نظرسنجی

عملکرد شورای ششم دوگنبدان را تا کنون چگونه ارزیابی می کنید؟
4. فروردين 1399 - 15:56
عملیات فتح المبین با رمز مبارك "یازهرا" سلام‌الله‌علیها از روز دوم فروردین ماه سال 61 به مدت 8 روز در چندین مرحله با هدف پاكسازی مناطق اشغالی وعقب راندن نیروهای بعثی با همكاری نیروهای سپاه، بسیج و ارتش در منطقه غرب رودخانه كرخه در استان خوزستان انجام شد.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی آفتاب جنوب،محمد ارشادی از فرماندهان دوران دفاع مقدس در گفت و گوی اختصاصی با این پایگاه خبری تحلیلی با اشاره به رشادت های رزمندگان استان در عملیات غرورآفرین" فتح المبین"،گفت:در عملیات فتح المبين، یک گروهان نیرو در اختیار شهید "لال احمد رفیعی"، قرار داده بودند که ادوات و جنگ افزار های نظامی را که از عراقی ها به جا مانده بود، جمع آوری نموده و در اختیار تیپ قرار دهد. این گروهان بر روی خودروها و ادوات زرهی و سایر تجهیزات به جا مانده از دشمن، آرم تیپ المهدی (ع) را به وسیله رنگ فشاری حک می کردند و آنها را جهت استفاده به عقب منتقل می گردند.

شرکت در عملیات فتح المبين

وی افزود:با اعزام نیروهای کادر سپاه گچساران به تیپ المهدی (ع)، من هم به تیپ المهدی (ع) رفتم. ابتدا در یکی از پادگان های اهواز مستقر شدیم. البته در اصل پادگان نبود، بلکه مدرسه ای به نام "مبارزان" بود که در یک قسمت آن، اسرای عراقی نگهداری می شد و ما هم در بخشی از آن مکان مستقر بودیم.

ارشادی در ادامه تصریح کرد:در آن موقع، عراقی ها تا نزدیکی های اهواز پیشروی کرده بودند؛ توپخانه آنها به طور مداوم این شهر را مورد هدف قرار می داد که با توجه به حملات مداوم عراقی ها، تقریبا بازار شهر تعطیل شده بود، البته مغازه هایی مثل نانوایی و ... برای خدمت رسانی به رزمندگان اسلام، هنوز کار می کردند. چند روزی در پادگان مبارزان ماندیم و بعد از آن به سمت شوش حرکت کردیم. بعد از شهر شوش دو روستا وجود داشت؛ یکی روستای ابوذر و دیگری روستای  خلخال، عقبه تیپ المهدی (ع) در این دو روستا بود.

این فرمانده دفاع مقدس درادامه اظهارکرد: اکثر گردان ها در روستای ابوذر بودند و روستای خلخال هم  محل استقرار ارکان تیپ و سایر واحدها بود. بعد از طرف کرخه و در نزدیکی خط مقدم، روستای دیگری بود بنام "ملحه" که خط مقدم تیپ المهدی (ع) بود.بعد از شوش، آنطرف کرخه و در نزدیکی خط مقدم روستای دیگری بود به نام ملحه که خط مقدم تیپ المهدی بود.

 وی گفت:روستای خلخال با روستای ابوذر حدود 4 کیلومتر با هم فاصله داشتند، ولی ملحه در نزدیکی خط مقدم قرار داشت. جاده ای که از اهواز به سمت اندیمشک می رفت، به طور مدوام زیر حملات توپخانه های دشمن قرار داشت. آن مسیر مسدود بود و فقط خودروهای نظامی مجوز تردد داشتند.

ارشادی تصریح کرد:عراقی ها از یک طرف تا نزدیکی های شوش و از طرف دیگر تا نزدیکی های پل کرخه( سرخ نادری) جلو آماده بودند. تقریبا رودخانه کرخه به عنوان عاملی بازدارنده برای پیشروی آنها شده بود و پشت آنجا پدافند کرده بودند. مناطق مختلف شهرهای شوش، اندیمشک، دزفول و خود شهر اهواز به طور مستمر مورد هدف توپخانه های دشمن قرار می گرفت. ما در روستای خلخال مستقر شدیم. در واقع خط مقدم ما در ملحه و عقبه تیپ ما در خلخال قرار داشت.

