به گزارش پایگاه خبری تحلیلی آفتاب جنوب، مصطفی چمران در سال 1311 در محله سر پولک تهران متولد شد، وی تحصيلاتش را در مدرسه انتصاريه در نزديک پامنار، آغاز كرد و دبیرستان را ابتدا در دارالفنون و سپس البرز گذراند؛ سپس در سال 32 در دانشکده فنی دانشگاه تهران ادامه تحصيل داد و در سال 36 با رتبه شاگرداولی در رشته الكترونیک فارغالتحصیل شد.
مهندس بازرگان (اساتید دانشکده فنی_ترمودینامیک) درباره شهید چمران هم گفته است: یکی از دانشجویان ممتاز دانشکده مصطفی چمران بود. استعداد کمنظیری داشت. در دروس تئوری و عملی بسیار قوی بود. خط زیبایی داشت، نقاشی او هم خوب بود، جزوه اش را برای نمونه به بچهها نشان میدادم. باعاطفه، صمیمی، عارفمسلک، متدین و دوستداشتنی بود. یکبار نمره امتحانش را ۲۲ داده بودم! آنقدر کارش عالی بود که دیدم طلبکار است. گفتم این دو نمره طلبت را در امتحانات آخر سال حساب میکنم، اما این کار هرگز صورت نگرفت، زیرا همیشه در نمره گرفتن، او طلبکار بود و من بدهکار ماندم.
تدریس مصطفی در دانشکده فنی
مصطفی پس از فارغالتحصیلی به مدت یک سال به تدريس در دانشكده فنی پرداخت، در سال 37 با استفاده از قانون بورس تحصيلی شاگردان ممتاز به آمريكا اعزام شد و فوقلیسانس خود را از دانشگاه آ_اند_ام تگزاس با درجه ممتاز گرفت که پس از مدتی هم در كاليفرنيا و معتبرترين دانشگاه آمريكا (بركلی) به اخذ مدرک دكترای الكترونيک و فيزيک پلاسما با ممتازترين درجه علمی نیز نائل میشود.
نکتهای که چمران به آیتالله خامنهای گفت
شهید چمران، یک نخبه علمی بود؛ حالا او مشهور شده به جنگ و شهادت و تفنگ و مانند این چیزها، لکن یک نخبه علمیِ برجسته بود؛ دریکی از دانشگاههای برجسته آمریکا همدرس میخواند که بعد رها کرد و آمد و در لبنان و بعد هم در کشور خودش مشغول جهاد شد. او به من میگفت که در دانشگاههای آمریکا و بخصوص و ازجمله در همان دانشگاهی که ایشان تحصیل میکرد برجستههای درجهیک، معدود بودند و ایرانیها در بین آنها بیشتر از همه بودند. ایرانیها از متوسّط استعداد جهانی بالاترند؛ این را ما از افراد دیگر هم مکرّر شنیدهایم؛ عرض کردم حالا هم که تجربهها این را نشان میدهد.
فعالیتهای اجتماعی و سیاسی چمران
بنابراین، چمران فعالیتهای اجتماعی و سیاسی خود را از سال آخر دبیرستان در مدرسه البرز در سال تحصیلی ۳۲-۳۱ شروع کرد و از همان دوران بهطور مرتب در اکثر جلسات انجمن اسلامی دانشجویان حضوری فعال داشت، وی در درس تفسير قرآن مرحوم «آیتالله طالقانی» در مسجد هدايت و در درس فلسفه و منطق استاد شهيد «مرتضی مطهری» و بعضی از اساتيد ديگر شركت میکرد و از اولين اعضای انجمن اسلامی دانشجويان دانشگاه تهران بود و در مبارزات سياسی دوران مصدق از مجلس چهاردهم تا ملی شدن صنعت نفت شركت داشت.
