به گزارش آفتاب جنوب،یک جامعه شناس گفت: از منظر تفکر «خودمرکزپندار» هاشمی، همه چیز از او شروع میشود و همه چیز به او ختم میشود. وقتی میخواهد انقلاب و تاریخ آن را روایت کند به گونهای ماجرا را تعریف میکند که خودش در مرکز نشسته و همه در ارتباط با او مسائل خود را حل میکنند و دیگران در حاشیه او حضور دارند.
پرویز امینی جامعهشناس و کارشناس مسائل سیاسی در گفتوگو با فارس، در مورد شخصیت آیتالله هاشمیرفسنجانی و تغییرات رفتاری وی اظهار داشت: درباره آقای هاشمی باید بدانیم با یک بازیگر موثر در عرصه سیاسی کشور طرف هستیم. بنابر یک تقسیمبندی که درباره بازیگران سیاسی کشور انجام دادهام، جناب هاشمی را در کنار خاتمی، احمدینژاد و علی لاریجانی، جزو بازیگران رده اول سیاسی کشور میدانم.
وی با بیان اینکه تقریبا اجماع بر روی تغییر هاشمی نسبت به گذشته وجود دارد، گفت: برخی تغییر رفتار هاشمی را 80 درصد و برخی 50 درصد عنوان میکنند ولی اصل تغییر، تقریباً از سوی همه پذیرفته شده است.
امینی خاطرنشان کرد: پاسخ من در مورد تغییر رفتار آقای هاشمی، توأمان هم «آری» و هم «نه» است. وقتی میگوییم هاشمی تغییر کرده، دلایل زیادی هم برای آن وجود دارد. ما در سطح کلان، با سه هاشمی در ادوار مختلف تاریخ جمهوری اسلامی مواجه هستیم؛ البته ممکن است موارد خُرد تغییر، در رفتار ایشان وجود داشته باشد که مدنظر ما نیست.
این کارشناس مسائل سیاسی تصریح کرد: ما یک هاشمی حدود دهه 60 را داریم که مسأله اصلی او عدالت است و آن خطبههای طولانی نماز جمعه که تقریبا 2 سال به طول انجامید، از مصادیق بارز آن است. آنقدر تمرکز هاشمی بر روی عدالت در آن دوره زیاد است که جناح مقابل و مخالف دیدگاههای هاشمی معتقد بود اگر عمامه هاشمی را کنار بزنیم یک «داس و چکش» ـ نماد اتحاد جماهیر شوروی سابق ـ که داعیهدار انحصاری شعار عدالت است، از زیر آن پائین خواهد افتاد.
وی اضافه کرد: حتی شنیدم مرحوم فخرالدین حجازی(منتخب اول تهران در مجلس اول) هم شعری در این باره گفتهاند؛ این نشان میدهد تاکید هاشمی بر عدالت اجتماعی در آن دوره، این قدر واضح بوده است.
امینی خاطرنشان کرد: هاشمی دیگری در دهه 70 وجود دارد که بحث از توسعه اقتصادی و اقتصاد بازار آزاد میکند که سیاست «تعدیل» یکی از نمودهای این تفکر است.ین تفکر دقیقا نقطه مقابل حرفهایی بود که هاشمی درباره عدالت میزد. وقتی شما بحث از عدالت میکنید خود به خود طبقه محروم و مستضعف برای شما مهم میشود ولی در دهه 70، جملات مشهور و منسوب به تفکر دولت وقت وجود دارد که میگفت «توسعه هزینه دارد و طبقه ضعیف زیر چرخ توسعه له میشود و باید این هزینه را بدهیم و چنین هزینهای ناگزیر است».
وی معتقد است که همچنین ما هاشمی سومی داریم که ظهور آن در دوره پسا84 (پس از انتخابات ریاست جمهوری سال 84) است که بر خلأهایی که در دولت احمدینژاد وجود دارد، تمرکز می کند. بحث آزادی، مردمسالاری، انتخابات آزاد و چنین مواردی در همین دوره سوم از سوی هاشمی مطرح میشود؛ شعارهایی که وقتی آن را با دهه 70 و زمانی که مدیریت اجرایی بر عهده وی بود مقایسه میکنیم، باز یک شیفت و تغییر جدی را میبینیم.