تک و پاتک های متعدد دشمن

این فرمانده دفاع مقدس درادامه ظهارکرد: عملیات فتح المبین قرار بود زودتر انجام شود ولی به دو دلیل،در تاریخ مقرر انجام نگرفت. اول به دلیل حمله دشمن به تنگه چزابه برای باز پس گیری منطقه عملیاتی طریق القدس بود،دشمن بعثی با تمام توان به آنجا حمله کرد و ۱۰ شبانه روز، تک و پاتک های متعددی انجام گرفت. هر چند که دشمن موفق به گرفتن مواضع ما نشد ولی به هدف خود که همان به تأخیر انداختن عملیات فتح المبین بود، رسید.

وی افزود:دلیل دیگر؛ این بود که زمانی که سپاه اسلام در روز 29 اسفند سال 1360 آماده شروع عمليات بود، عراقی ها به رقابیه حمله کردند و تا حدودی به نیروهایی که در آنجا بودند و قرار بود که در عملیات فتح المبين شرکت کنند، آسیب زدند.

ارشادی درادامه بیان کرد:در نهایت، با همه تلاش و تقلایی که دشمن داشت، در نهایت شب دوم فروردین ماه سال ۱۳6۱ عملیات بزرگ فتح المبين با رمز مقدس "یا زهراء" آغاز شد. در این عملیات، "خدامراد مرادی" فرمانده گردان خط شکن بود و باید شب اول عملیات، با عبور از میدان مین و موانع و سیم های خاردار، خطوط اولیه دشمن را در هم می شکست و به عمق مواضع آنها پیشروی می کرد.

این فرمانده دفاع مقدس درادامه اظهارکرد: بنده به همراه چند نفر از پاسداران گچسارانی از جمله جلال محمدپور، علیرضا نظرپور و احمدرضا تاجگردون علی رغم اینکه جز گردان خط شکن نبودیم ولی به عنوان نیروی کمکی با کمک گردان خط شکن به خط دشمن زدیم.با توجه به این که قبل از عملیات فتح المبین، دو عملیات موفق انجام داده بودیم، وضعیت روحی رزمندگان خیلی خوب بود همه سعی داشتند که در این عملیات شرکت نموده و برای رزمندگان تلاش کنند.

همان جایی که کچله افتاده است!

وی گفت:از روستای ملحه به سمت خط مقدم حرکت و از خاک مقدم به سمت میدان مین عبور کردیم. در اولین درگیری خاکریز های دشمن را شکستیم. روبروی معبر میدان مین یکی از تیربارچی های عراقی داخل کانالی مستقر شده بود و به شدت مقاومت می کرد. این تیربارچی کار را برای رزمندگان سخت کرده بود و برای مدتی، با تیراندازی مداوم و رگبارهای بی وقفه، جاده پیشروی ما را گرفته بود و همین باعث شد که این تیربارچی برای مدت زمان زیادی همه را زمین گیر کند و تعدادی از رزمنده ها را به شهادت برساند.

ارشادی اظهارکرد:بالاخره تیربارچی دشمن مورد هدف یکی از رزمندگان قرار گرفت و به هلاکت رسید و داخل کانال افتاد. چون سر این تیربارچی عراقی کچل بود، تا پایان عملیات وقتی کسی می خواست نشانی این کانال را به همرزمان بدهاد، می گفت:همان جایی که کچله افتاده است!".

وی ازود:در اینجا کمی بی تجربگی کردیم. چون بعدها که تجربه کسب نمودیم، در گشودن معبرها بسیار دقت می کردیم که یک معبر نباید روبروی خط آتش و تیربارهای دشمن باشد.به هر حال، با مجاهدت و شهادت طلبی رزمندگان اسلام، خط اول دشمن. شکسته شد و ما وارد کانال اول دفاعی دشمن شدیم. بعد از آن کانال، دو کانال دیگر وجود داشت: یکی به سمت چپ و دیگری به سمت راست می رفت و هر دو کانال به عقبه دشمن امتداد داشت.