مصطفی نیز درباره شروع فعالیتهایش چنین گفته است: از سن پانزدهسالگی در انجمن اسلامی دانش آموزان شرکت داشتم که بازهم در همانجا با آیتالله طالقانی برخورد و آشنایی یافتم و در مسجد هدایت یکی از شاگردان پروپاقرص ایشان و درس تفسیر بودم و مقدار زیادی از آموزشهای ایدئولوژیک خود را از آقای طالقانی و انجمنهای اسلامی آنوقت فراگرفتم.بنابراین در دهه ۳۰، زمانی که جو غالب فکری و سیاسی در مراکز دانشگاهی و ازجمله دانشگاه تهران در اختیار تودهایها بود و دین و سیاست دو مقوله مجزا از هم دیگر بودند و برخی از دانشجویان مسلمان حتی با ترس از هوچیگریهای تودهایها در نمازخانه دانشگاه حاضر نمیشدند، مصطفی چمران از همان آغاز ورودش به دانشگاه بدون آنکه تبلیغات تودهایها بر اراده او تأثیری گذارد، با شجاعت تمام به تعهدات اسلامیاش عمل میکرد.
پایهریزی انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا
این در حالی است که چمران در آمريكا، با همكاری بعضی از دوستانش، برای اولين بار انجمن اسلامی دانشجويان آمريكا را پایهریزی میکند و از مؤسسین انجمن دانشجويان ايرانی در كاليفرنيا و از فعالين انجمن دانشجويان ايرانی در آمريكا به شمار میرفت كه به دليل اين فعالیتها، بورس تحصيلی شاگرد ممتازی وی از سوی رژيم پهلوی نیز قطع میشود.بااینحال بعد از كودتای ننگين 28 مرداد و سقوط دولت «مصدق» در لوای يک گروه سياسی سختترین مبارزهها و مسئولیتهای او عليه استبداد و استعمار شروع شد و تا زمان مهاجرت از ايران، بدون خستگی و با همه قدرت خود، عليه نظام طاغوتی پهلوی جنگيد و خطرناکترین مأموریتها را در سختترین شرايط با پيروزی به انجام رسانيد.
بااینوجود حدود 4 ماه پس از کودتای 28 مرداد همان سال در روز 16 آذرماه که رژیم پهلوی، دانشجویان معترض به سفر ریچارد نیکسون معاون رئیسجمهوری آمریکا را به گلوله بست و سه نفر از دانشجویان دانشکده فنی به شهادت رسیدند، (مصطفی بزرگ نیا و احمد قندچی و آذر شریعت رضوی) شهید چمران جراحت مختصری برداشت و بعدها با کمک سایر دانشجویانی که در این فعالیت انقلابی مشارکت داشتند، مفصلترین مقالهای در مورد واقعه شانزده آذر نوشت که بعدها این مقاله در نشریهای به همین نام در آمریکا هم منتشر شد.
مصطفی چمران دهه 40 و 50 فعالیتهای سیاسی خود علیه رژیم منحوس پهلوی را خارج از کشور تداوم بخشید که نخستین حرکت مهم سیاسی او و دوستانش در آن دوران، از تشکیل انجمنهای اسلامی دانشجویان و همچنین کنترل سازمان دانشجویان ایرانی در آمریکا میتوان نام برد.
رویارویی چمران با رژیم پهلوی
بااینحال چمران مجدداً پس از قيام خونين 15 خرداد 42، به رهبری امام (ره) دست به اقدامی جسورانه و سرنوشتساز میزند، بنابراین وی به همراهی برخی از همفکرانش، برای فراگیری فنون جنگهای پارتیزانی، آمادهسازی برای نبرد مسلحانه و رویارویی با رژیم پهلوی رهسپار کشور مصر میشود و مدت دو سال در زمان جمال عبدالناصر (رهبر مصر) سختترین دورههای چريكی و جنگهای پارتيزانی را مخفیانه میآموزد و بهعنوان بهترين شاگرد اين دوره شناختهشده و فوراً مسئوليت تعليم چريكی مبارزان ايرانی را بر عهده میگیرد.
