نظرسنجی

عملکرد شورای ششم دوگنبدان را تا کنون چگونه ارزیابی می کنید؟
19. مهر 1394 - 10:15
عاشقان نوبت به نوبت می‌روند
نویسنده: 
منصور نظری
به مناسبت شهادت جان‌گداز سردارعاشق کربلا ، سرتیپ پاسدار حسین همدانی از فرماندهان دوران دفاع مقدس و از مدافعان حرم حضرت زینب (س) مثنوی «سردار عشق » تقدیم به این شهید سرافراز و هم‌رزمان آزاده و دلیرش.

به گزارش آفتاب جنوب،به مناسبت شهادت جان‌گداز سردارعاشق کربلا ، سرتیپ پاسدار حسین همدانی از فرماندهان دوران دفاع مقدس و از مدافعان حرم حضرت زینب (س) مثنوی «سردار عشق » تقدیم به این شهید سرافراز و هم‌رزمان آزاده و دلیرش.

 

لشکرِ غم کرده فتحِ شهرِ دل  -     اشکِ چشمِ لاله را، دریا خجِل

سینه می‌سوزد زِ داغِ لاله‌ها    -  در نمازَم با، اذانِ ناله‌ها

اشکِ سُرخِ لاله‌ها تَر کرده خاک -  عشقِ زینب کرده سرداری هلاک

می‌نویسم با غمِ او شعرِ ناب   -  می‌کِشَم از چشمِ خَماّرش، شراب

بر قلم رختِ عزا را کرده تَن  -  از غم سَیّد علی گویم سخن 

ای امیرِ موسفیدِ اهلِ عشق   -  ای سپه سالارِ ایوانِ دمشق

ای علمدارِ سپاهِ اشک و آه  -  در بَلا،  ای بوده  زینب را پناه

ای زده غم بر تنت شلاق‌ها   - بر دلت از هجرِ یاران، داغ‌ها

ای علمدارِ سپاهِ عشق و شور  -  عاقبت گشتی شهیدِ راهِ نور  

مانده بودی گرچه  جا از یارها -  آن به عشقِ فاطمه بر دارها

خون، دلت بود از غمِ بسیارها  -  از فراقِ آن ابوذر وارها

با خمینی آن علم بردارها   -   کربلای جبهه را سردارها 

هِمّت و چمران و کاوه، باکری  -  هاشمی، کلهر، کریمی، باقری

یارِ دیرینِ شقایق‌هایِ مست  -   عاقبت بُغضِ گلوگیرَت شکست

خون چکید از چشمِ شب بیدارِ تو -  عاقبت شد نوبتِ دیدارِ تو

سر کشیدی عاقبت بر دارِ خویش  - چون رفیقانت شدی آلاله کیش  

آرزویت را رسیدی پیرِ عشق  -  شُد نصیبِ تو شهادت در دمشق

این سعادت خوش تو را سردار عشق  -  گَشته‌ای قربانِ زینب در دمشق

اشک زینب را تو دیدی در شَفَق   -  کربلا را پر کشیدی مرغ حق  

باز بویِ جبهه‌ها پُر کرده شهر -   می‌رسد عاشق‌ترین سردارِ دَهر

بوی هِمَّت بر مشامِ جان ‌رسد   - بویِ عطرِ باکریِّ بی جَسَد

شهر ما بوی خمینی می‌دهد   -   بوی مردانِ حسینی می‌دهد

 بوی دود و بوی باروت و جنون  -  می‌رسد بر شهر آهن، بویِ خون

 شهر ما بوی مُنوَّر می‌دهد    -   بویِ نخلستان بی‌سر می‌دهد

دل هوایِ جبهه‌ها را کرده باز  - عطر و بویِ کربلا دارد نماز

یادِ یارانِ سلحشورم به خیر    -  یادِ سردارانِ منصورم به خیر

  آن گسسته عاشقانه دل زِ غِیر    -  یاد چمران، یاد شیرودی به خیر 

با خمینی یاد جانبازی به خیر  -   یادِ هِمَت، یادِ خرازی به خیر

کامِ دل دارد عطش بر بویِ عشق   -   می‌رسد خوش عطر و بویی از دمشق

 مانده سرداری به‌جا از عهدِ عشق   - آورندش بر سَرِ دست از دمشق

شاهدِ بزمِ الستی می‌رسد   -  آن بریده دل زِ هستی می‌رسد

غرقه در خون روی و مویی می‌رسد    -  از میِ حق تَر گلویی می‌رسد

با علی درد آشنایی می‌رسد   -   آن مُریدِ روشنایی می‌رسد

کربلا را رهسپاری می‌رسد   -  بهر زینب سر به داری می‌رسد

 بوی همت می‌دهد گیسویِ او    -  رنگِ سُرخِ لاله دارد رویِ او

عاشقی را، عاشقان مبهوتِ او    -عطرِ خرازی دهد تابوتِ او 

مانده جا از کاروانِ یارها   - پیرِ گُردانِ عَلَم  بَردارها

 ماه شب‌هایِ خوشِ  بازی دراز   - بر غروبِ کربلا  آیینه ساز  

آن وجودِ گشته ذوبِ در ولا   -  عاقبت شد رهسپار کربلا

عطر و بویِ کربلا را داشت او   -   بیرقِ سرخ ولا افراشت او

ماهِ شب‌هایِ شلمچه الوداع   -    ای جگرخونِ حلبچه الوداع 

وصلِ یاران کرده در خون، الوداع  -   یادگارِ دشتِ مجنون، الوداع

ای ولی را یارِ صادق، الوداع  -   کربلا را پیرِ عاشق، الوداع

ای که در دل، دردِ دین را داشتی   - عطر و بویِ اربعین را داشتی 

بر سر دستت بلند آورده‌اند      -  خوش رها، روحت زِ بند آورده‌اند