شهادت علیزاده

این فرمانده دفاع مقدس درادامه اظهارکرد: یکی از گروهان های گردان به فرماندهی "امیر علیزاده" به سمت منطقه ای که به خاطر سر سبزی به آن "تپه سبز" می گفتند. رفته بود. ما از امیر علیزاده و گروهانش بی خبر بودیم تا اینکه اعلام کردند علیزاده همان شب در تپه سبز به شهادت رسیده است.

وی بیان کرد:وقتی وارد وارد کانال اول دشمن شدیم، تعدادی از نیروها به سمت چپ کانال و تعدادی هم به سمت راست کانال رفتند. من هم به سمت راست کانال حرکت کردم. درگیری ها شدت پیدا کرده بود ولی تقریبا خط اول دشمن سقوط کرده و همه نیروها وارد کانال شده بودند. مزیتی که این کانال داشت این بود که حدود یک و نیم متر ارتفاع داشت و دشمن نمی توانست به راحتی ما را هدف قرار دهد.

درگیری با بعثی ها

ارشادی گفت:تا صبح در همان کانال درگیری داشتیم. با روشنایی صبح، خودمان را بهتر پیدا کردیم، هر چند گردان بسیار باز شده بود و عملا سازمان گروهان ها و دسته ها بهم خورده بود. در آن شرایط ، همه پراکنده شده بودند و نیروها به صورت متفرق و در دسته های کوچک می جنگیدند. از طرفی، آتش شدید دشمن و مقاومتی که داشت، اجازه سازماندهی مجدد را به ما نمی داد.

وی اظهارکرد: به همراه تعدادی از رزمندگان از جمله جلال محمدپور، علیرضانظرپور و احمدرضا تاجگردون وچند بسیجی که سرجمع ۱۳نفری می شدیم .با روشن شدن هوا متوجه شدیم به غیر از ما چند نفر کسی اطراف ما نیست یا اگر کسانی هستند ما آنها را نمی بینیم، تپه ای روبروی ما بود که عراقی ها مستقر شده بودند. برای گرفتن تپه حرکت کردیم عراقی ها به شدت تیراندازی می کردند. در آنجا، قریب به یک ساعت گیر شده بودیم که متوجه شدیم از بغل همان تپه، چند تن بالا می آیند.

ارشادی افزود: با رسیدن این نیروها، حجم آتش به روی ما کم شدو ما هم با سرعت به سمت تپه حرکت کردیم. در آنجا متوجه شدیم  که خدامراد مرادی به همراه عزیزاله زارعی که فرمانده یکی از گروهانها بود به همراه چند نفر از رزمندگان گردان برای فتح تپه هجوم آورده اند. با تیراندازی آنها به سمت عراقی ها و از طرفی پیشروی و نزدیکی ما به دشمن، از حجم آتش دشمن کاسته شد و نیروهای دشمن با دادن تلفات، تپه را خالی و فرار را برقرار ترجیح دادند.

سوار برتانک عراقی

این فرمانده دفاع مقدس درادامه اظهارکرد: بالاخره طی یک درگیری شدید توانستیم تپه را آزاد کنیم. تعدادی از عراقی ها کشته و بقیه هم فرار کردند. وقتی ما تپه را گرفتیم، پشت همان تپه، یک دستگاه خودروی جیپ و یک دستگاه تانک از عراقی ها به جا مانده بود. بنده به همراه تاجگردون و نظرپور خودمان را به بالای تانک رساندیم. درب تانک بسته بود، هر کاری کردیم، باز نمی شد. نکته جالب اینجا بود که هیچ کدام از ما، حتی آقای نظرپور که مسئول زرهی تیپ بود، اطلاع چندانی از نحوه کار با تانک نداشتیم. ما هم نمی دانستیم، وقتی درب تانک از داخل بسته شود، نمی توان ازبیرون بازش کرد. از دوربینی که روی تانک قرار داشت و در اصطلاح به آن دوربین خرگوشی گفته می شود به داخل تانک نگاه می کردیم، ولی به خاطر طراحی خاص آن دوربین، چیزی از داخل تانک پیدا نبود.