اگرچه چمران در سال 46 به دلیل مخالفت با ملیگرایی افراطی در کشور مصر، برای مدتی به آمریکا بازگشت، چمران وقتی در مصر مشاهده میکند كه جريان «ناسيوناليسم عربی» باعث تفرقه مسلمانان میشود، به عبدالناصر اعتراض میکند که رهبر مصر ضمن پذيرش اين اعتراض گفت «كه جريان ناسيوناليسم عربي آنقدر قوی است كه نمیتوان بهراحتی با آن مقابله كرد»، چمران نيز با تأسف تأكيد میکند كه ما هنوز نمیدانیم كه بيشتر اين تحريكات از ناحيه دشمن برای ايجاد تفرقه در بين مسلمانان است.
بنابراین مصطفی در اواخر سال 49 بنا به دعوت «امام موسی صدر» و بهمنظور ایجاد پایگاه مبارزاتی جدید، راهی لبنان شد و مدیریت مدرسه صنعتی جبل عامل را که فرزندان یتیم شیعی لبنان در آنجا آموزش میدیدند بر عهده گرفت، هرچند در آن زمان مناسبترین نقطه لبنان بود و علاوه بر اینکه امام موسی صدر که مخالف حکومت رژیم پهلوی بود حاضر به همکاری با ما بود.در بخشی از خاطرات چمران درباره سفر به لبنان آمده است: من در آمریکا زندگی خوشی داشتم، از همه نوع امکانات برخوردار بودم، ولی همه لذات را سهطلاقه کردم و به جنوب لبنان رفتم تا در میان محرومان و مستضعفان زندگی کنم، با فقر و محرومیت آنها آغشته شوم و قلب خود را برای دردها و غمهای این دلشکستگان بازکنم. از طرفی ما احتیاج به یک پایگاه در منطقه داشتیم که ازآنجا بتوانیم فعالیتهای خودمان را علیه رژیم ایران سازمان بدهیم.
بااینوجود چمران در دوران حضور خود در جنوب لبنان با كمک امام موسي صدر، رهبر شيعيان لبنان، حركت محرومين و سپس جناح نظامی آن، سازمان «امل» را بر اساس اصول و مبانی اسلامی پیریزی میکند، وی به هر طریقی که توانست فریاد مظلومیت شیعیان لبنان را سر داد و میگفت «من باایمان به انقلاب قدم به این راه گذاشتهام و همهروزه در معرض مرگ و نیستی قرارگرفتهام ولی بر اساس ایمان به هدف و آزادی فلسطین از مرگ نهراسیدهام و همه خطرات را با آغوش باز استقبال کردهام. خدایا تو میدانی که ظلمت کفر و ظلم بر همهجا سایه افکنده و در جنوب لبنان که یکسره زیر سیطره چپ فرورفته بود، نمازخواندن و به مسجد رفتن و اذان گفتن جرم بهحساب میآمد و حتی رهبران مؤمن مقاومت هم سکوت کرده بودند و یارای مبارزه با طوفان تبلیغاتی چپ را نداشتند. ای خدای بزرگ تو را شکر میکنم که به ما قدرت دادی که در این دوران سیاه، کلمه حق باشیم».
عبادت دكتر چمران
وسط شب كه مصطفى براى نماز بیدار میشد، غاده (همسر شهید) طاقت نمیآورد، میگفت: بس است دیگر، استراحت كن، خسته شدی؛ و مصطفى جواب میداد: تاجر اگر از سرمایهاش خرج كند، بالاخره ورشكست میشود. باید سود دربیاورد كه زندگیاش بگذرد. ما اگر قرار باشد نماز شب نخوانیم، ورشكست میشویم؛ اما غاده كه خیلى شبها از گریههای مصطفى بیدار میشد، كوتاه نمیآمد. میگفت: اگر اینها كه اینقدر از شما میترسند، بفهمند اینطور گریه میکنید. مگر شما چه معصیتی دارید؟ چه گناهى کردهاید؟ خدا همهچیز به شما داده. همینکه شب بلند شدید، یك توفیق است. آنوقت گریه مصطفى هقهق میشد و میگفت: " آیا به خاطر این توفیق كه خداداده، او را شكر نكنم؟
كمتر پیش میآمد كه شهید چمران همراه همسرش از این ده به آن ده (در لبنان) بروند و شهید چمران وسط راه به خاطر بچهای كه در خاکهای كنار جاده نشسته و گریه میکند پیاده نشود. پیاده میشد، بچه را بغل میگرفت، صورتش را با دستمال پاک میکرد و میبوسیدش. آنوقت تازه اشکهای خودش سرازیر میشد. دفعه اول همسرش فكر كرد بچه را میشناسد، اما شهید چمران گفت: "نه نمیشناسم. مهم این است كه این بچه یک شیعه است. این بچه هزار و سیصد سال ظلم را به دوش میکشد و گریهاش نشانه ظلمى است كه بر شیعه على (ع) رفته است.