این کارشناس مسائل سیاسی با بیان اینکه در دوران مدیریت 8 ساله هاشمی در قوه مجریه، تقریبا اجماع وجود دارد که آزادی یا مردمسالاری و... مساله هاشمی و دولت وی نیست، گفت: اساساً خاتمی با شعار آزادی به عنوان خلأ دوره سازندگی، نماد و نماینده تغییر وضع موجود جامعه «پساسازندگی» شد.
امینی ادامه داد: خاتمی در «نامهای برای فردا» در سال 83 ـ اواخر دوره هشت ساله ریاست جمهوریاش ـ از کنار گذاشته شدن شعار «مخالف هاشمی، دشمن پیغمبر است» به عنوان دستاورد دوره اصلاحات نام میبرد.
وی نسبت با نظام و حاکمیت را یکی دیگر از تغییرات رخ داده در هاشمی عنوان و تصریح کرد: طبیعی نیست که شخصیتی مثل جناب هاشمی با آن سابقه در متن نظام سیاسی ایران، سیاستهای نظام را نداند و بخواهد با آن معارضه کند و متوجه نباشد معارضه او با این سیاستها چه تبعاتی در پی دارد.
«به عنوان مثال مخالفت وی با «بشار اسد» و مخالفت وی با سیاستهای ایران درباره سوریه را در حالی شاهد هستیم که فردی مانند «عباس عبدی» در میزگردی که چند وقت قبل با او داشتیم به صورت جدی از سیاستهای جمهوری اسلامی در سوریه و حفظ بشار اسد دفاع میکرد. در واقع نسبت همراهی هاشمی به عنوان بخشی از حاکمیت با سیاستهای نظام حتی به اندازه جناب عبدی هم نیست.»
امینی در توضیح صحبت خود گفت: یا موضع دیگری که به عقیده من مهمتر از این حرف وی درباره روستاییها بود، این است که وی تأکید کرد: «غربیها هیچ انتظاری جز شفافیت از جمهوری اسلامی ندارند». شما 5 تحلیلگر در سراسر دنیا پیدا نمیکنید که راجع به تعامل ایران و غرب در مسئله هستهای چنین چیزی بگویند و معتقد باشند غرب از ایران جز شفافیت انتظاری ندارد؛ یعنی حتی خود غربیها چنین چیزی را نمیگویند. دیگر آمریکاییتر از اوباما نداریم که میگوید: «توافق هستهای با ایران دریچهای برای تغییر در جامعه ایران است».
این استاد دانشگاه با تاکید بر اینکه جناب هاشمی دارای یک شخصیت «خودمرکزپندار» است، بیان کرد: عالم هاشمی عالم «بطلمیوسی» است که زمین(هاشمی) را مرکز عالم(انقلاب اسلامی) میداند و دیگران هستند که حول وی باید بچرخند.
به عقیده این جامعه شناس، این فضای بطلمیوسی چنان در جناب هاشمی قدرتمند است که در برابر ضربات کوپرنیکی در دوره اصلاحات و نیز دوره احمدینژاد به آن که نوعی مرکززدایی در هاشمی را به دنبال داشت، مقاوم و ثابت باقی مانده است.
وی ادامه داد: به تعبیر دیگر از منظر تفکر «خود مرکز پندار» هاشمی، همه چیز از او شروع میشود و همه چیز به او ختم میشود. وقتی میخواهد انقلاب و تاریخ آن را روایت کند به گونهای ماجرا را تعریف میکند که خودش در مرکز نشسته و همه در ارتباط با او مسائل خود را حل میکنند و دیگران در حاشیه او حضور دارند. این نوع روانشناسی آثار معرفتی دارد و در حکم عینکی است که همه عالم و تحولات از پشت آن دیده میشود.
امینی با تاکید بر اینکه در واقع روانشناسی هاشمی اجازه نمیدهد وی شکست را بپذیرد، گفت: روانشناسی هاشمی اجازه نمیدهد به ناتوانی خود و توانایی طرف مقابل خود اعتراف کند. برای همین تأکید میکند حقالناس بودن رای مردم که از سوی رهبری بیان شد، مهم بود.