وی درادامه بیان کرد:در حالی که ما تلاش می کردیم راهی برای نفوذ به داخل تانک پیدا کنیم، یکی از رزمندگان گفت که بچه ها! لوله تانک دارد آرام آرام به سمت بالا حرکت می کند. ما که باورمان نمی کرد. ولی خوب که نگاه کردیم، متوجه شدیم که راست می گوید. در همین اوضاع و احوال بودیم که حالا چکار کنیم که تانک روشن شد و به سمت عقب حرکت کرد. با مشاهده این وضعیت، از روی تانکی که در حال حرکت بود، به شکلی که زیر شنی تانک نرویم به سمت پایین پریدیم.

ارشادی تصریح کرد:تانک دشمن، دوری زد و غرش کنان شروع به حرکت کرد و با سرعت آنجا را ترک کرد و از ما فاصله گرفت. در همین موقع تیربار دوشیکایی که بالای تانک بود، داشت به سمت ما شلیک می کرد. در آن لحظه، آرپی جی در دسترس نداشتیم. نگاهی به اطراف کردم، کمی آن طرف تر یکی از رزمندگان، آرپی جی به دست نشسته بود.

وی افزود:به سمتش دویدم که آرپی جی اش را از او بگیرم ولی هر کاری کردم، آرپی جی را به من نداد. گفتم: بابا! تانک دشمن، الان همه را درو می کند، کاری بکن.آن رزمنده، با دستپاچگی یک گلوله به سمت تانک شلیک کرد. از بس با عجله شلیک کرد، گلوله در ۱۵ متری خودمان به زمین خورد. سریع گلوله دیگری به او دادم. باز هم شلیک کرد و این بار با فاصله زیاد از بالای تانک عبور کرد و متأسفانه به هدف نخورد.

محاصره از سه طرف

 ارشادی تصریح کرد:به محض این که همان تانک به نیروهای عراقی رسید مثل این که متوجه شده بودند که تعدادنیروهای در اینجا کم است و تجهیزات چندانی هم در اختیار نداریم، برای تصرف آن تپه هجوم آوردند.بعد از این که تانک به سمت ما برگشت، نیروهای دشمن که درحال فرار بودند، مجددا بر گشتند و مثل تگرگ، روی ما آتش می ریختند.ما که تعداد مان ۱۰ الی ۱۵ نفری بیشتر نمی شد، داخل کانالی که روی تپه بود، رفتیم و موضع گرفتیم. از سه طرف محاصره شدیم و تنها از تپه ای که پشت سرمان بود و نیروهای خودی آنجا بودند راه نجات داشتیم، ولی آنقدر آتش دشمن شدید بود که امکان رفتن به آن تپه وجود نداشت.

این فرمانده دفاع مقدس درادامه اظهارکرد:بعثی ها تا جایی به ما نزدیک شدند که صدای صحبت کردن آنها را می شنیدیم. شدت تیراندازی طوری بود که اگر نوک انگشت خود را بلند می کردیم، تیر می خورد. مثلا، یکی از بسیجی ها که بی سیم چی گردان بود، بلند شد که نگاهی بیاندازد. همین که بلند شد، در کسری از ثانیه، گلوله ای به سرش اصابت کرد و به شهادت رسید.

وی گفت:در این کانال، جعبه های مهمات و نارنجک های دستی زیادی از دشمن به جا مانده بود. در واقع، مشکل مهمات نداشتیم، ولی تعدادمان کم بود و در محاصره دشمن بودیم. چون عراقیها، تپه را از سه طرف محاصره کرده بودند، هر صدایی که از پشت تپه شنیده می شد، به همان سمت، نارنجک پرتاب می کردیم.در نوک جلویی تپه که به سمت عراقی ها بود، به همراه مرادی و زارعی نشسته بودیم. امکان بالا بردن سر و دیدن عراقی ها وجود ناشت. سعی می کردیم که هر کجا صدایی آمد، خیلی سریع است اسلحه را بالا ببریم و به سمت صدا، تیراندازی و یا نارنجک پرتاب کنیم.

