نظرسنجی

عملکرد شورای ششم دوگنبدان را تا کنون چگونه ارزیابی می کنید؟
28. بهمن 1400 - 10:50
رزمندگان استان کهگیلویه و بویراحمد در قالب تیپ ۳ لشکر ۲۵ کربلا ماموریت داشتند تا با دور زدن شهر فاو از میان سنگر ها و مواضع دشمن عبور کرده سه راهی فاو ام القصر را تصرف و به سمت پایگاه موشکی پیشروی نمایند و آن را تصرف نمایند.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی آفتاب جنوب،عملیات والفجر هشت با هدف تنبیه متجاوز(رژیم بعث عراق) در بعد نظامی و سیاسی در زمستان ۶۴ صورت گرفت،درحالی که تسلط بر منطقه جغرافیایی شمال خلیج فارس و فاو باعث می شد که شهر فاو و سکوهای پرتاب موشک عراق تصرف شود و با اجرای این عملیات ایران بر اروند تسلط می یافت هرچند "ام القصر" تهدید می شد و با کویت هم مرز می شدیم و همچنین راه ورود عراق به خلیج فارس نیز مسدود می شد.این عملیات در ششمین سال جنگ تحمیلی و در ساعت ۲۲ و ۱۰ دقیقه بیستم بهمن ۱۳۶۴ در مرز جنوبی استان خوزستان ( جنوب جزیره آبادان) در منطقه بسیار مهم و حساس انجام شد که در این هنگام نبردی سنگین میان نیروهای ایرانی و عراقی به مدت ۷۵ روز آغاز شد؛ نبردی که در نهایت با پیروزی ایران در این عملیات پایان یافت.

اگرچه این منطقه عملیاتی از یک طرف در ناحیه مرزی اروند رود که رژیم بعثی عراق به بهانه تسلط بر آن جنگ با ایران را آغاز کرده بود و از طرف دیگر در تنها مسیر ارتباطی کشور عراق با دریای خلیج فارس انتخاب شده بود و اجرای عملیات در آن می توانست ارتباط بندر" ام القصر" را از طریق "خور عبدالله" با خلیج فارس مسدود نماید همچنین تنها اسکله های نفتی عراق بنام سکوهای "البکر و الامیه" در محدوده این منطقه قرار داشتند.

زمین منطقه عملیات نیز یکی از زمین های پیچیده جنگی و عملیاتی در آن زمان محسوب می شد و دارای عوارض طبیعی و مصنوعی زیادی از جمله رودخانه، نهر، نخلستان، باتلاق، چولان، جاده، روستا، ساحل، شهر نمکزار دشت اسکله و بندرگاه بود که برای طراحی عملیات در این منطقه علاوه بر آنکه باید توانایی ها و نحوه گسترش و آرایش دفاعی دشمن در نظر گرفته می شد جنگ با عوارض طبیعی زمین نیز باید مورد توجه قرار می‌گرفت عوارضی مانند رودخانه، نهر، نخلستان، باتلاق و... .

همچنین طرح ریزان عملیات لازم بود تا جنگ با عوارض مصنوعی ایجاد شده در زمین را هم مد نظر قرار دهند عوارضی مانند انواع موانع سیم خاردار میله های خورشیدی شکل و میدان های متعدد مین بامین های متنوع و از سوی دیگر از آنجا که مهمترین مسئله پس از شکستن خط مقدم دشمن و تصرف منطقه عملیاتی و رسیدن به اهداف مورد نظر انتخاب منطقه مناسب برای تشکیل خط دفاعی مطمئن جهت مقابله با پاتک های وسیع دشمن بود، بنابراین در طرح ریزی عملیات باید در گزینش این منطقه پدافندی دقت زیادی می شد تا با استفاده از حداکثر عوارض طبیعی زمین مثل دریاچه نمک و نیز با ایجاد خاکریز های مناسب بتوان منطقه تصرف شده را برای مدت معینی حفظ نمود.

مهمترین هدف عملیات والفجر ۸ دست یابی به یک پیروزی قاطع نظامی در جبهه های نبرد حق علیه باطل بود تا در آن موقعیت زمانی دولتمردان و سیاستمداران کشور برای حل مسئله جنگ از راه سیاسی از قدرت عمل بیشتری برخوردار شوند در آن زمان مهمترین مسئله برای ختم جنگ روشن شدن مواضع دولت آغاز کننده جنگ و کشور متجاوز برای افکار عمومی جهان و نیز جامعه بین المللی بود به همین منظور حضرت امام خمینی(ره) اصرار داشتندکه باید مسئول و شروع کننده جنگ مشخص شود تا از این به بعد مشروعیت و امکان تجاوز به ایران در ذهن همسایگان ایران و قدرت های بزرگ شکل نگیرد.

