نظرسنجی

عملکرد شورای ششم دوگنبدان را تا کنون چگونه ارزیابی می کنید؟
24. دى 1402 - 7:34
احساس نوکری «شاه» در مقابل آمریکا؛
بازخوانی گوشه‌ای از دوران ذلت بارحکومت پهلوی+ تصاویر
شخصیت منفعل شاه به او این اجازه را نمی‌داد تا در هیبت یک مبارز برای بقای خود نبرد کند؛ اما با کودتای ۲۸ مرداد تحت نظارت «کرمیت روزولت» عامل سازمان سیا، شاه مجدداً به قدرت بازگشت.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی آفتاب جنوب،سیاست خارجی ایران در عصر پهلوی فرازوفرودهای بسیاری را تجربه کره که در عمده این تحولات، نقش قدرت‌های بزرگ نظام بین‌الملل بسیار حائز اهمیت است. در طول سال‌های ۱۳۲۰ تا ۱۳۵۷ کارگزار نظام سلطنتی به شکل مستمر دچار تحولات ادراکی و کارکردهای سیاسی شده که در تعامل پویا با نظام بین‌الملل ایجادشده است. روان‌شناختی شخصیت شاه مبتنی بر ویژگی‌های حمایت جویی و عظمت گرایی سبب می‌گردید که همواره دلهره از اتحاد جماهیر شوروی و تعلق‌خاطر روانی و احساس امنیت از سوی آمریکا محور سیاست خارجی ایران باشد. متقابلاً روند تحولات سیاست خارجی و به‌ویژه ائتلاف با آمریکا، باعث تقویت کیش شخصیت شاه و صفت عظمت گرایانه در خلقیات او می‌گردید.

شاه در طول حیات سیاسی خود همواره دچار هراس و سوءظن نسبت به چهره‌های سیاسی داخلی و همچنین قدرت‌های خارجی بود. در داخل کشور، محبوبیت مصدق و موفقیت او در ملی کردن نفت ایران شاه را واقعاً به خشم آورده بود. به‌گونه‌ای که خطاب به اسداله علم می‌گوید: «چنین آدم مضری، فکر نمی‌کنم ظرف هزاران سال در کشوری پیدا بشود که درعین‌حال مردم را این اندازه خر بکند»  شاه همچنین علی‌رغم اینکه متحد غرب بود، اما همواره از دسیسه همزمان کشورهای غربی و شرقی علیه خود دچار هراس بود، لذا به نخست‌وزیر یوگسلاوی گفته بود: «قدرت‌های بزرگ معتقدند؛ هر چه ما کشورهای کوچک داریم، قابل معامله است»

از طرفی شاه با مشاهده کشورهای دموکراتیک سعی می‌کرد خود را شاه مترقی معرفی کند، اما در مقابل به شکل غریبی یک سلطنت کاملاً خودکامه را به نمایش می‌گذاشت به‌گونه‌ای که طبق اعلام سازمان عفو بین‌المللی در سال ۱۹۷۵ م. هیچ کشوری در جهان سابقه‌ای بدتر از ایران درزمینهٔ حقوق بشر نداشت. شاه در مصاحبه‌ای خطاب به اوریانا فالاچی می‌گوید: من دموکراسی را نمی‌خواهم... همه‌اش مال خودتان.

بااین‌حال شاپور بختیار در مصاحبه با تاریخ شفاهی هاروارد، توتالیتاریسم شاه محور را این‌گونه توضیح می‌دهد: «شاه حتی یک حزب که طرفدار سلطنت مشروطه باشد را هم قبول نمی‌کرد... ماتحت فشار یک رژیم به‌تمام‌معنا دیکتاتوری فاشیستی بودیم. توتالیتر به تمام معنی، توتالیتر منهای ایدئولوژی» این ساختار متمرکز و شخصی بوده و بر ارتش و نیروهای اطلاعاتی، دیوانسالاری و درآمد نفت متکی بود و با دو شیوه نظارت و سرکوب سعی کرد حاکمیت خود را بر جامعه محقق کند آن‌چنان‌که گزارش آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) به‌عنوان نخبگان و تقسیم قدرت در ایران در فوریه ۱۹۷۶ می‌نویسد: اگر وزیری رأی عدم اعتماد گرفت بدان جهت خواهد بود که شاه آن را خواسته است... مجلس آلت دست شاه بوده است و مقاصد شاه را برآورده می کندو ساواک نیز به‌عنوان یکی از ابعاد سه‌گانه (دربار، ساواک، ارتش) قدرت رژیم پهلوی بود.