این کارشناس مسائل سیاسی تاکد کرد: حالا با تسامح شاید راجع به 88 اختلافاتی بود که تقلب شد یا نشد ولی راجع به انتخابات 84 که برگزارکننده انتخابات دولت خاتمی بود اختلافی وجود نداشت ولی هاشمی معتقد است در سال 84 هم تقلب شده و این مسئله را در سخنرانی علنی خود بیان کرده است که در دور دوم انتخابات سال 84 چون کاندیدای اصلاحات یعنی معین از دور رقابتها خارج شد، استاندارها دیگر انگیزه نداشتند و آنها(احتمالا شورای نگهبان) هر چه خواستند رای در صندوقها به نفع احمدینژاد ریختند(!)
وی افزود: این که هاشمی مطابق عرف سیاسی به پیروز انتخابات تبریک نگفت و بعدها سخنگوی کنونی دولت روحانی(نوبخت) گفت: دل ما(هاشمی و همراهانش) هیچ وقت با منتخب انتخابات سال 84 صاف نشد و ادبیات پرنفرت هاشمی نسبت به احمدینژاد در آن دوره هشت ساله که تا الان هم ادامه دارد ارجاع به همین مسئله است. چرا که احمدینژاد در دو عرصه سنگین سیاسی و اجتماعی انتخابات 84 و 88 و نیز در صحنه مدیریت کشور، از هاشمی «مرکززدایی» کرده بود و این چیزی نیست که فردی با چنین روانشناسیای بتواند آن را تحمل کند.
امینی با بیان اینکه هاشمی یک شخصیت پراگماتیست است، گفت: دلیل اینکه از اصطلاح «تفکر پراگماتیستی» استفاده نکردم و گفتم «روحیه پراگماتیستی» این بود که این نوع شخصیت در هاشمی از راه مطالعات فکری و فلسفی ایجاد نشده است بلکه این بیشتر ویژگی شخصیتی اوست.
این استاد دانشگاه اضافه کرد: باز با تسامح میتوان گفت پراگماتیستها «نتیجهمحور و عملگرا» هستند؛ وقتی گزارهای را پیش پای آنها میگذارید از واقع بودن یا نبودن آن پرسش نمیکنند یا دست کم مسئله اصلی آنها این پرسش نیست بلکه پرسش آنها حول این مسئله است که قبول یا رد این گزاره مستلزم چه نتایج عملی است؟
وی با تاکید بر اینکه پراگماتیسم یک ایدئولوژی صوری است، یعنی محتوا ندارد و هر محتوایی را میتواند بپذیرد، گفت: یعنی ضمن اینکه ایدئولوژی است اما پایبند هیچ محتوای بهخصوصی نیست. البته ما نمیخواهیم بگوییم همه مناسبات جناب هاشمی به این ساختار تقلیل پیدا میکند ولی این ساختار بخش زیادی از مناسبات آقای هاشمی را توضیح میدهد. ممکن است شما بگویید خانواده هم مؤثر است یا چیزهای دیگر؛ یعنی میگویم دچار تقلیلگرایی در تحلیل هم نمیخواهم بشویم. ولی این تحلیل را یک هسته مرکزی میدانم برای شناخت مناسبات آقای هاشمی.
امینی در بخشی دیگری از این گفتوگو در مورد چرایی استفاده هاشمی از واژه «روستایی» برای تحقیر منتقدان، گفت: هاشمی از واژه «روستایی» به عنوان یک نشانه اجتماعی در تحقیر مخالفان خود بهره گرفت. در نگاه اول این سؤال مطرح میشود که چرا کسی که خود روستازاده است و از نقش و اهمیت روستائیان در انقلاب و حوادث بعد از آن مطلع است و در نهایت برای پیش بردن مقاصد خود به آرای این روستاییها نیاز دارد، واژه روستایی را به عنوان یک نشانه اجتماعی تحقیرآمیز بکار میبرد؟
این استاد دانشگاه ادامه داد: احمدی نژاد یکی از منابع ایجاد محرومیت در هاشمی و عامل مرکززدایی از او در سال های بعد از 84 است. به همین دلیل طبیعی است که هاشمی از خود سئوال کند چه کسانی احمدینژاد را پیروز انتخابات کردند؟ یک بخش از این پاسخ معطوف به روستائیان است که در سال 88 آرایی یکپارچه و بزرگ به احمدی نژاد دادند. بنابراین نفرت از احمدینژاد به عاملان پیروزی او یعنی روستائیان نیز تسری یافته است.
