نظرسنجی

عملکرد شورای ششم دوگنبدان را تا کنون چگونه ارزیابی می کنید؟
27. دى 1399 - 10:24
سید ناصر حسینی پور:بچه‌های ما تو جبهه پلاک‌های خودشون رو درمی‌آوردن و دور می‌نداختن؛ می‌گفتن، بی‌بی فاطمه قبر نداره، گمنامه، بذار ما هم بی‌پلاک و گمنام شهید بشیم. بچه‌ها می‌گفتن، ما مفقودالاثر شدن و بدون مزار بودن رو از مادرمون به ارث بردیم.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی آفتاب جنوب،سید ناصر حسینی پور ،نویسنده کتاب ملی پایی که جاماند در صفحه مجازی اش به بخشی از مطالب فصل چهارم کتابش اشاره کرده و نوشته است:...دژبانان با به‌کار بردن واژه‌هایی چون «مجوس»، «آتش‌پرست» و «کافر» به ما زیاد توهین کردند. عموحسن رسته‌من که آدم شجاع و دائم‌الذکری بود، با ناراحتی لب به نفرین گشود. او که از این برخورد نگهبان‌ها به ستوه آمده است، با برخاستن از جایش، شروع ‌کرد به صحبت کردن. صباح سعی داشت او را ساکت کند و سر جایش بنشاند، اما افسر ارشد به او گفت: «خَلّی ایوَلّی...؛ ولش کنید، بذارید حرفشو بزنه!»

افسر به عموحسن اجازۀ صحبت داد. همین موقع چند افسر دیگر نیز وارد زندان شدند. عمو، خطاب به تمام افسران و دژبانان‌ها گفت: «شما هر چقدر دلتون بخواد به ما فحش می‌دید، کتک می‌زنید، توهین و تحقیر می‌کنید و لقب‌های ناروا به‌کار می‌برین. به ما می‌گید مجوس، آتش‌پرست و کافر. ولی ما نه کافریم و نه مجوس؛ نه آتش‌پرستیم و نه لامذهب! ما شیعۀ مولا علی هستیم و فداییِ آقا امام حسین.

 به نظرتون چرا این بچه‌ها در مقابل تحقیرها و آزار و اذیت‌های شما، این‌همه تحمل دارن و لب به شِکوه باز نمی‌کنن؟ چون توجه و توسلشون به اهل بیته؛ شما به ما می‌گید، کافر و لامذهب. به اعتقاد شما آیا یه کافر می‌تونه این‌همه مرید و دلباختۀ اهل بیت باشه؟! ما در جنگ، رمز تمام عملیات‌هامون به نام ائمه بود.

 بچه‌های ما تو جبهه پلاک‌های خودشون رو درمی‌آوردن و دور می‌نداختن؛ می‌گفتن، بی‌بی فاطمه قبر نداره، گمنامه، بذار ما هم بی‌پلاک و گمنام شهید بشیم. بچه‌ها می‌گفتن، ما مفقودالاثر شدن و بدون مزار بودن رو از مادرمون به ارث بردیم.

 اون رزمندگانی که سال ۶۱ تو عملیات مسلم بن‌عقیل حضور داشتن، به‏‌خاطر اینکه رمز اون عملیات، «یا اباالفضل العباس» بود، هیچ کدوم لب به قمقمۀ آبی‌شون نزدن و گفتن آقا قمر بنی هاشم با لب تشنه و کنار شریعۀ فرات شربت شهادت نوشید، ما هم می‌خوایم با لب تشنه شهید بشیم.

 پدران شما آقا باب‌الحوائج رو تشنه‌لب شهید کردن؛ حالا امروز شما هم پا جا پای اونا گذاشتید؛ این‌همه اسیرِ مجروح، تو این چند روز جلوی چشمتون از تشنگی شهید شدن و شما عین خیالتون نیست. از خودتون نمی‌پرسید چی اومده به روز دل و قلبتون که این‌جوری قسی‌القلب و بی‌رحم شدین؛ شاید به‏‌خاطر این حرف‌ها منم بکُشید، ولی اصلاً مهم نیست؛ من عمر خودمو کردم، آردمو بیختم و الکمو آویختم؛ همۀ ما دلمون می‌خواد بدونم شما که ما رو کافر می‌دونید و مجوس، کارهای ما بیشتر به یه کافر شبیهه یا اعمال شما...؟!»

به محض شنیدن این صحبت‌ها از زبان عمو حسن، دلم ریخت؛ فقط خدا خدا می‌کردم با او کاری نداشته باشند. همه مات و مبهوت سخنان حماسی‌اش بودیم... .

انتهای پیام/

نظرات کاربران

تازه های سایت