ای نگاهت باخدا درگیر عشق   -  می‌بَرَندَت کربلا، ای پیر عشق   

شب، چراغانِ نگاهِ عاشقت       -    هر  سَحَر بیتابِ صبحِ صادقت

  بویِ باران می‌دهد سجاده‌ات  -  داغِ زهرا بس که غم‌ها داده‌ات

ای علمدارِ علی در نهروان  -   قصد رفتن کرده‌ای، ای مهربان

ای ولی را عشق تو بی‌انتها   -   ای وجودت عاشقی را خون‌بها

یاور سید علی در فتنه‌ها  -  جان زهرایت مکن او را رها

قصد رفتن کرده‌ای از پیش او  -  تا نمایی خون دل درویش او

اذن رفتن کربلایت داده‌ او  -    باده از جام بلایت داده‌ او

اَشتَرِ حیدر مرو، با او بمان  -  قلب او مشکن، امیرِ مهربان

نورِ چشمانِ سلیمانی مرو   -   ای علی را هِمَّت ثانی مرو

ای همیشه یاور و یار ولی    -دل پریشان‌تر مکن سید علی 

می‌روی بی ما چه خوش بر کویِ عشق   -    ای فدا جان کرده بر، بانویِ عشق

کربلا را عاشقِ  پیرانه سر     -  کربلا گر می‌روی ما را ببر  

های سردارِ شقایق فامِ ما   -  کربلا رفتن به خون را رَه نَما

سینۀِ سید علی، مجروحِ درد   -   می‌کِشَد از داغِ یاران،  آهِ سرد

 با دلی لبریز درد و رنج و غم    -   می‌زند در شهرِ تنهایی قَدَم 

یک به یک یاران ز پیشش می‌روند    -  داغ تنهایی به قلبش می‌نهند

سیدِ خوبان مخور غم از فِراق  -  می‌زند سر لاله‌ها بازَت زِ باغ

باغِ عشقِ فاطمه گُل می‌دهد   -  لاله لاله، یاس و سنبل می‌دهد

گرچه یارانِ قدیمت می‌روند   - عاشقان  نوبت به نوبت می‌روند

می شکوفد گل  دوباره جایشان  -   عاشقانی که تویی آقایشان

ما به زهرا  بندگان درگهیم    - غم مخور تنها تو را کِی ما نهیم  

داغِ سرخِ کربلا  بر سینه‌ها  -  کرده ما را پیش تو آیینه‌ها

بختِ آیینه مدد  آوردِه‌مان   -   شیعۀ زهرا و حیدر کردِه‌مان

 تا به سر شورِ بلا دارد کَسی   - کِی گذاریمت کِشی دلواپسی؟  

ای امام لاله‌ها  لب‌تَر نما  -   عاشقان را اِذنِ ترکِ سَر نما

تا ببینی رقصِ سَر، بر دارها   -  غرقه در خون پیکرِ سردارها

تا ببینی لشکرِ بر نیزه سَر  -   کربلا بینی به پا، پُر شور و شَر

اذنِ مان  ده، بر جهاد ای پیرِ عشق - فوجِ داعش تا برانیم از دمشق

تا به کی  تازَد سعودی در یمن   -   تا به کِی ننگِ اسارت بر عدَن

تا به کِی داغِ منا بر سینه‌ها  -  تا به کِی غمگینی آدینه‌ها 

تا به کِی بر سامِرا  تهدیدِشان؟     -   سید خوبان عزا کن، عیدِشان

اذنِمان دِه، رو به بغداد آوریم  -  کاظمین از بند آزاد آوریم

تا به کی داعِش دهد آزارمان؟ -  تا به کِی این غم کِشَد بر دارمان؟

اذنِ مان دِه، ای امامِ لاله‌ها  -  سر بگیریم از تنِ دَجّاله ها

 تا برون سازم تو را از پرده راز   -  ای خُراسانی به سفیانی بِتاز 

بویِ مهدی کرده پُر، آفاق را   -   می‌رسد بویِ بهاران، باغ را   

عاشقان، بویِ ظهورش می‌رسد   -  آفتابِ عشق، نورش می‌رسد

زین تَغزُّل‌ها که بُلبُل می‌کند    -اندکی دیگر، سَحَر گُل می‌کند 

بویِ یاس و نرگس آید باغ را  -  مژده آوردم  از او عُشّاق را

   می‌رسد ماهی  سراپا عِطرِ یاس -  یوسفی زهرا نِشان، حیدر قِیاس

 تا کند بر ظالمِ  زهرا قصاص   -   تا دهد از خیمه‌هایِ لاله پاس

شیعه را عهدی بود با شور و شِین  -    تا کند جان را فدایِ بر حسین

تا حسین است و محرم  شیعه را  -   کربلا پایان نیابد ماجرا

کُلُّ یومٍ کربلا، اینَست راز  -  بیرق خون تا ابد در اهتزاز 

 بر ولایت قوم سر در  پیش را   -  کربلا یعنی گذشتن خویش را 

وقت آن شد تا که یار آید میان  - یوسف زهرا، امامِ شیعیان

هرکه با او خواهد عاشورا کند   -  هر سحر باید دُعا او را کند   

بر ظهورش هر سحر زاری کند  - در فراقش گریه بسیاری کند

قومِ مهدی شور و شِینَ اش بشنوید   -  یا لِثاراتَ الحُسینَش بشنوید

عاشقان، بویِ ظهورش می‌رسد   -  آفتابِ عشق، نورش می‌رسد

زین تَغزُّل‌ها که بُلبُل می‌کند    -اندکی دیگر، سَحَر گُل می‌کند  

 

انتهای پیام/م

نظرات کاربران

تازه های سایت