 بنابراین در آن موقعیت که مسئولان کشور و مردم ایران چشم انتظار پیروزی های بزرگ و درخشانی بودند اجرای عملیات موفق در منطقه فاو امری ضروری بود چنین عملیاتی پس از مدتی ناکامی در کسب موفقیت های بزرگ جنگی روحیه جدید در فرماندهان و طراحان عملیاتی می دمید و موجب گسترش نشاط رزمی‌در آنان می شد همچنین قدرت دفاعی و عملیاتی رزمندگان اسلام را بالا می برد و یک بار دیگر نشان می داد که با توکل بر خداوند بزرگ و بکارگیری ابتکار عمل قدرت خلاقیت و تفکر و کسب اطلاعات صحیح از دشمن، می توان برتری نظامی را در صحنه نبرد کسب نمود و دشمن را منفعل کرد.

با این تفاسیر ،رزمندگان استان کهگیلویه و بویراحمد در قالب تیپ ۳ لشکر ۲۵ کربلا ماموریت داشتند تا با دور زدن شهر فاو از میان سنگر ها و مواضع دشمن عبور کرده سه راهی فاو "ام القصر" را تصرف و به سمت پایگاه موشکی پیشروی نمایند و آن را تصرف نمایند.

رزمندگان کهگیلویه و بویراحمد ابتدا در قالب سه گردان "روح الله"، "سیف الله" و" یدالله" برای انجام این مأموریت(والفجر هشت) وارد عمل شدند. گردان روح الله ابتدا وارد عمل شد و تا سه راهی فاو ام القصر پیشروی نمودند سپس گردان یدالله از روی جاده پایگاه موشکی و گردان سیف الله موازی با این جاده در سمت چپ وارد عمل گردیدند و از افتخارات رزمندگان استان است.

 محاصره شهر فاو و تصرف پایگاه موشکی که یکی از اهداف مهم عملیات والفجر ۸ بود به رزمندگان این استان واگذار گردید و به نحو احسن آن را انجام دادند و برای انجام این ماموریت بزرگ شهدای عزیز و گرانقدری مثل سید "عبدالمحمد تقوی"، "مرتضی جعفری"، "محمد تقی عمرانی"، "حسین رزمنده"، "محمد اسدی"، "ناصح پور"، "محمد کریم موسوی"،"غلام محمد شهبازی" و... به شهادت رسیدند در مراحل بعدی عملیات ۶ گردان دیگر از رزمندگان استان وارد منطقه فاو شدند و در مقابل پاتک های دشمن فداکاری های بسیاری انجام دادند.

 عملیات والفجر ۸ اولین عملیاتی بود که رزمندگان استان کهگیلویه و بویر احمد در قالب یک تیپ سازماندهی شده وارد عملیات شدند و عملکرد آن ها در این عملیات به قدری تحسین برانگیز بود که فرماندهان سپاه و جنگ را قانع کرد که یک تیپ مستقل به استان کهگیلویه و بویراحمد بدهند و بعد از عملیات "والفجر ۸" تیپ ۴۸ فتح تشکیل و تا پایان جنگ رزمندگان استان در آن تیپ اجرای مأموریت می کردند.

این در حالی است که "ابوالحسن غلامی" جانباز گچسارانی در چند روایت متفاوت از رشادت و جانفشانی جوانان کهگیلویه و بویراحمد در عملیات والفجر هشت می نویسد: چندروز قبل از نبرد تاریخی والفجر 8 جناب"ریحان صفری" فرمانده گروهان ،بنده و یکی دیگر از دوستان کم سن وسال را که اگر اشتباه نکنم "سیدمحسن پورالحسینی" بود را صدا زد و فرمود" که شما کم سم و سال هستید و ضرورتی ندارد که در ماموریت های  آتی گردان باشید"و به خودم هم می گفت:"پدرت درعملیات بدر مجروح شده و چون فرزند بزرگش هستی پس نباید جای خطرناک بروی".

در حالی که جناب رحیمی پور هم حضور داشتند،به هرحال با خواهش وگریه رضایت ایشان را جلب کردیم.چند روز بعد هنگام عملیات پس ازعبور از اروند و حرکت به سوی سایت موشکی اطراف بندرفاو که ماموریت اصلی یگان های عملیاتی استان کهگیلویه وبویراحمد بود،وقتی دریک صف درحال حرکت به سمت هدف بودیم ، نفر جلوی من برگشت و گفت:" وقت نمازصبحه ،نمازتو بخون و به رزمنده پشت سرت هم اطلاع بده!!!".

