به گزارش پایگاه خبری تحلیلی آفتاب جنوب، هر ایرانی از اینکه خلیجفارس را به نامی دیگر بنامند آزرده میشود و این آزردگی را در رفتار، آرا و اقوال همگانی هم میتوان بازشناخت. پدید آمدن تعابیری مثل خلیج همیشه فارس جلوهای از این علائق است ولی عکسالعملها همه نباید از روی احساسات باشد. از وقتیکه زمزمه تغییر نام خلیجفارس ساز شده است ایرانیان احساساتشان را بهطور گوناگون نشان دادهاند و پژوهندگان نیز به مطالعات تاریخی کموبیش دقیق پرداختهاند تا به همهکس و مخصوصاً به خود ما نشان دهند که خلیجفارس را نهفقط نیاکان ما بلکه همۀ جهان از اقدم زمانهای تاریخی تاکنون خلیجفارس مینامیدهاند.
دانشمندان ایرانی در سی سال اخیر دهها کتاب به زبان فارسی و به زبانهای دیگر در تاریخ، جغرافیا و فرهنگ خلیجفارس نوشتهاند و بهصرف ابراز احساسات اکتفا نکردهاند. دفاع از نام خلیجفارس وظیفۀ بزرگی است و آنچه ما را به طرح مسئلۀ خلیجفارس متوجه کرده است ویژگی ایراندوستی است اما اگر بتوانیم دوست دانای ایران باشیم بهتر میتوانیم از آن نگهبانی کنیم.امروز کسانی که سودای تغییر نام آن رادارند درباره تاریخ خلیجفارس داعیه ندارند و نمیتوانند داشته باشند. اگر کسی اطلسی را که یکی از حکمرانان امارات متحده عربی منتشر کرده است ورق بزند میبیند که در همه نقشهها نام حقیقی خلیجفارس آمده است در عراق هم که شاید برای اولین بار نغمه ناساز تغییر نام ازآنجا به گوش عامۀ مردم رسید در اطلسهایی که تا سال ۱۹۶۰ چاپشده است خلیجفارس بانام حقیقیاش درجشده است و مگر نه این است که در اطلسهایی که از «هرودوت» و «استرابون» و «ابن حوقل» گرفته تا جغرافیدانان و جغرافی نویسان و اطلس پردازان معاصر سراسر جهان از عرب و عجم و اروپایی و آسیایی و آمریکایی و آفریقایی همه نام خلیجفارس را به رسمیت میشناختهاند چهل سال اخیر چه پیشآمده است که نشناسند.
آنچه اهمیت دارد این است که چه وقت سودای تغییر نام چندین هزارسالهٔ خلیجفارس در سرها افتاده است؟ گرچه بسیاری از اعراب و متعربان تغییر نام خلیجفارس را با احساسات ناشی از ناسیونالیسم عربی استقبال کردند، اما آنها پیشنهاددهنده تغییر نام نبودند و چگونه میتوانستند پیشنهاددهنده باشند؛ بنابراین سودای تغییر نام خلیجفارس با افزایش اهمیت استراتژیک خلیجفارس و برچیده شدن پایگاه قدرتهای جهانی در ایران تناسب دارد. خلیجفارس مهمترین مرکز صدور نفت دنیاست و برای اینکه تسلط امپراتوریهای جدید بر منابع نفت پایدار و بر دوام بماند در آنجا پایگاههای قدرت سیاسی و نظامی و اقتصادی تأسیس کردهاند و در سایه قدرت این پایگاههاست که سیاست و اقتصاد منطقه را تحت نظارت درآوردهاند پس آبادانی جنوب خلیجفارس که هر چه باشد نامش را تمدن و فرهنگ عربی نمیتوان گذاشت ربطی به عرب و عربیت ندارد بلکه در آنجا سازمانهای مالی و اقتصادی چندملیتی بزرگ به وجود آمده است که بعضی از کارمندانش عرباند و گاهی به زبان عربی سخن میگویند و حسابوکتابشان به زبان انگلیسی است.
این سازمانها جهانی است و مدیران و سوداگران غربی سیاست و اقتصاد آنها را راه میبرند البته از پول و سرمایه مردم شمال و غرب و جنوب بنایی برای قدرت ساختهاند این بنا تمدن نیست و اگر باشد به عرب ربطی ندارد زیرا عرب آن را نساخته است. آنچه در جنوب خلیجفارس رویداده است مدرنیزاسیون قسمتی از جهان عربی نیست بلکه آنجا صورتی جدید از گلنی غربی به وجود آمده است که نام خود را پوشیده میدارد و حتی خود را عرب میخواند و همین عرب یعنی یک اسم بیمسما است که میخواهد خلیجفارس را به نام دیگر بخواند. صریح بگوییم عربها بهصرافتطبع درصدد این تغییر نام برنیامدهاند بلکه این صدا از گلویی بیرون آمده است که در حقیقت عرب نیست اما میکوشد به زبان عربی سخن بگوید و خود را عرب قلمداد کند اینها به عربیت ربطی ندارد. چنانکه جمال عبد الناصر تا زمانی که نهضتش جان و نشاط داشت در نطقهای خود دریای جنوب ایران را خلیجفارس میگفت و در نقشههایی که در زمان حکومت او در مصر چاپ میشد خلیجفارس نام حقیقی خود را داشت.