بنابراین سیاست خارجی ایران عصر پهلوی دوم، نه محصول فرآیند کار و وظیفه سازمان و چانه‌زنی افرادی مسئول، نه نتیجه خواست مردم و جامعه مدنی، بلکه عمدتاً متکی بر علائق، شخصیت، ادراکات و هنجارهای ذهنی شاه شکل‌گرفته است. اسداله علم در خاطرات خود مکرر درباره تصمیم‌گیری‌های فردی شاه درحوزه سیاست خارجی بدون آنکه حتی وزیر خارجه کمترین اطلاعی داشته باشد، سخن می‌گوید: «به شاه توصیه کردم کمیسیونی به‌منظور مطالعه خروج انگلستان از خلیج‌فارس تشکیل بدهد، ولی او نصیحت مرا نشنیده گرفت. شاه از هر چه نام مطالعه دارد، متنفر است... شاه پاسخ داد: خودم برای این کار کافی هستم».

پس از ۲۸ مرداد، سیاست خارجی ایران ناسیونالیسم مثبت نامیده شد که البته چیزی جز چرخشی کامل از موازنه منفی به‌سوی وابستگی نبود. قدرت تصمیم‌گیری نیز در عرصه سیاست داخلی و خارجی در دست شخص شاه قبضه شد که به مفهوم بازگشت به الگوی سنتی تصمیم‌گیری در ایران بود  قرارداد بین ایران و کنسرسیوم بین‌المللی نفت در ۲۸ شهریور ۱۳۳۳ توسط دکتر علی امینی و هوارد پیچ آمریکایی، رئیس گروه نمایندگی کمپانی‌های نفتی در تهران امضاء شد و کارتل های بین‌المللی نفت را قادر ساخت تا طی بیست سال، بیش از ۲۴ میلیارد بشکه از نفت ایران را به بهای ناچیز صادر کنند.

دولت انگلیس همچنین برای حفظ منافع سیاسی و اقتصادی خود و جلوگیری از تکرار حوادثی همچون جریان ملی شدن صنعت نفت، با همکاری آمریکا انعقاد پیمان نظامی بغداد را میان کشورهای ایران، ترکیه، عراق و پاکستان مطرح کرد. سفر متقابل شاه و ملکه انگلستان در سال ۱۳۳۸ ش. به انعقاد عهدنامه بازرگانی، اقامت و دریانوردی، قرارداد فرهنگی، موافقت‌نامه حمل‌ونقل هوایی و نهایتاً افزایش حجم مبادلات ایران و انگلیس انجامید که به تداوم سلطه بریتانیا در ایران کمک می‌کرد. آمریکا نیز به‌مرور به افزایش نفوذ خود در ایران شدت بخشید. گفتمان قدرت ارائه‌شده از سوی حکومت پهلوی در دهه ۱۳۳۰ ش. گفتمانی شبیه غرب بود که در این گفتمان؛ ابرقدرت غرب یعنی آمریکا در یگانگی با خویشتن ایرانی معرفی می‌شد و لذا امنیت ایران نیز درگرو ائتلاف با آن بود.