کلی فکرکردم که ما اکثراً وضوهامون دچار مشکل شده ،کفش پامونه،درحال حرکتیم و قبله رو هم نمی دونیم کدوم طرفه ،پس این چه نمازی!!؟ ولی اعتراف می کنم زیباترین وخالصترین نماز زندگی ما شد همان نماز بدون وضو،بدون قبله و باکفش. بله کسی که پیام رسان خواندن نمازم شد کسی نبود جز رفیق هم مدرسه ای و همسنم جناب "پورالحسینی" عزیز ،فقط همون موقع باهم زمزمه می کردیم که این زمین غصبی نیست؟(خاک عراق بود)!!آیا نمازما هم قبول می شه!؟ حدود دوساعت بعد کنارپیکر مطهر شهید "محمدتقی عمرانی" ،دیدم "پورالحسینی" عزیز به حالت دو زانو روی زمینه نشسته و یک بیلچه کوچک تو دست راستش و فرو کرده درزمین که ازدستش رها نشده بود ولی قطرات سرخ رنگ خون از کنار گوشش همرنگ بخشی از رنگ پرچم ایران جاری بود و عارفانه به شهادت رسیده بود.

کاش مسئولین کشور ما درسطوح مختلف بخصوص در استان ما وشهرستان گچساران معنی غصب را می فهمیدند ،به جرات می توان گفت بخشی از حقوق واملاک برخی متولیان درجه یک امر، جزئی از اموال عمومی مردم است و به نوعی غصب محسوب می شود.فراموشم نخواهد شد که وقتی در جایگاه روابط عمومی نفت مشغول به کاربودم نظریات حضرت امام راحل و رهبرمعظم انقلاب را به همراه رای قاضی درخصوص غصب و غیرقانونی بودن استفاده شخصی برخی مسئولین غیرنفتی از منازل و امکانات نفت را مطرح کردیم چه برخوردهای که با ما و مدیران ارشد نفت توسط کسانی که خود باید قانوناً و شرعاً پاسبان فرامین شرعی وقانونی باشند ،صورت گرفت!!! که امیدوارم بزرگان فعلی با سن و سال فراوان به اندازه پورالحسینی چهارده ساله،معنی غصب وحلال وحرام را درک کنند.

درمقر گردان های استان کهگیلویه وبویراحمد در کنار"چغازنبیل" باستان، با اسم زیبای پاسداران عزیزی آشنا شدم ولی سعادت دیدار حضوری با برخی از این دوستان نصیبم نشد.ازجمله "فرامرز اسدی" ،ولی می دانستم که از هم ولایتی های دلیرم از دیار باشت باوی هستند و شنیدم فرمانده یکی ازگروهان های گردان جندالله یا حزب الله است.

زمان سپری شد تا چندروز بعد از نبردهای سنگین روزهای نخست عملیات والفجر8 ،خبرآمد که یکی از گردان ها موفق به عبوراز اروند شد تا جای گردان عملیاتی یدالله را دراختیار گیرد.درهمین فاصله برادرم "امان الله گشتاسبی"رزمندگان را صدازدن که هرکسی توانی دربدنش مونده(چندروزبی آب وغذا) آماده بشود تا برویم به کمک یگان هایی که با گارد ویژه ریاست جمهوری رژیم بعث صدام تن به تن درگیرهستند.

درهمین حال یازده نفر با ایشان حرکت کردیم(حالا من حدود پانزده ساله چی ازدستم بر میومد،نمیدونم!!)هنوزابتدای راه بودیم که ناگهان یک اسکادران جنگنده بمب افکن استعمار و استکبار بالای سرمان ظاهرشدند و انواع بمب و بشکه و چوب رها کردند!!!همه دراز کشیدیم و دست دردست هم ، ازهم خداحافظی گرفتیم ،حلالیت طلبیدیم و اشهد را آرام زمزمه کردیم چون به ظاهر هیچ راه نجاتی نداشتیم.

عجب لحظاتی بود همه دوستان و خانواده هامون جلو چشمان مان ظاهرشدند و اشک هامان به بهانه های گوناگون جاری شد و عاشقانه چشم درچشم هم دوخته بودیم.ولی وقتی به زمین برخورد کردند منفجر نشدن و لحظاتی بعد معلوم شد همه اقلام شیمیایی هستند،بلافاصله رفتیم به سمت سنگرهای قبلی.