چمران با پيروزی انقلاب اسلامی بعد از 22 سال هجرت، به وطن بازمیگردد که در آغاز ورودش به دیدار امام خمینی (ره) شتافت، وی همه تجربيات انقلابی و علمی خود را در خدمت انقلاب میگذارد. خاموش و آرام ولی فعالانه و قاطعانه به سازندگی میپردازد و همه تلاش خود را صرف تربيت اولين گروههای پاسداران انقلاب در سعدآباد میکند.این در حالی است که یک هفته پس از پیروزی انقلاب اسلامی احزاب چپ و گروههای ضدانقلاب درصدد تجزیه مناطق مختلف کشور بهویژه کردستان بودند، در اول اسفندماه در ابتدا با تهاجم به منطقه مهاباد زمزمه جدایی و خودمختاری سر دادند و در ۲۷ اسفند ۵۷ به سنندج یورش بردند و گروه کثیری را به شهادت رساندند. تهاجم به نقده در ۳۱ فروردین 58 و بانه، سردشت، سقز، مریوان، اشنویه و بوکان و سایر شهرها در جهت تجزیه کردستان بود.
مصطفی چمران در چنین شرایطی که نیروهای ضدانقلاب و گروههای چپ، غرب کشور را موردحمله قرار داده بودند، وارد صحنه شد و برای نخستین بار در قائله منطقه مرزی سرو لباس رزم پوشید و با کمک سایر نظامیان به پاکسازی منطقه پرداخت. شهید چمران مشکلات موجود در منطقه مریوان را از طریق برگزاری جلسات متعدد با بزرگان منطقه حلوفصل کرد؛ اما تهاجم احزاب چپ به منطقه پاوه در ۲۴ مرداد ۱۳۵۸ با شدت بیشتر و با شهادت بسیاری از اهالی منطقه و نظامیان شروع شد. در چنین شرایطی شهید چمران و شهید فلاحی با عزیمت به پاوه و همراهی با نیروهای نظامی، آنان را دلگرم به ادامه مبارزه کردند. تا اینکه با صدور اعلامیه تاریخی حضرت امام (ره) مبنی بر عزیمت نیروهای ارتشی به منطقه پاوه، نیروهای ارتشی بهطور رسمی وارد معرکه شدند و تمامی مناطق اشغالشده در کردستان پاکسازی شد.
تغییر در ساختار ارتش
دکتر چمران بعدازاین پيروزی بینظیر و بازگشت به تهران از طرف حضرت امام (ره)، به وزارت دفاع منصوب میشود. وی در پست جديد، براي تغيير و تحول ارتش، به يک سلسله برنامههای وسيع بنيادی دست زد كه پاکسازی ارتش و پياده كردن برنامههای اصلاحی از اين قبيل است؛ بنابراین وی در اولين دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی، از سوی مردم تهران به نمايندگی انتخاب میشود و تصميم داشت در تدوين قوانين و نظام جديد انقلابی، بخصوص در ارتش، حداكثر سعی و تلاش خود را بكند تا ساختار گذشته ارتش را تغيير دهد.