عرصه سیاسی ایران نیز به‌مرور تحت نفوذ کامل آمریکا قرار گرفت. به‌ویژه برکشیدن حسنعلی منصور و سپس امیرعباس هویدا هر دو از حزب ایران نوین به نخست‌وزیری در سال ۱۳۴۲ ش. آغاز تسلط کامل تکنو کرات‌های جوان آمریکوفیل بر ساختار اجرایی کشور بود، به‌گونه‌ای که ساواک گزارش کرد که اقدامات حزب ایران نوین مانند موافقت با تصویب لایحه کاپیتولاسیون، در راستای اهداف آمریکا در ایران است؛ لذا تا اواسط این دهه، به نظر می‌رسید که شاه به تمام خواسته‌هایش رسیده است؛ امام خمینی (ره) به‌عنوان رهبر مذهبی تبعیدشده بود، شوروی سیاست حسن هم‌جواری با ایران در پیش‌گرفته بود، برنامه‌های انقلاب سفید مطابق میل شاه به‌پیش می‌رفت و مهم‌تر از همه اینکه ریچارد نیکسون در ژانویه ۱۹۶۹ قدرت را در آمریکا به دست گرفته و سیاست خود را بر اساس افزایش کمک‌های نظامی به متحدان قرار داده بود و در امتداد این تحولات، شخصیت شاه نیز با تغییری تدریجی روبرو بود.

 شرایط جهانی نیز منطبق با خلقیات شاه در حال تغییر بود، به‌ویژه استراتژی دو ستونی آمریکا برای تأمین امنیت خلیج‌فارس به قدرتمند شدن شاه و تمرکزگرایی رژیم کمک بسیاری کرد. رشد قیمت نفت نیز البته بر احساس استقلال شاه می‌افزود. نفت ایران که در سال ۱۳۳۴ ش. در قالب قرارداد کنسرسیوم ۹۰ میلیون دلار برای کشور عایدی داشت، به حدود ۲۰ میلیارد دلار در سال ۱۳۵۳ ش. رسید. بودجه دفاعی ایران نیز با افزایش شدید بالغ‌بر ۱۰ میلیارد دلار شد. این وضعیت باعث شده بود تا شاه به دنبال آن باشد که تجارب موفق خود را به دنیا صادر کند، چراکه انقلاب سفید را پاسخگوی بسیاری از نیازهای مشابه در دیگر جوامع جهان دانسته و می‌گفت: ایران به‌زودی در صف کشورهای بزرگ و ثروتمند آمریکا، شوروی، ژاپن و فرانسه قرار خواهد گرفت.

چنانچه ذکر شد، شکل‌گیری ساختار سیاسی حول سلطانیسم پهلوی، زمینه وابستگی هر چه بیشتر فرایندهای سیاست خارجی را به تصمیمات شخصی شاه فراهم می‌آورد؛ لذا قرار داشتن یکتا و انحصاری شاه درصحنه سیاست خارجی، فرصت بیشتری به نظریات تصمیم‌گیری و الگوی های شناختی برای تبیین رفتارهای سیاست خارجی ایران عصر پهلوی می‌دهد. بر همین مبنا گفته می‌شود. الگوی تصمیم‌گیری در دوره پهلوی دوم، فردی بوده و نظام شناختی در آن دوره متأثر از مؤلفه‌های هراس امنیتی و اختلال شخصیتی خودشیفتگی و پارانویید در شخص شاه بوده است؛ لذا این الگوی تصمیم‌گیری به افزایش امنیت و تبدیل‌شدن به یک قدرت منطقه‌ای با همکاری قدرت‌های بزرگ غربی منجر گردید. می‌توان مؤلفه‌های ذیل را که نشانگر ابعاد نگرش شاه به‌نظام بین‌الملل و مؤلفه‌های پایا در سیاست خارجی ایران دوران پهلوی هست، معرفی کرد: شوروی هراسی، امنیت‌جویی در پیوند با آمریکا و سلطه‌جویی در غرب آسیا.