ساعاتی بعدگردانی که جناب "فرامرز اسدی" در پیشانی آنها در حرکت بود به ما نزدیک شدن  وقتی به 30 متری ما رسیدند باچشمان خودم دیدم که دو فروند جنگنده بمب افکن (میراژ فرانسوی یا میگ شوروی)شیرجه زدند به سمتی که آقا فرامرز و سایر دوستانم همچون عزیزان دلم "سرمست ناصح فرد"، "اسفندیارمحمدی" و "غلام محمدشهبازی" مستقربودند و با رها کردن راکت دربین آریوبرزن های سرزمینم ، همه آنها دسته جمعی رفتند به مهمانی سالارشهیدان،بی بی دوعالم و سقای بی دست.

یاد همه ما بماند که فرامرز می توانست به مرز نروند ولی او  فرا مرزها  را برای ایران انتخاب کرد و برای خویشتن فراتر از خاک را به سوی آسمان برگزید. فرامرز جان حقایق را از سعید عزیزت جویا شو که آزادانه و شجاعانه پاسبان راه باباست.فرامرزجان بهت قول می دهم مراقب مرز حق وباطل، ایرانِ جان ،منافع عمومی ومنافع شخصی هستیم.

من از روزی که وارد گردان یدالله درهفت تپه ای که هنوز خودش وکارگران نیشکرش مظلومند، شدم برخی می فرمودند هم ولایتی و فامیل هستیم ولی من به دلیل سن وسال کم دوستان را نمی شناختم.یکی از این بزرگواران جوان شایسته "سرمست ناصح فرد" بود.رفاقتمان نزدیکتر شد تا شب های عملیات والفجر8.از اول عملیات سرمست لطف کرد و من را به عنوان همسنگرش برای نوبت مراقبت از خاکریز انتخاب کرد.

روز دوم نبرد فاو چند درجه دار ارتش مزدور استکبارجهانی به اسارات درآمدند،درون کیف آنها که مملو از امکانات غرب وشرق بود(لباس رژیم صهیونیستی اسراییل،سیگار و ادکلن فرانسوی) سهم من شد یک عدد پیراهن نظامی اسراییلی که سایزش برام بزرگ بود. اما سنگرهای زیرزمینی بعثی ها که با نظرکارشناسان صهیونیستی و شوروی ساخته بودند ، پربود از انواع امکانات بین المللی و ازجمله لباس های ویژه خانم ها!!!.

به هرحال چشمانم افتادبه یک شیشه ادکلن و برش داشتم.موقع نگهبانی درجوار آقا سرمست عزیز به او ماجرای ادکلن را گفتم.کمی استفاده کرد و فرمود عجب بوی خوبی داره،باخنده بهم گفت توبچه ای این چیزها بدردت نمی خوره ،گفتم چرا؟ فرمود این ادکلن بدرد جشن عروسی می خوره و فعلا به تو  این حرف ها نمی خوره،یادگاری بدش به من تا توجشن عروسیم استفاده کنم منم اطاعت امرکردم.

به هرحال روز آخر نبرد باچشمان بد شانسم شاهد پرپرشدن سرمست سر مستِ شهادت بودم.وقتی دنبالش می گشتم یکی از رزمندگان بهم گفت سرمست ترکش خورده به پیشانی مبارکش و انتقالش دادن به پشت خط و با دنیایی از غم واندوه رفتم سراغ کوله پشتیش و ادکلن را برداشتم.

وقتی برگشتیم گچساران بدلیل اینکه اسمم تو فهرست مفقودالاثرها بود من رو بردند سپاه و سپس به سمت منزل پدرم ،غافل از اینکه منزل مابه تصور مفقود شدن ما عزادارن.چند روز بعد پدر آقا سرمست را زیارت کردم وکلی اشک ردوبدل شد.من هم مدتها سنگ گلزارش رو با بوی همون ادکلن معطرمی کردم.

بله،بجای اینکه درجشن عروسیش استفاده بشود ،صرف حجله شهادتش شد.آیا سرمست  نمی توانست مثل پسرای برخی ها که تو ویترین منازلشان نگهداری شدند، آنهم می موند و بجای حجله شهادت به حجله عروسی می رفت؟!.

سهم "سرمست" ازسرزمین زیبای ایران شد یک قطعه زمین دو در یک متر!!! اما برخی ها مساحت منزلشان شد به اندازه سایت موشکی دشمن بعثی درکنار فاو!!!، بارها  شنیدم که خدا کند اشتباه به گوشم رسیده باشد که در گچساران(در طول این سال ها) ده ها هکتار اراضی ملی را افرادی خاص با رانت مالک شده اند!  دیری نخواهد پایید که تلاطم دریای خون شهیدان ماهیت همه را درساحل ایران هویدا خواهدکرد.

انتهای پیام/

 

نظرات کاربران

تازه های سایت