امینی درباره اختصاص واژه «علامه» توسط هاشمی به حجتالاسلام سیدحسن خمینی نیز گفت: اخیراً هاشمی درباره آقای سیدحسن خمینی گفت که ایشان علامه است؛ ریشه در روحیه پراگماتیستی هاشمی دارد.
وی اضافه کرد: تلقی هاشمی این است که سیدحسن خمینی منشأ پیش بردن فضایی است که سرجمع آن به نفع وی تمام خواهد شد. وگرنه اصلاً هاشمی کار ندارد که واقعا سیدحسن علامه هست یا نه! وقتی شما به مرحوم طباطبایی که صاحب مهمترین تفسیر قرآن در اسلام است میگویید علامه و بعد به سیدحسن خمینی هم میگویید علامه! معلوم میشود واقعا مهم نیست او علامه هست یا نه بلکه مهم این است که او چه کارکردی برای من دارد.
به گفته این جامعه شناس، اگر سیدحسن خمینی همان مواضع انتقادی پدرش مرحوم سیداحمدآقا را در دوره سازندگی در مناسبات اقتصادی و سیاست خارجی دولت هاشمی اتخاذ کند، علامه که هیچ، بعید میدانم به ثقةالاسلام هم راضی میشدند. همچنان که هاشمی جناب مصباح یزدی را که دستکم برای هر اهل نظری در مقایسه با سیدحسن خمینی از نظر توان فکری فارغ از جهت آن در موضع بالاتری است، حجتالاسلام هم خطاب نمیکند.
امینی تصریح کرد: فرق جناب مصباح و جناب سیدحسن خمینی برای هاشمی که یکی علامه است و دیگری حجهالاسلام هم نیست در واقعیت ِعلمی این دو نیست بلکه در آثار و نتایج عملی است که این دو برای هاشمی دارند. بنابراین آن که هاشمی احساس میکند مقاصد او را پیش میبرد علامه میشود و برای دیگری که سد کار اوست، حجهالاسلام هم زیاد است!
وی در پاسخ به این پرسش که با توجه به رفتار سیاسی آقای هاشمی،آینده وی چه خواهد شد، گفت: جناب هاشمی با توجه به ویژگیهای دوگانه که عمده الگوی تصمیم و موضع و رفتار وی را میسازد بعلاوه برخی ویژگی هایی که بعد از سال 92 از نظر اجتماعی و سیاسی کسب کرده، مسیر خاصی را ادامه خواهد داد که استعداد «اداره شدن» را در وی بالا می برد.
امینی معتقد است که یک تغییر پسا 92 برای هاشمی تغییر در موقعیت سیاسی اوست و این که دولت روحانی فرصت سیاسی برای پیش بردن تصمیمات او به حساب می آید. ویژگی اجتماعی جناب هاشمی این است که او حدود 20 سال دچار طرد اجتماعی – سیاسی بود، این دوران از سال 72 که آرای وی در رقابت با توکلی به عنوان یک نامزد کمتر شناخته شده کاهش پیدا کرد، شروع شد و از سال 76 به بعد چنان بالا گرفت که هر کسی به هاشمی متصل بود دچار مشکلات بنیادین در صحنه سیاست میشد، مانند جناب ناطق نوری که در سال 76 علی رغم واقعیت، باور اجتماعی این بود که وی ادامه دهنده راه هاشمی است و شکست در برابر خاتمی که آنتیتز هاشمی شناخته میشد موجب شد یک دوره انزوا در سیاست را تجربه کند. فرد دیگر موسوی بود که چسبندگی او به هاشمی جدی ترین دلیل مقاومت مردم در رای دادن به او شد.
به گفته این استاد دانشگاه الان جناب هاشمی پس از 20 سال از موضع «طرد اجتماعی» به موضع «بازگشت اجتماعی» آمده است. دلیل این بازگشت به عقیده من معجزه احمدینژاد بود!
وی ادامه داد:یکی از معجزاتی که احمدینژاد کرد و مانند دم مسیحایی عمل نمود، این بود که آقای هاشمی را که از نظر سیاسی و اجتماعی در حاشیه بود ناگهان به عرصه سیاسی برگرداند. چون احمدی نژاد مسیری را در اداره کشور پیمود که فضای منفی بالایی ایجاد کرد و چون هاشمی رادیکالترین منتقد احمدینژاد بود به طور طبیعی در مقابل احمدینژاد مورد توجه مثبت قرار گرفت.
