به گزارش پایگاه خبری تحلیلی آفتاب جنوب،ابوالحسن غلامی،جانباز قطع عضو گچسارانی در مطلبی در خصوص انتخاب اصلح در انتخابات یازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی نوشت :خوب به یاد دارم؛ ساعت۱۰:۳۰ دقیقه بیستم بهمن ماه سال ۶۴ دلدادگان ایران اسلامی دل به دریای اروند زدند و خالق شگفتی بزرگی به نام والفجر هشت شدند .
از آب گذشتیم و در اولین نگاه با پیکر مطهر شهید غواصی که اتفاقاً دانشجوی رشته پزشکی بود مواجه شدیم؛ با هدایت فرماندهان خیلی آرام به سمت سایت موشکی مستقر در کناره بندر فاو به راه افتادیم. لحظاتی بعد در حالی که به ستون یک میرفتیم، آرام در گوشهامان زمزمه شد که وقت نماز صبح است. چه زیبا بود نمازی که با پوتین و بدون دانستن جهت قبله خواندیم، شاید از آن پس دیگر آنگونه نماز نخوانده ایم.
صبح اول وقت بود و دشمن هنوز درست متوجه عبور رزمندگان ایرانی از سدهای مختلفشان نشده بودند، ناگهان خدمه یک قبضه پدافند هوایی عراق متوجه شدند و خیلی سریع پشت ضدهوایی پریدند و ستون "گردان یدالله" را به رگبار بستند و لحظاتی بعد بالای سر پیکر مطهر و زیبای شهیدان عمرانی و پورالحسینی رسیدم؛ سردار عمرانی معاونت عملیات گردان بود؛ پورالحسینی به حالت نشسته به آسمان پرواز کرده بود.
یک هفته گذشت و نیروی کمکی و جایگزین نیامد. عصر یک روز زمستانی از دهه پایانی بهمن ماه ۶۴ ناگهان سردار "محمد ارشادی" سوار بر یک موتور هوندا تریل با یک بادگیر آبی کمرنگ به ما رسید و خبر خوش ورود نیروهای کمکی را داد . من در کنار دوستان و منسوبین عزیزم آقایان سرمست ناصحفرد، غلاممحمد شهبازی و اسفندیار محمدی و آقای محمدپور مشغول درست کردن سنگر بودیم تا رزمندگانی که بجای ما خواهند آمد دیگر مثل ما اذیت نشوند و بیخوابی نکشند.
ناگهان خبردادند که نیروهای ایرانی باگاردویژه ریاست جمهوری بعثیون درگیرشدند و نیاز به کمک دارند ما هم باتعدادی از دوستان راه افتادیم که با بمباران شیمایی روبرو شدیم و نتوانستیم به یاری عزیزانمان برسیم.
یک ساعت بعد راه افتادیم که برگردیم عقب ولی دیگر توان راه رفتن نداشتم؛ روزی که آمدیم هشت نفر رفیق با هم بودیم و حالا که برمیگشتم تنها بودم. سوار بر قایق از ساحل اروند در خاک عراق آمدیم به ساحل ایران عزیز ، دیدم هر کسی که پیاده میشود خاک بر سر میریزد و یکی خاک به دهان میگیرد. با بچگی خودم پرسیدم چرا ؟ آن یکی گفت: اینجا خاک ایران است.
فردای آن روز با کاروان فاتحان فاو آمدیم گچساران و دوستان عزیزم آقایان فرامرز اسدی، اسفندیار محمدی و سرمست ناصحفرد به شهادت رسیده بودند و غلاممحمد شهبازی مفقودالاثر شده بود؛ یادشان گرامی و راهشان جاوید.
و اما مدتی بعد در چنین ایامی که هنگامه انتخابات بود،دشمن پس از کسب اطلاع از کیفیت و کمیت آراء اخذ شده در صندوقهای رأی و غفلت عده ای آدم خاص ازداخل کشور،ناگهان با پشتیبانی مستقیم نیروهای آمریکایی، بندر فاو را که با خون جوانان رعنا فتح کرده بودیم و می توانست معادلات زیادی رابه نفع ایران به هم زند به دلیل بی بصیرتی،سهل انگاری و دوری از هدف اصلیمان و پرداختن بیش از حد بر مسایل فرعی انتخابات و فریب دنیاپرستان، به راحتی از دست دادیم ؟!.
برخی از آدمهای آن روزگار الان خارج از مرزهای خونین رنگ ایران، نوکر آمریکا هستند و عزت ایران و نظام اسلامی را به منفعت فردی فروختند.
امیدوارم بازخوانی دلاورمردی آن روزهای تکرارنشدنی بتواند به همه ما کمک کند تا راه شهداء و مکتب حاج قاسم سلیمانی و مصلحت مردم مظلوم و سرافراز را در هیاهوی تبلیغات پر زرق وبرق انتخابات گم نکنیم؛ چون رضایت شهداء در معرفت، تعقل، تدبر،بصیرت، صداقت و همدلی نهفته است.
بیا مدد نما باران را آغاز مکن قصیده پایان را
این شهر بسی شهید گلگون دارد دریاب غروب سرخ گچساران را
انتهای پیام/
نظرات کاربران