 ارشادی درادامه بیان کرد:هرچند تعداد ما کم بود ولی مقاومت خوبی از خود نشان دادیم به گونه ای که عراقی ها هر چه تلاش می کردند، نمی توانستند. از آن تپه که حدودا ۱۰ تا ۱۵ متری ارتفاع داشت، بالا بیایند.بعد از مدتی که اوضاع کمی آرام شده بود، عراقی ها دوباره با سر و صدای زیاد به ما نزدیک شدند. اینقدر صدای آنها نزدیک بود که احساس کردیم به کانال رسیده اند. به سرعت به اطراف کانال نارنجک می انداختیم و تیراندازی می کردیم.

لحظه شهادت خدامراد مرادی

وی افزود:در همان لحظات التهاب آور، در حالی که خدامراد مرادی نارنجکی در دست داشت و انگشت دست چپ خود را داخل حلقه آن کرده بود که ضامنش را بکشد، عزیزالله زارعی، فورا پشت یقه پیراهن ایشان را گرفت و به سمت پایین کشید. مرادی با آرنج دستش ضربه ای به زارعی زد و گفت: "ککا ولم کن، گرفتنمون ... دشمن رسید بالای سرمان "،بلافاصله برای بار دوم بلند شد که نارنجک را پرتاب کند، در همان لحظه، گلوله ای به سر مبارکش اصابت کرد و جنازه اش روی من و آقای زارعی افتاد.

ارشادی درادامه تصریح کرد:حدود چهار ساعت در محاصره افراد دشمن بودیم. عراقی ها،از یکسو به خاطر مقاومت ما ترس داشتند که بالا بیایند و وارد کانال شوند و از سویی مطمئن شده بودند که ما تسلیم نخواهیم شد. برای مدتی آتش دشمن کم شد، ولی همچنان سر و صدای آنها به گوش می رسید.بعد از نیم ساعت که خبری از آنها نبود، اقدام به شلیک نارنجک تفنگی کردند.نارنجک تفنگی منحنی زن بود لحظات بسیار سخت و غیرقابل توصیفی بود 10تا15تفنگ نارنجک انداز هم زمان با هم شلیک می کردند

این فرمانده دفاع مقدس درادامه اظهارکرد: وقتی به سمت بالا نگاه می کردیم  نارنجک ها را با چشم خود می دیدیم که دارند به سمت ما می آیند. چاره ای نداشتیم جز این که در کانال مچاله شویم و دل به یاری پروردگار ببندیم. از یک طرف دشمن سعی داشت هر طور شده وارد کانال شود که خوشبختانه نارنجک ها به لبه کانال اصابت می کردند و فقط گرد و خاک آنها، روی سر ما می ریخت.

وی تصریح کرد:بعد از این که متوجه شدیم که نیروهای دشمن، دست بردار نیستند، تصمیم گرفتیم که یکی یکی به سمت تپه ای که نیروهای خودی آنجا بودند برویم. شرایط طوری بود که می بایست ابتدا مقداری از مسیر را به صورت سینه خیز می رفتیم و سپس با سرعت به سمت تپه عقبی می دویدیم. بخشی از این مسیری که باید می رفتیم، به صورت سربالایی بود و در دید و تیر دشمن قرار داشت ولی چاره ای نداشتیم جز اینکه ریسک کنیم و به سمت آنجا فرار کنیم.

زیر رگبار گلوله

ارشادی بیان کرد:آقای جانی پور اولین نفری بود که از کانال خارج شدند و به سمت تپه رفتند. جانی پور ابتدا به صورت سینه خیز رفتند و کمی جلوتر رفتند و بلند شده و یا به فرار گذاشت. همین که با به فرار گذاشت، او را زیر رگبار گلوله گرفتند. نرسیده به نوک تپه از ناحیه پا مورد هدف قرار گرفت و در حالی که می غلطیدبه سمت پایین افتاد.

این فرمانده دفاع مقدس درادامه اظهارکرد: این وضعیت را که دیدیم، تصمیم گرفتیم که تعدادی از ما داخل کانال بمانیم و با تیراندازی به سمت دشمن، آنها را سرگرم کنیم تا بقیه، به صورت دو نفری از معرکه خارج شده و به تپه عقبی بروند. قرار بر این شد که کسانی که زودتر به تپه می رسند، به همراه سایر نیروهایی که آنجا هستند، دشمن را زیر آتش بگیرید تا ما هم بتوانیم عقب نشینی کنیم. بالاخره این ترفند جواب داد و همه ما به جز دو نفر آخری، از آنجا نجات پیدا کردیم.