دکتر چمران دریکی از نیایشهایش بعد از انتخاب نمايندگی مردم در مجلس، اینچنین خدا را شكر میگوید: «خدايا، مردم آنقدر به من محبت کردهاند و آنچنان مرا از باران لطف و محبت خود سرشار کردهاند كه بهراستی خجلم و آنقدر خود را كوچک میبینم كه نمیتوانم از عهده آن به درآیم. تو به من فرصت ده، توانايی ده تا بتوانم از عهده برايم و شايسته اینهمه مهر و محبت باشم».چمران در ادامه نیز به نمايندگی حضرت امام (ره) در شورای عالی دفاع منصوب شد و مأموريت يافت تا بهطور مرتب گزارش كار ارتش را ارائه نمايد. پس از شروع جنگ تحميلی عراق عليه ايران، دوران حماسهساز و پرتلاش ديگری آغاز میشود و دكتر چمران در آن دوران نمونه كامل ايثار، شجاعت و در عين فروتنی و كار مداوم و بدون سروصدا و فقط برای رضای خدا بود.
چمران بعد از حمله ناجوانمردانه ارتش صدام به مرزهای ايران و يورش سريع آنها به شهرها و روستاها و مردم بیدفاع، نتوانست آرام بگيرد و به خدمت امام امت رسيد و با اجازه ايشان و به همراه «آیتالله خامنهای» كه در آن زمان نماينده ديگر امام در شورای عالي دفاع و نماينده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی بود، به اهواز رفت.
خاطرات رهبر انقلاب از همرزمی با دکتر چمران
بنده اول جنگ رفتم اهواز. اولین بار این لباس را من شب ورود به اهواز پوشیدم؛ معمول هم نبود آنوقت معممین لباس نظامی بپوشند! من دیدم لباس سربازی را ریختهاند آنجا؛ با مرحوم چمران رفته بودیم و از تهران هم یک عده با ما بودند... دیدم دارند آن لباسها را میپوشند، به چمران گفتم چه طور است من هم یکدانه بپوشم؟ گفت چی؟! یکدانه لباس سربازی برداشتم پوشیدم و عمامه و عبا را گذاشتم کنار؛ تفنگ هم داشتم، تفنگ را هم برداشتم.
همان شب ورود ما به عملیات ایذایی علیه دشمن، بنده هم با اینها راه افتادم رفتم، هنوز شاید یک ماه هم از جنگ نمیگذشت. پا شدیم رفتیم شب تاریک؛ چندین شب متوالی بنده در عملیات ایذایی علیه تانکهای دشمن شرکت کردم. آنوقت سپاه تشکیلات خیلی کوچکی داشت؛ ارتش هم در یکجاهایی مستقر بود. تحرکی نبود در ناحیه اهواز، یک عده داوطلب، چه سپاهی، چه آن گروه داوطلبینی که ما داشتیم با مرحوم چمران در اهواز، راه میافتادند شبانه میرفتند تانکهای دشمن را یکی دو تا سه تا با آرپیجی میزدند. چند نفر هم کلاشینکف بهدقت، اینها را حفاظت میکردند؛ رفتم دیدم عجب دنیای جدیدی است.
تشکیل ستاد جنگهای نامنظم
چمران در ادامه با آموزش گروهی از رزمندگان داوطلب که گرد او جمع شده بودند، ستاد جنگهای نامنظم را در اهواز تشکیل داد. از دیگر اقدامات شهید چمران در اهواز، ایجاد هماهنگی بین ارتش، سپاه و نیروی داوطلب مردمی بود که با این حرکت، شیوه جدید جنگ مردمی و هماهنگی کامل بین نیروهای موجود انجام گرفت. ايجاد واحد مهندسی فعال براي ستاد جنگهای نامنظم يكی از اين برنامهها بود، كه به كمک آن جادههای نظامی بهسرعت و در نقاط مختلف ساخته شد و با نصب پمپهای آب در كنار رود كارون و احداث يک كانال به طول حدود 20 كيلومتر و عرض 100 متر در مدتی كوتاه، آب كارون را بهطرف تانکهای دشمن روانه ساخت، بهطوریکه آنها مجبور شدند چند كيلومتری عقبنشینی کنند و اين عمل فكر تسخير اهواز را برای هميشه از سر دشمنان به دور كرد.