در گفتمان پهلوی، ائتلاف با غرب و به‌ویژه آمریکا پایه اصلی حفظ ایران و پشتوانه اصلی روانی پهلوی دوم به شمار می‌رفت. او در سال ۱۳۴۱ ش. خطاب به جان. اف. کندی این‌گونهگفته بود: «در دنیای کنونی، هیچ کشوری نمی‌تواند بی‌طرف بماند؛ بنابراین ما تصمیم گرفته‌ایم سرنوشت خود را با کشورهایی پیوند بزنیم که نظام حکومتی آن‌ها، تمدن و فرهنگشان، شیوه زندگی و طرز فکرشان با ما شباهت دارد، ما تصمیم گرفته‌ایم خوب یا بد، در کنار غرب باشیم». شاه به‌ویژه پس از ۲۸ مرداد با این اعتقاد راسخ که سیاست بی‌طرفی در زمان جنگ جهانی دوم ناکارایی خود را نشان داده، به ائتلاف با ایالات‌متحده آمریکا روی آورد. احساس ناامنی شاه از شوروی او را به‌سوی همکاری با غرب سوق می‌داد؛ «منافع ایران در اتحاد با غرب به بهترین وجه تأمین می‌شود و رژیم ما مصمم است که با کمونیسم داخلی و امپریالیسم توتالیتر جدید که از مسکو الهام می‌گیرد، مبارزه کند». درحالی‌که انگلیس نمی‌توانست امنیت ایران را تأمین کند؛ لذا تنها کشوری که می‌توانست از ایران در مقابل شوروی دفاع کند، آمریکا بود.

این درخواست شاه کاملاً در دکترین دو ستونی نیکسون، شکل عینی به خود گرفت. متعاقب این راهبرد، روابط بازرگانی و تجاری به‌خصوص درزمینهٔ نظامی گسترش زیادی یافت، به‌طوری‌که در سال‌های ۱۳۵۴ - ۱۳۴۹ ش. ایران ۶/ ۹ میلیارد دلار اسلحه و تسلیحات نظامی از آمریکا خرید و حدود شصت هزار مستشار آمریکایی در ایران مشغول به کار شدند. در عرض ۸ سال آخر سلطنت، میزان خرید سلاح از آمریکا به رقم نجومی ۱۹ میلیارد دلار بالغ شد. شاه می‌خواست ضمن دریافت اسلحه بیشتر از آمریکا و تقویت نیروی نظامی خود، بیشتر روی پای خود بایستد و کمتر به کمک و حمایت مستقیم آمریکا در برابر مخاطرات احتمالی آینده متکی باشد  تحقق چنین اهدافی نیازمند ایجاد زیربنای نظامی کارآمدی بود، درحالی‌که اسناد وزارت خارجه آمریکا خلاف آن را نشان می‌داد: «ایران قادر نخواهد بود ظرف ۵ یا ۱۰ سال آینده بخش اعظم سیاست‌های پیچیده نظامی خریداری‌شده از امریکا را جذب و به کار اندازد؛ مگر اینکه بر تعداد کارکنان آمریکایی که برای کمک به ظرفیت پشتیبانی به ایران گسیل می‌شوند، افزوده شود.»

قدرت ستایی و امنیت‌جویی، شاه را به‌سوی آمریکا سوق می‌داد و رابطه با ابرقدرت غرب اضطراب اساسی وی که عمدتاً ناشی از کمونیسم هراسی بود را تخفیف می‌داد. تعامل با رؤسای جمهور آمریکا شخصیت و جایگاه اجتماعی شاه را بهبود می‌بخشید و از سوی دیگر، علائق عظمت گرایانه و قدرت‌طلب او به‌خوبی با افزایش قدرت نظامی و خریدهای تسلیحاتی ارضاء می‌شد. بر همین مبنا ژبینگو برژینسکی معتقد بود که شاه در عین توانمندی، علائمی از بیماری مگالومانی را نیز داشت؛ لذا در سال‌های پایانی تمدن بزرگ و درحالی‌که تکیه‌بر درآمدهای نفتی و افزایش قدرت نظامی، تلقی خوشایندی از استقلال و عظمت گرایی را در شاه ایجاد می‌کرد، به همین موازات، صفات پارانوییدی نیز در وی رو به گسترش بود.