کلاه پشمی رضایی

وی افزود:در این موقعیت جدیدی که آمدیم، تعداد زیادتری از جمله باقر رضایی و بهروز عوض پور که از بچه های بودند، آنجا بودند. عراقی ها وارد کانال قبلی شدند. جنازه شهید مرادی و یکی- دو نفر دیگر همانجا مانده بودند.رزمندگان ما و نیروهای دشمن داشتند به سمت همدیگر تیراندازی می کردند که نم نم باران شروع شد. در همین موقع باقر رضایی با فاصله کمی کنار دست ما نشسته بود داشتیم به سمت دشمن تیراندازی می کردیم. باقر یک کلاه پشمی  بر سر داشت. آتش تیربارهای دشمن که بیشتر از نوع گرینوف بودند، بر روی کانالی که در آن بودیم بسیار زیاد بود. در همین هنگام بود که گلوله ای به کلاه پشمی رضایی خورد و کلاه را به بدنه کانال چسباند.

ارشادی تصریح کرد:همین که گفت: ای وای! کلاهم را زدند ... تیر بعدی دقیقا زیر گوشش خورد و از زیر گوش دیگرش بیرون آمد. جالب اینجا بود که عکس العمل خاصی هم نشان نداد، انگار که یک خراش سطحی دیده باشد. زخم خود را با چفیه بست و گفت که هیچ مشکلی ندارم. بدون این که از کسی کمک بگیرد، با پای خودش به عقب برگشت.

وی بیان کرد:در بالای تپه که بودیم، سمت چپ ما، کانالی وجود داشت که هنوز پاکسازی نشده بود. این احتمال می رفت که از نیروهای دشمن، کسانی در سنگرها پنهان شده باشند و منتظر باشند تا شاید عراقی ها مجددا این خط را اشغال کنند و آنها نجات پیدا کنند. هر از گاهی از آن کانال به سمت ما تیراندازی می شد وی خیلی جدی نبود.

این فرمانده دفاع مقدس درادامه اظهارکرد: قرار شد که بنده به همراه "احمد تاجگردون" به سمت آن کانال برویم و آن را پاکسازی کنیم. بین محل استقرار ما و آن کانال، حدود ۱۵۰ متر فاصله بود. البته زمین آنجا صاف و بدون عارضه بود و باید با سرعت می دویدیم و خود را به کانال می رساندیم. این فاصله ای که باید می رفتیم، کاملا در دید و تیر دشمن قرار داشت و فقط برآمدگی کوچکی وسط این فاصله وجود داشت. قرار شد ابتدا با سرعت پشت آن تل خاکی رفته ، توقف کوتاهی کنیم و مجددا خودمان را به کانال برسانیم.

پاکسازی کانال

ارشادی تصریح کرد:سریع آماده شدیم. مهمات کامل برداشتیم و با سرعت شروع به دویدن کردیم و در زیر رگبارهای پیاپی تیربارهای دشمن که از کنارمان می گذشت خود را به آن تل خاکی رساندیم و پشت آن مستقر شدیم. آنقدر دشمن ما را زیر آتش گرفت که امکان این که سالم به کانال برسیم، وجود نداشت. به نیروهای مستقر در تپه اعلام کردیم که با تمام توانی که دارند به سمت دشمن تیراندازی کنند تا ما بتوانیم به سمت آن کانال حرکت کنیم. همزمان با شروع آتش نیروهای خودی، حرکت کردیم و با سرعت خود را به کانال رساندیم و در یک محل امنی پناه گرفتیم.

وی گفت:بعد از استراحت چند دقیقه ای و نفس گرفتن در آن کانال، حرکت کردیم و با پرتاب چندین نارنجک به داخل سنگرهایی که وجود داشت، آنجا را به طور کامل پاکسازی کردیم. کسی از نیروهایی دشمن در آن کانال ندیدیم ولی اگر هم بودند مقاومتی نکردند و یا به داخل سنگرها رفتند. ما هم برای خاطر جمعی، داخل همه سنگرها دو عدد نارنجک انداختیم.