وقتی ناسیونالیسم عربی دچار بحران شد و تفرقه در آن افتاد مدعیان رهبری ناسیونالیسم عرب غوغای تغییر نام خلیجفارس را راه انداختند اما در اصل این نغمه را ابتدا اروپاییان ساز کرده بودند چنانکه در زمان فتحعلی شاه انگلستان کوشیده بود که طرح تغییر نام خلیجفارس را دراندازد. بعدها «سر چارلز بلگریو» دوباره در حوالی سالهای ۱۹۳۰ از آن دم زد و بالاخره در کتابی بهجای اینکه پیشنهاد قدیمی خود را تکرار کند در وصف خلیجفارس، معترضه که عربها آن را خلیج عربی میگویند را آورد او برای اینکه تغییر نام را به همۀ عربها و به جغرافیدانان و تاریخدانان و تاریخ نویسان همۀ جهان القا کند این بار حکمی را که قبلاً بهصورت انشایی بیان کرده بود بهصورت خبری آورد و آن را از قول عربها بیان کرد.
بلگریو یک مورخ نیست و تاریخ خلیجفارس ننوشته است. او سیاستمداری است که در حدود هفتادسال پیش و سالها قبل از اینکه عربها به سودای تغییر نام خلیجفارس دچار شوند گفته بود که این نام باید تغییر کند او لفظ خلیج عربی را از زبان عربها نشنیده بلکه قبلاً خود در گوش ایشان خوانده و آنها از او شنیدهاند. پس چگونه بلگریو و امثال او درصدد تغییر نام برآمدهاند بلگریو یک بازی سیاسی را آغاز کرده است و کاملاً طبیعی بوده است که بسیاری از اعراب هم از تغییر نام خلیجفارس استقبال کنند اما فکر تغییر نام را آنها پیش نیاوردهاند اندیشه تغییر نام در بیرون از منطقه و درجایی که خلیجفارس و کشور ایران را منطقه بسیار مهم استراتژیک دیدهاند طرحشده است. اندیشهای که هم ما را آزرده و پریشان میکند و هم اختلافهای قدیمی و تاریخی را به یاد میآورد و به آنها صورت سیاسی میدهد. مجله معتبر نشنال جئوگرافیک هم که نام خلیج عربی را در کنار خلیجفارس قرارداد خیلی زود عذرخواهی کرد مجله نهتنها از ما بلکه از تاریخ عذرخواهی کرد و این قدرت تاریخ است که اشخاص و گروهها را محدود میکند و نمیگذارد هر کاری را که دلشان میخواهد انجام دهند.
به هوش باشیم که در بازی خطرناک اختلافها و نزاعهای قومی و نژادی وارد نشویم. جنگ عرب و عجم و ترک و فارس و بلوچ و کرد و ترکمن روح فرهنگ ما را میآورد و ما را از هستی ساقط میکند. این طرح یک قوم و ملت بر ضد قوم و ملت دیگر نیست ایرانیان هزاران سال است که با اعراب رابطه داشتهاند و از آغاز اسلام ایران مرکز بزرگ فرهنگ اسلامی و حتی مهد پرورش زبان عربی بوده است. عربها هم حتی در بحبوحه رشد ناسیونالیسم عربی به نام خلیجفارس تعرض نکردند این نغمهها از جای دیگر آمده است. بااینکه نباید به سراغ توهم توطئه در آثار ادبی و قدیمی برویم به نظر میرسد که سوداگران جهانی گاهی حتی فرهنگ و فضایل و نامهای بزرگ را وسیله ایجاد تفرقه و اختلاف میکنند مسئله فقط تغییر نام خلیجفارس نیست بلکه اگر بتوانند نام ایران را همتغییر میدهند و مگر ایرانیان و شیعیان را به مخالفت باعقل نسبت نمیدهند؟ نمیگویم اختلافها و عصبیتها نبوده است. از زمان سلطنت بنیامیه کوشش شد که عصبیت عربی را بهجای اعتقادات اسلامی بگذارند نطفههای قومپرستی عربی از همان زمان منعقد شد ولی آن عصبیتها ماده ناسیونالیسم عربی بود و آن را عین این ناسیونالیسم نباید دانست.