اما پس از يأس دشمن از تسخير اهواز، رژيم بعث عراق سخت به فتح سوسنگرد دلبسته بود تا رويای قادسيه را تكميل كند و برای دومين بار به آن شهر مظلوم حمله كرد و سه روز تانکهای حزب بعث شهر را در محاصره گرفتند. شهید چمران، پس از آگاهی از تسخیر سوسنگرد با سازماندهی نیروهای مردمی و سپاه پاسداران در کنار ارتش توانست شهر سوسنگرد را از محاصره صدامیان نجات بخشد. در این منطقه بود که هنگام درگیری با نیروهای بعثی زخمید که برای نخستین بار برای دیدار با حضرت امام و ارائه گزارش به حضور ایشان رسید. حضرت امام هم پدرانه به سخنانش گوش داد و رهنمودهای لازم را به او ارائه کرد.
نامه شهید چمران به امام (ره) در حماسه سوسنگرد
در نامهای که دکتر چمران خدمت امام نوشت، عنوان کرده بود: «ما با این سیستم در مقابل لشکر عراق نمیتوانیم ایستادگی کنیم، باید مواضع خود را حفظ کنیم تا ارتش سپاه خود را بسازد، بنابراین باید با استفاده از نیروهای مردمی بجنگیم».
نامه چمران به حافظ اسد
زمانی که سلاحهای کلت و کلاشینکف ما تمامشده بود، شهید چمران مشغول ساماندهی جنگهای چریکی بود و نامهای دستی به حافظ اسد نوشت که انشاءالله خداوند نیز فرزند او یعنی بشار اسد را در برابر بدخواهان و تروریستها موفق بگرداند. شهید چمران در آن نامه به حافظ اسد نوشت که جنگ شروعشده و ما سلاح و مهمات نداریم. آرپیجی و تفنگ نداریم و حافظ اسد نیز در یک هواپیمای مسافربری نزدیک به هزار آرپیجی و سلاحهای مختلف را به ایران فرستاد و ما نیز وارد جنگ کردیم و به سوسنگرد بردیم و استفاده کردیم.
مصطفی چمران زبان حال آن اوقات را اینگونه روایت میکند: «شب تاسوعا بود و احساس میکردم در رکاب امام حسین (ع) میجنگم، یکعمر گفته بودم «یا لیتنی کنت معک» و آنجا احساس میکردم اینجا کربلا است و من در رکاب امام حسین (ع) میجنگم. با امام راز و نیاز میکردم که در رکاب تو نبودم، اما به کربلای خوزستان رسیدم و آرزوی من این است که خون گرمم بر زمین بریزد و به شهادت برسم. در این لحظات هیچچیز را احساس نمیکردم و هرچه به شهادت نزدیکتر میشدم برافروختهتر و شادمانتر میشدم». کماندوهای عراقی شهید چمران را در لباس پلنگی دیدند و گمان کردند که او عراقی است، با او عراقی صحبت کردند او هم که به عربی مسلط بود، وقتی عراقیها گاردشان را شکافتند و جلو آمدند چمران آنها را به رگبار بست چنانکه دشمنان درحالیکه کامیون خود را بهجا گذاشته بودند، فرار کردند و چمران هم توانست با کامیون آنها به عقب برگردد.
چمران و طرح تسخیر دهلاویه
مجدداً در ۳۱ اردیبهشت 60 دکتر چمران همراه با رزمندگان اسلام توانستند ارتفاعات اللهاکبر را فتح کند وی و فرمانده شجاعش «ایرج رستمی» دو روز بعد از فتح ارتفاعات اللهاکبر، توانستند تپههای شاهسوند را تصرف کنند و سپس دکتر چمران طرح تسخیر دهلاویه را با ایثار و فداکاری رزمندگان ستاد جنگهای نامنظم و به فرماندهی ایرج رستمی عملی کرد.در 30 خردادماه 60 يعنی يک ماه پس از پيروزی ارتفاعات اللهاکبر، چمران در جلسه فوقالعاده شورای عالی دفاع در اهواز با حضور مرحوم «آیتالله اشراقی» شركت و از عدم تحریک و سكون نيروها انتقاد كرد و پیشنهادهای نظامی خود را ازجمله حمله به بستان را ارائه داد. اين آخرين جلسه شورای عالی دفاع بود كه در آن شركت داشت و فردای آن روز، روز غمانگیز و بسيار سخت و هولناكی بود.