امینی با بیان اینکه با این رویداد خصلتهای منفیای که باعث طرد هاشمی شد به تعلیق رفت، اظهار داشت: البته هیچگاه فراموش و صفر نمیشود بلکه فعلا مدنظر قرار نمیگیرد و ویژگی برجستهای که از هاشمی زنده می شود، مخالفت با احمدی نژاد است.
وی اعتقاد دارد که این احمدینژاد است که باعث ظهور دوباره هاشمی میشود، در واقع با یک سیکل باطل روبرو هستیم که در آن رفتار هاشمی باعث ظهور احمدی نژاد و رفتار احمدی نژاد باعث ظهور هاشمی میشود.
این جامعهنشاس در توضیح سخنان خود تصریح کرد: جناب هاشمی در شرایطی است که اولا مایل به احیای نوستالژی امپراتوریگونه خود در گذشته است، ثانیا همچنان از انگیزه بالایی برای پرخاش به جمهوری اسلامی که احساس میکند یکی از منابع اصلی محرومیتهای وی است برخوردار است و ثالثا با تغییر در مناسبات اجتماعی و سیاسی خود در پسا 92 احساس قدرت نیز برای انگیزه و خواستههای خود دارد.
امینی افزود: این شرایط درباره هر کس که باشد، بستری است که دیگرانی که بخواهند بر مناسبات سیاسی و اجتماعی جامعه ایران تاثیر بگذارند را درباره بکارگیری این ظرفیت در خدمت اهداف خود به وسوسه و طمع میاندازد. خصوصا که در واقع نیز مانند مثالهایی که زدم هاشمی چنین ظرفیتی را از خود بروز داده است.
وی در پاسخ به این پرسش که میتوان گفت در همین راستا سال 88 هم آقای هاشمی اداره شد، گفت: بله! چون هاشمی به لحاظ همان روانشناسی که از او بیان شد، نمیتوانست شکست مجدد خود را مقابل احمدی نژاد بپذیرد و دیگرانی هم بودند که میخواستند این انتخابات و آن مشارکت چهل میلیونی و آثار داخلی و خارجی آن را مخدوش کنند بنابراین این خواسته با آن روانشناسی در یک راستا قرار گرفت و هاشمی آن کرد که همه میدانند. ولی میخواهیم بگوییم آن زمان وی موقعیت اجتماعی و سیاسی کنونی را نداشت، ولی الان میشود روی موقعیت اجتماعی و سیاسی تازه او نیز حساب کرد.
این کارشناس مسائل سیاسی خاطرنشان کرد: چه نشانه و مصداقی از این شفافتر که هماکنون راجع به جناب هاشمی چه در اپوزیسیون و شبهاپوزیسیون داخل و چه اپوزیسیون خارج، یک اجماع مثبتی درباره وی وجود دارد. هیچ وقت روی جناب هاشمی این چنین اجماع مثبت نبوده و همواره در دهه 70 و 80 بر روی وی اجماع منفی بوده است، یعنی اگر کسی میخواست جمهوری اسلامی را نقد کند، مصداقش را وجود امثال هاشمی در آن میدانست.
امینی تاکید کرد: اینکه کسی از متن حاکمیت جمهوری اسلامی و با این سوابق و با این اطلاق بگوید «غرب از ما چیزی جز شفافیت در مسئله هسته ای نمیخواهد» اینجا محل تامل جدی است.
وی گفت: این رسانههایی که امروز این میزان تیتر و عکس و ضریب به مباحث هاشمی میدهند، همان رسانههایی هستند که هاشمی در خطبههای نماز جمعه اردیبهشت 79 آنها را در تایید تحلیل رهبر معظم انقلاب اسلامی، پایگاه دشمن میدانست.
این استاد دانشگاه در پایان تصریح کرد: این اجماع در حدی است که صفحه اول این رسانهها به صورت بسیار تراژیک وداع هاشمی و پسرش را در راه رفتن به زندان پوشش میدهند. آنها میخواهند از هاشمی یک شمشیری بسازند و دائم هم آن را تیز میکنند چون میدانند با این سلاح میتوانند ضربات کاری بر پیکره نظام بزنند و هاشمی نشان داده چنین استعدادی را دارد.
دانا
انتهای پیام/م
نظرات کاربران