 یدالله مرادی، تحلیلگر مسائل سیاسی در گفتگو با این پایگاه خبری تحلیلی در خصوص علل پیروزی انقلاب اسلامی گفت: وقوع انقلاب اسلامی در ایران به‌عنوان آخرین انقلاب به‌تمام‌معنا و مفهوم و ابعاد، قرن بیستم بوده که یک تحول شگرف در سطح منطقه و جهان در ساختار سیاسی، فرهنگی، اقتصاد و نظامی پدید آورد. بنابراین علی‌رغم 45 سال از وقوع آن هنوز صاحب‌نظران در بررسی و شناخت علل و چگونگی وقوع آن به سر می‌برند، لذا پاسخ به این سؤال که چرا انقلاب در ایران به‌عنوان جزیره ثبات به تعبیر «جیمی کارتر» رئیس‌جمهور وقت آمریکا شکل گرفت؟ و تازه در قرنی که همه انقلابات و حرکت‌های ضد استعماری عنوان سوسیالیستی و یا لیبرالیستی  را جدای از دین و خدا، یدک می‌کشیدند، چطور انقلابی با عنوان اسلامی شکل گرفت و معادله قدرت رابین دو بلوک شرق و غرب به هم‌ریخت و هردو را به چالش کشید؟

مرادی ادامه داد: هرچند این سؤالات و ده‌ها سؤال دیگر هنوز بی‌پاسخ‌مانده‌اند؟ اینکه در دانشگاه‌های معتبر جهانی مثل کمبریج، سوربن، هاروارد، برکلی و... کرسی اسلام‌شناسی و شیعه شناسی بر پا داشته‌اند و مطالعات پیرامون تاریخ و هویت ایران و ایرانی را مطرح نمایند و مطالعاتی و پژوهشی مستقر نموده‌اند تا بتوانند به عمق این واقعه بزرگ نیمه دوم قرن بیستم (1979 م) شاید دست یابند.

تحلیل‌گر مسائل سیاسی تصریح کرد: بااین‌وجود نیز در یک جمع‌بندی نهائی 5 نظریه مهم در خصوص علل مهم در شکل‌گیری این تحول عظیم طرح‌شده که می‌توان به علل و عوامل اقتصادی، ارزان شدن نفت سال 56، پایان جنگ اعراب و اسرائیل، کوچ‌نشینی و مهاجرت گسترده روستائیان به شهر، دوم دیدگاه مدرنیزاسیون که به تحولات صنعتی و پیشرفت و توسعه فرهنگی و دانشگاه‌ها، مدارس، آزادی زنان، انتخابات و برخورداری از امکانات رفاهی زندگی شهرنشینی در مقابل سنت‌گرایی طبقات مذهبی توسط حکومت پهلوی ایجادشده بود، اشاره کرد.

وی ادامه داد: در ادامه هم می‌توان به موضوع دیگر چون طرح فضای باز سیاسی ناشی از روی کار آمدن حزب دموکرات در آمریکا و ایجاد فشار بر حکومت‌های وابسته برای کاهش زندانیان سیاسی و آزادی‌های اجتماعی، فرهنگی و سیاسی؛ نکته چهارم نیز دیدگاه تئوری توطئه و بیان ادعاهایی مبنی بر اینکه حکومت محمدرضا در حال تبدیل به یک قدرت منطقه‌ای بود و منافع ابرقدرت‌ها را به خطر می‌انداخت، یا اینکه انگلستان درصدد انتقام از محمدرضا شاه برای طرح ملی شدن نفت و استقرار آمریکا به‌جای انگلستان بود و بیماری محمدرضا شاه و ناتوانی در اداره کشور و عدم اختیار به دیگران و... اشاره کرد.