در سحرگاه 31 خرداد 1360، ايرج رستمی فرمانده منطقه دهلاويه به شهادت رسيد و دكتر چمران بهشدت از اين حادثه غمگین و ناراحت بود. غمی مرموز همه رزمندگان ستاد، بخصوص رزمندگان و دوستان رستمی را فراگرفته بود. شهيد چمران، يكی ديگر از فرماندهانش را احضار كرد و خود، او را به جبهه برد تا در دهلاويه بهجای رستمی معرفی كند. در لحظه حركت، يكی از رزمندگان با سادگی و زيبايی گفت: «همانند روز عاشورا كه يكايک ياران حسين علیهالسلام به شهادت رسيدند، عباس علمدار او (رستمی) هم به شهادت رسيد و اينک خود او آماده حركت به جبهه است».
بهوقت شهادت
چمران همه رزمندگان را در كانالی پشت دهلاويه جمع كرد، شهادت فرماندهشان را به آنها تبريک و تسليت گفت و با صدايی محزون و گرفته از غم فقدان رستمی، ولی نگاهی عميق و پرنور و چهرهای نورانی و دلی مالامال از عشق به شهادت و شوق ديدار پروردگار گفت: «خدا رستمی را دوست داشت و برد و اگر خدا ما را هم دوست داشته باشد، میبرد»، خداوند ثابت كرد كه او را نيز دوست دارد و بهسوی خود فراخواند. مصطفی چمران در آن منطقه در حين سركشی به مناطق و خطوط مقدم براثر اصابت تركش خمپارههای دشمن به شهادت رسيد.جایی که دیگر مرگ وزندگی مطرح نیست، زنده ماندن مهم نیست، شهید شدن مهم نیست، مسئله شرف و رسالت و تعهّد و مسئولیت است؛ آنجا که اقتضاء میکند آدمی کشته شود ولی زنده به دشمن نیفتد، شرف و افتخار سربازی ایجاب میکند که همهٔ بودونبودها و همهٔ هستی را فراموش کند.
قسمتي از پيام امام (ره) در شهادت دکتر چمران
چمران عزيز باعقیده پاک، خالص و غير وابسته به دستهها و گروههای سياسی و عقيده به هدف بزرگ الهی، جهاد درراه آن را از آغاز زندگي شروع و [زندگي خود را] با آن ختم کرد... او با سرافرازی زيست و با سرافرازی شهيد شد و بهحق رسيد. هنر آن است که بیهیاهوهای سياسی و خودنماییهای شيطانی برای خدا به جهاد برخيزد و خود را فدای هدف کند و اين هنر مردان خداست. او در پيشگاه خدای بزرگ با آبرو رفت. روانش شاد و يادش به خير.
شهید چمران باوجوداینکه در حوزه مدیریت معاون نخستوزیر بود، اما مانند یک رزمنده ساده در میدان جنگ ظاهر میشد و در تمام عرصههای علمی، پژوهشی، نظامی و مدیریتی نماد یک مدیر جهادی بود، مدیری که امروز کشور برای رسیدن به توسعه به چنین مدیرانی نیاز دارد. شخصیتی که ازلحاظ علمی و تحصیلی سرآمد بود و دکترای خود را رشته الکترونیک در مراکز روز علمی دنیا با شایستگی اخذ کرده و حق کرسی استادی را از معتبرترین دانشگاهها کسب کرده بود برای کوتاه کردن دست دشمنان نظام اسلامی وارد میدان شد و در این راه از هیچ تلاشی فروگذار نشد.
انتهای پیام/
نظرات کاربران