به گزارش آفتاب جنوب،سیمین فراهانی مادر سه فرزند است. دختر بزرگش دکترای علوم سیاسی دارد، دختر دیگرش فوق لیسانس ارتباطات است و پسر کوچکش هنوز دانشجوست و میخواهد تا مدارج بالای تحصیلی برود. او نه سال پیش اعتیادش را ترک کرده و بعد از پشت سر گذاشتن کلاسهای مشاوره در دانشگاه شهیدبهشتی و دورههای کاهش آسیبهای اجتماعی، در کمپهای ترک اعتیاد خدمت کرده است.
قرار مصاحبه با سیمین را داخل پارک گذاشتیم تا از فضای سرد و سیاهی که معتادها دارند کمی جدا شویم. به محض ورود به پارک چند پسر جوان که سیگار به دست به انتهای پارک میرفتند، توجه سیمین را جلب کردند. گفتوگو شروع شده بود اما سیمین دلش میخواست مصاحبه را قطع کند و برود با آنها حرف بزند و راهنماییشان کند؛ همه چیز از همین سیگار شروع میشود.
سیمین از وقتی که مصاحبه را شروع کردهایم، مدام حواسش به دختر کوچک یکی از دوستانش هم است که همراهش آمده. خودش میگوید این همه مراقبت و نگرانی، از آثار باقیمانده از بیماری اعتیادش است؛ میبینید یک لحظه نمیتوانم از این دختری که کنارم نشسته چشم بردارم. این، بهخاطر اعتیادم است. اعتیاد نوعی بیتعادلی برای آدم به وجود میآورد. رفتارهای افراطی من هنوز بعد از گذشت نه سال پاکی و 12 سال عضویت در برنامه معتادان گمنام، از من جدا نشده است.
شیشه بدقیافه
مواد مصرفی سیمین شیره و تریاک بود. او مواد محرک را تجربه نکرده اما میگوید: مخدر و محرک هیچ فرقی با هم ندارند. تریاک روی شیره جان آدم و استخوانها تاثیر میگذارد، شیشه و مواد صنعتی روی مغز و روح. با این مواد جدید یک روز صبح از خواب که بیدار میشوی، میبینی دیوانه شدهای و مدام توهمات رنگارنگ در سرت میچرخد و دیگر هر کار کنی، نمیتوانی به زندگی عادی هم سن و سالهای خودت برگردی.
او حدود 12 سال قبل تصمیم گرفت برای اولین بار در زندگیاش مواد مخدر را کنار بگذارد: از ترس قانون بود که اولین بار خواستم ترک کنم. سال 76 بود. ماموران آمده بودند همسرم را به جرم نگهداری و فروش مواد مخدر دستگیر کنند. من آن زمان فقط یک مصرف کننده بودم؛ به همین دلیل سه روز در اسلامشهر بازداشت شدم. بعد از آزادی ، با جلسات 12قدمی آشنا شدم.
فکرهای هیچ چیز
زمانی که سیمین از بازداشتگاه آزاد شد، خبری را در روزنامه درباره این کلاسها و جلسات خواند.
اما آن زمان شرایط ترک مثل الان نبود. تا چند سال قبل معتاد مجرم بود و کسی به او برای ترک کمک نمیکرد؛ برای همین ترک کردن پر از درد و پنهانکاری بود؛ در انزوای کامل مشغول مصرف مواد بودم. با کسی رفت و آمد نمیکردم چون فقط در خانه خودم میتوانستم مواد را راحت و بیدردسر مصرف کنم.
صیاد در دام
هر معتادی که ترک میکند، ممکن است به هر دلیلی لغزش کند و دوباره به سمت مواد برود. سیمین هم بعد از سه سال و شش ماه که از پاکیاش گذشت، تصمیم گرفت همسرش را از شر اعتیاد خلاص کند. شوهر اما به برنامه 12قدمی او نیامد و سیمین با یک لحظه غفلت به دام او افتاد: سه سال از پاکیام گذشته بود اما هنوز با شوهر مصرفکنندهام زندگی میکردم. من و او زندگیمان را دوست داشتیم و دلمان نمیخواست از همدیگر جدا شویم. یک روز که همسرم در حال مصرف بود، از من خواست درباره قدمهای دوازدهگانهمان توضیح دهم.
سیمین بعد از اینکه شنید همسرش میخواهد اعتیادش را کنار بگذارد،بدون در نظر گرفتن شرایط او که مشغول مصرف مواد بود،با شور و شوق به سراغ او رفت؛ بعد از شنیدن حرفش آنقدر خوشحال شدم که شرایط خودم و امکان وسوسه شدن را در نظر نگرفتم و شروع کردم به توضیح دادن قدمها. مدتی گذشت و احساس کردم پلکهایم ورم کرده و سنگین شده.
به بوی کباب میآیند
دلیل اعتیاد زنها به مواد مخدر را یک زن بهتر میتواند درک کند. سیمین شرایط خودش را با زنهای معتاد امروزی زمین تا آسمان متفاوت میداند؛ سن و سال زیادی نداشتم که ازدواج کردم. هر وقت برایم مهمان میآمد یا از کار خانه خسته میشدم میرفتم پای بساط و چند تا دود میگرفتم اما زنها ودخترهای امروزی که متاسفانه تعدادشان بسیار زیاد است هر وقت میخواهند احساس لذت کنند میروند سمت مواد مخدر و معتاد میشوند.
سیمین حالا در خانواده خودش جایگاه خوبی دارد و میتواند بدون جنگ و دعوا با بچههایش حرف بزند؛ زمان مصرف مدام با نزدیکانم بحث و دعوا داشتم. همیشه امری صحبت میکردم. برای همه جا یک قانون داشتم و فکر میکردم رفتار و قانونی که من میشناسم درست است. نمیدانستم باید خیلی چیزها را تفکیک کرد. امروز ترس دارم از اینکه به کسی آسیب برسانم. مراقبم تا به خودم آسیب نرسانم چون من سخت میتوانم حال خودم را خوب کنم.
اگرچه حالا نگاه جامعه ما به اعتیاد بهتر از قبل شده اما هنوز وقتی میفهمند زنی اعتیاد داشته یک طور دیگر دربارهاش حرف میزنند؛ از مردم میخواهم نگاهشان را به زنهای معتاد عوض کنند. آنها بعد از مدتها، زندگیشان را سر و سامان دادهاند و میخواهند زندگی تازهای را شروع کنند. اگر قبلا هم دنبال اعتیاد رفتهاند بهخاطر بیماری فعالشان بوده. ما باید در هر جایگاهی هستیم به دیگران فرصت زندگی کردن بدهیم. شاید روزی خودمان به جایگاهی برسیم که برای بهتر زندگی کردن دنبال فرصت باشیم.
گاهی اوقات اگر بخواهی یک معتاد را نصیحت کنی ممکن است رفتار خوبی از خودش نشان ندهد و ماجرا حتی تا مرز درگیری هم پیش برود.اما سیمین که سالها راهنمای معتادان بوده است میگوید از این چیزها نمیترسد؛ تا جایی که بتوانم به معتادها پیام میدهم بدون هیچ ترسی. من معتاد را نه خلافکار میدانم و نه مجرم. هیچ ترسی هم ندارم. میروم، پیام میدهم و برای تمامشان هم دعا میکنم.
نظرات کاربران