مرادی اظهار کرد: اما نظریه پنجم بر این اصل است که ارائه نظریه جامعه مذهبی مبنی بر اینکه این انقلاب خواست خدا بود و مشیت و اراده الهی و امام زمانی بر آن تعلق گرفت و باید این‌طور می‌شد؛ بنابراین حول هرکدام از این نظریات جای نقد و بررسی و تحلیل دارند و اذعان آن‌ها کتب متعدد نوشته‌اند و صدها پژوهش اما هنوز این سؤالات جای طرح شدن آن‌هم بعد از نزدیک به نیم‌قرن از پیروزی آن دارد.

وی گفت: اینکه اسلام و شیعه و قرآن و مسجد نقش تعیین‌کننده، محوری، زیرساختی واصلی را داشته شک نباید کرد اما آیا همه معتقدان به اسلام و قرآن و شیعه هم همین همراهی و همگامی و هماهنگی را با چهره بی‌بدیل روحانیت (امام خمینی (ره)) داشته و دارند؟ و از طرفی اینکه همه جریانات ضد پهلوی در دهه 50 یا سرکوب شدند یا مرغوب و یا در انزوا بودند و فرار از کشور و جمعی هم در زندان بوده و جریانات مذهبی به رهبری «سید روح‌الله خمینی» با درک درست از این خلأ جهت‌گیری مطالبات مردمی را به‌سوی استقرار نظامی اسلامی و دینی هم باتدبیر و صلابت جهت داد جای تردید وجود ندارد.

مرادی گفت: اما اینکه خمیرمایه  تفکرات مردم و حرکت‌های بی‌محابای آن‌ها در اعتراض به‌نظام سلطنت و تمرکز بر رهبریت آن عالم روحانی توانست دو نظام سوسیالیستی شوروی (شرق) و لیبرالیستی امریکا (غرب) را دچار بهت و عدم تصمیم‌گیری در حمایت از تداوم حکومت پهلوی نمود و رسماً در اجلاس گوادلوپ (1978 م) این عدم‌حمایت را اعلام داشتند و در برابر خواست مردم ایران سر تسلیم فرود آوردند هنوز ابعاد و چرائی آن اعلام نظر مکشوف نگردیده و اینجاست که باید فرضیه‌های جدید و سؤالات اصلی و فرعی دیگری را برای یک پژوهش جامع پیرامون علل پیروزی سریع و دقیق انقلاب اسلامی به اهل فکر و نظر ارائه داد.

وی ادامه داد: کشور ایران، هویت ایران و جغرافیای کنونی ایران نه پذیرای ظلم و استبداد در طول تاریخ بوده و نه وابستگی تحت‌الحمایه بودن را برمی‌تابد، از چندگانگی سیستم حکومت پهلوی که می‌خواست هم شاه و سلطنت را به‌عنوان موهبت الهی در تاریخ کهن قبل از  اسلام بازیابی نماید و هم ژست و ادای روشنفکرانه در برابر مظاهر نظام‌های دموکراسی را تبلیغ می‌کرد و هم در نقش حامی دین کمربسته امام رضا (ع) خود را می‌دانست و توجه به روحانیت آرام و بی‌آزار ایفای عمل می‌نمود.

تحلیلگر مسائل سیاسی در پایان افزود: خاندان پهلوی در اصل جامعه ایران را بر سر سه‌راهی (مدرنیسم، پان ایرانیست، اسلام‌خواهی) سرگردان و بی‌هویت نمود و هنر امام خمینی (ره) در گره زدن این سه محور در قالب احیای هجرت فکری، فرهنگی جامعه به‌خوبی برآمد و این تحول عظیم را شکل داد و چون ریشه در باورمندی جامعه و هویت ایرانی داشت هم مستحکم شد وهم استمرار یافت و هم هنوز دشمنانش نتوانسته‌اند بدیلی برای آن تعیین و معرفی نمایند.

 

انتهای خبر/

 

نظرات کاربران

تازه های سایت