این فرمانده دفاع مقدس درادامه اظهارکرد: بعد از پاکسازی کانال، متوجه شدیم. که عقب تر از محلی که ما بودیم، دو نفر با تیربار ما را نشانه گرفته اند. ظاهر آنها به افراد دشمن نمی خورد. لذا با حرکات دست برای آنها علامت دادیم. آنها هم برای ما دست تکان دادند و علامت دادندبه سمت آنها رفتیم و نزدیک تر که شدیم متوجه شدیم که "جواد هرمزپور" و"حجت الله محمدی" هستند.

عقب نشینی عراقی ها

ارشادی درادامه گفت: گفتند که ما فکر کردیم که نیروهای دشمن هستید، می خواستیم شما را بزنیم. تعجب کرده بودند که چطور ما دو نفر به تنهایی برای پاکسازی کانال آمده ایم. برای آنها وضعیت نیروهای خودی و موقعیت را توضیح دادیم و در حال گپ و گفت بودیم که دیدیم غلام صادقی در حالی که یک اسلحه کلاش تاشویی در دستش بود و  جلوی رزمنده ها حرکت می کرد از راه رسید. صادقی در آن موقع  فرمانده گردان بود. بعد از سلام و علیک و روبوسی، آقای صادقی از ما خواست، تا مقداری آنها را همراهی کنیم و وضعیت موجود را برایشان توضیح دهیم. می خواست دقیقا اطلاع پیدا کند که ما تا کجا پیش رفتیم و عراقی ها تا کجا عقب نشینی کرده اند.

این فرمانده دفاع مقدس درادامه اظهارکرد: حدود ساعت ۳ بعد از ظهر بود، خیلی هم خسته بودیم. از وضعیت نیروهای خودی و موقعیت نیروهای دشمن و آنچه را که اتفاق افتاده بود برای صادقی توضیحاتی دادیم و اطلاعات کافی را به ایشان دادیم. گردان صادقی که یک گردان تازه نفس بود، راهی مواضع دشمن شد و از همان کانال قبلی، با عراقی ها درگیر و آنها را تا پل رفائیه که 3 الى 4 کیلومتری با آنجا فاصله داشت، عقب راند و آن منطقه را پاکسازی کرد.

شکست دشمن

وی بیان کرد:بعد از پل رفائیه، ارتفاعات تینه قرار داشت در این ارتفاعات سایت های راداری 4و5 قرار داشت و برای عراقی ها تسلط بر این ارتفاعات حیاتی بود  زیرا این سایت های منطقه وسیعی تا دزفول و اندیمشک را بوشش میداد بعد از پل رفائیه، مقاومت در  برابر تیب المهدی تشدید شد ما تا روز هفتم عملیات نتوانستیم پیش روی قابل توجهی بکنیم. بعد از آن، از طرف دشت عباس، سایر تیپ ها و یگان ها به مواضع دشمن هجوم آورده و ارتفاعات دین ابوصيلبی خات (معروف به ارتفاعات رادار) سقوط کرد بعد از آن بود که فشار دشمن از روی ما برداشته شد و شکست را پذیرفت و عقب نشست.

فتح المبین، سند افتخار رزمندگان اسلام

 ارشادی افزود:در واقع، در روز هفتم عملیات، با اعمال فشار و آتش بار سنگین ما علیه دشمن، موفق شدیم به همراه یگانهای دیگر، سایت های 4 و 5 را تصرف کنیم. در این روز، شرایطی رقم خورد که به هیچ وجه، قابل وصف نیست. عراقی ها همه چیز خود را رها کردند، یا تسلیم می شدند و یا فرار را بر قرار ترجیح می دادند. عملیات فتح المبین سند افتخاری برای رزمندگان اسلام در طول هشت سال دفاع مقدس بود.

این فرمانده دفاع مقدس درادامه اظهارکرد: علاوه بر غنایم جنگی بسیار، اعم از انواع مهمات سبک و سنگین مثل توپ، تانک، نفربر، حدود 16 هزار نفر از نیروهای عراقی اسیر شدند. به گفته یکی از نظامیان ارشد بعثی، نزدیک بود که خود صدام به همراه چند مقام عالی رتبه عراقی، اسیر شوند.

 

انتهای پیام/

 

نظرات کاربران

تازه های سایت

پربازدیدها