در شهر سکونت دارند، هنوز نزدیک به 50 درصد از جمعیت استان چهار و محال و کهگیلویه و لرستان در روستا سکونت داشته و قبیلههای زیادی هم در این استانها به شیوه عشایری زندگی میکنند. متأسفانه باید واقعیت را گفت که رسانه ملی در این نگاه جامعه به لر که یک قوم بدوی و ساده و کوهنشین و رنج کشیده و عقبمانده هستند بیتأثیر نبوده است. از فیلمها تا مستندات تا سخنرانیها و حتی جوک و لطیفههایی که ساخته میشود همه در این نوع نگاه مؤثر بوده است.
باری باید گفت که هنوز وقتی کسی میگوید لر هستم، یک پارس و شهرنشین، کوه و تفنگ و دام و سنگ را در ذهن خود متجلی میکند. میگویند که لرها آدمهای خشن و وحشی هستند، کدام تحقیق و آمار نشان داد که میزان آدمکشی و بیاخلاقی و نزاع و خشونت و جرم در شهرهای لرنشین، بیشتر از سایر شهرهای ایران است؟؟!!
کدام آمار نشان داد که میزان طلاق در شهرهای لرنشین نسبت به سایر شهرهای ایران بیشتر است؟؟!!
کدام آمار بیانگر میزان دزدی و دعوای ناموسی بیشتر در بین لرها نسبت به سایر اقوام است؟؟!!
آیا کسی که صاف ، ساده ،یکرنگ ، صادق و درستکار است، عقب مانده است، اما کسی که سگ آغوش میکند و یا عینک دودی روی چشم سگ و خرگوشش گذاشته و داخل خیابان میگردد، آن یک فرد بافرهنگ است؟؟!!
آیا زن لر که لباس یکدست و راحت میپوشد که هم حجابش و هم راحتی آن را فراهم میکند، عقب مانده است؟؟ درحالی که سالانه میلیاردها دلار از بودجه کشور را صرف همین پوشش زنان میکنند و موفق نمیشوند؟؟ ولی دختری که موی خود را بیرون بیندازد و یا شلوار جین بپوشد توسعهیافته است؟؟ اگر همین لباس اصیل لری را حفظ میکردند و پوشش آن را محدود به روستایی و یک شخص عقبماتده و نماد فقر و توسعهنیافته نمیکردند، خیلی از ناهنجاریهای پوشش را حل میکرد.
آیا یک لر که به همه کمک میکند و احساسات قوی و انسان دوستانه دارد و برای همسایه و آشنایان احساس همدردی میکند ، یک فرد توسعهنیافته است، ولی آن شخصی که حتی برای درگذشت برادرش اشک نمیریزد، یک انسان توسعهیافته است؟؟!!
باری سخن بر سر این است که متأسفانه لر این فرهنگ و خصوصیات غنی خود را انکار میکند و دچار از خود بیگانگی شده و برای اینکه نشان دهد یک فرزند بافرهنگو باکلاس دارد و واقعا مردم به آن احسنت بگویند، به اجبار زبان پارسی به او یاد میدهد و احساس موفقیت هم میکند و حتی در پیش همسایه و فامیل هم کلاس میگذارد که بچه من اصلا لری بلد نیست!!!!
میبینیم که همین پدر و مادر نسبت به یک ناهنجاری یا کار ضدارزشهای انسانی و اخلاقی کودک خود چندان حساسیت نشان نمیدهد و به تعبیر دکترشریعتی، امروزه بیشتر پدر و مادرها اسب پرورش میدهند. یعنی یک فرزندی که فقط بخورد و بخوابد و تن پرور و زیبا، در صورتی که از دورن خالی و پوک باشد.
امروزه توسعه یافتگی و فرهنگ داشتن به معنای پایبندی به اصول اخلاقی و ارزشهای انسانی است و احترام به قانون و حق و حقوق انسانهاست و یک جامعه و قوم و شخص که این ارزشها را با خود داشته باشد، در واقع یک انسان توسعهیافته و با فرهنگ و متمدن است. نوع لباس و زبان نشان فرهنگ و انسانیت نیست.
به قول سعدی:
تن آدمی شریف است به جان آدمیت نه همین لباس زیباست، نشان آدمیت.
مهم است نوع گفتار و تربیت و ادب و پایبندی به اخلاق است.
یک شخصی با لباسهای فاخر و گرانبها رفت پیش ارسطو. ارسطو گفت: " حرف بزن تا ببینمت"این سخن بسیار بزرگی است. اگر خانوادهها نسبت به تربیت و ادب فرزندان حساسیت نشان دهند، بسی بهتر است تا زبان.
به تعبیر مولوی:
از خدا جویم توفیق ادب بی ادب محروم گشت از لطف رب
بی ادب، تنها نه خود را داشت بد بلکه آتش در همه آفاق زد
در کل باید گفت که پارسی صحبت کردن برای کودک نه خیلی واجب است و نه خیلی سخت. چون هر کودکی که به مدرسه برود پارسی یاد میگیرد و با آن تکلم میکند. در ضمن مگر یک فرزند لر که تمام هویت وتاریخ و فرهنگ و آداب و رسوم خود را میتواند کنار بگذارد؟؟ فرض که همه چیز را کنار بگذارد و دچار یک الیناسیون کلی گردد، ولی باید سئوال کرد که مگر میشود زبان پدرو مادر و عمو دایی و همسایه و یک شهر و استان را تغییر داد؟؟ هر کاری کنیم در نهایت این فرزند زبان لری را فرا میگیرد. وقتی که این کودک پیش پدر بزرگ و مادر بزرگ و دیگر اقوام بیاید، به هر حال لری یاد میگیرد...
مگر کلمه "دا" همان حس زیبایی مادر را نمیرساند؟؟ چه اشکالی دارد اگر یک کودک بگوید "دا".
همین کودک اگر حرف ناپسند بزند، کمتر واکنشی از پدر و مادر خود میبیند، ولی اگر در یک جمع بگوید "دا"، در قبال این کار به شدت تنبیه میشود. ما به زنان و مردان یاد دادیم که برای بیان احساسات خود از کلمه "عشقم" " "عزیزم" دوستت دارم" وغیره استفاده کنند. غافل از آنکه هر کلمه در هر فرهنگ، حامل احساسات و نمادهای خاصی است. میبینیم که همان پدر و مادرهای قدیمی به وسیله همان کلمات اصیل لری، چقد به زن و فرزند خود عشق میورزیدند و این احساسات زیبا را بیان و انتقال میدادند.
در پایان میگویم که نه پارسی صحبت کردن هنر است و نه لری صحبت کردن، ناپسند و هیچکدام برتر از دیگری نیست. بلکه این رواج پارسی صحبت کردن کودکان ریشه تاریخی – فرهنگی دارد و یک نوع الیناسیون و از خودبیگانگی است که در بین قوم لر شیوع پیدا کرد و خود را تبدیل و شبیه به دیگری کردن و هویت خود را انکار کردن است.
نویسنده: حسن اسعدی خوب- کارشناس ارشد توسعه
انتهای پیام/
نظرات کاربران