اگر میبینید مجله نشنال جئوگرافیک با تردید نام خلیجفارس را تغییر میدهد مپندارید که تردیدش از نوع تردیدهای علمی است یا مثلاً نوعی تاکتیک برای موجه جلوه دادن کار خویش است این وسوسه را روح قدرت جهانی در مدیران نشنال جئوگرافیک پدید آورده است. بر وفق متدولوژی علمی که نشنال جئوگرافیک به آن پایبند است نام خلیجفارس را نباید تغییر داد زیرا وجهی برای تغییر نام آن نیست و یک نام تاریخی را با بلهوسی تغییر نمیدهند؛ اما این سودا بلهوسی نیست بلکه استراتژی اعمال قدرت و استیلا آن را ایجاب یا توجیه میکند. اگر تغییر نام خلیجفارس احساسات قومی گروههایی از اعراب را راضی میکند سیاستمداران غربی و نویسندگان مجله نشنال جئوگرافیک علاقهای به نام عربی ندارند و برای آنها لفظ فارس و عرب تفاوت ندارد.
آنها در بازی شطرنج سیاسی خود مهرهها را با محاسبه جابهجا میکنند اینجاست که مجله نشنال جئوگرافیک دچار تردید میشود ابتدا نام جعلی را میآورد و سپس از کاری که کرده است عذر میخواهد.صدسال پیش اگر سیاستمدار یا نویسندهای بهجای خلیجفارس نام دیگری مینوشت جغرافیدانان و مورخان و ازجمله آنها نویسندگان مجله نشنال جئوگرافیک به او اعتراض میکردند پس چرا اکنون دچار تردید شدهاند؟ پاسخ عامهپسند میتواند این باشد که اکنون جمعیت کثیری از عربها در مقالات و کتابهای خود بهجای خلیجفارس خلیج عربی مینویسند و وقتی مردم چیزی را به نامی مینامند و آن نام شایع میشود نباید اصراری در حفظ نام کهن داشته باشیم.
سادهترین اشکال این استدلال این است که اگر کسانی میخواهد نام خلیجفارس را تغییر دهند ما که نمیخواهیم این نام تغییر کند کدام خواست مرجح است خواست ما یا خواست عربها؟ اما خواستی که یک نام چند هزارساله را تغییر میدهد باید بسیار نیرومند باشد. آیا عربها چنین خواست نیرومندی دارند و اگر دارند چرا آن را درراهی که به حل اراده زندگیشان مو دی میشود صرف نمیکنند؟ چرا آنها به چیزهایی اراده میکنند که به دردشان نمیخورد؟ و قومی که مصلحت خود را نمیدهند ارادهاش کجاست؟ اینکه عرب از تغییر نام خلیجفارس احساس خشنودی میکند یک امر ساده روانشناسی است و به نظر نمیرسد که هیچ تاریخی در پس این احساسات قرار داشته باشد اما نکته مهمتر این است که همۀ تغییر نامها به یک اندازه اهمیت ندارد.
اگر زمزمه تغییر نام خلیجفارس اینهمه بر ما گران آمده است ازآنروست که اولاً این سودا بدون ملاحظه قواعد و قوانین مصرح در حقوق بینالمللی و دریاها عنوانشده و ثانیاً مطلب اساسی واصلی این است که در این سودا نام و حیثیت و موجودیت ایران هدف قرارگرفته است. اینکه دانشمندانمان کتابها و مقالات خوب نوشتهاند کار بزرگی کردهاند که باید قدر آن را دانست این مقالات و کتابها جزء آثار خوب پژوهندگان معاصر ماست و شاید قدم بزرگی در پیشبرد علوم انسانی در ایران باشد ما باید خود را به تاریخ و علوم انسانی نیازمند بیابیم تا از روی جد به آن بپردازیم تعلقخاطر به ایران انگیزه خوبی برای ورود در بحثهای تاریخی و فرهنگی است. در آنچه راجع به خلیجفارس نوشتهاند نهفقط اطلاعات دقیق و سودمند تاریخی و جغرافیایی در مورد خلیجفارس و سواحل و جزایر آن وجود دارد بلکه نویسندگان احیاناً با اشاراتی که خواننده فهیم بهآسانی درمییابد، ما را متذکر میسازند که پشت سر تغییر نام مقاصد دیگری نهفته است.
رودخانه مرزی ایران را شط العرب نامیدند و ما با نجابت سکوت کردیم و طبیعی بود که وقتی رودخانه مرزی نام عربی دارد در تعیین مرز مشکلات پیش میآید و دیدیم که چه مشکلات و مصیبتهایی به بهانه اختلاف در تعیین خط مرزی پیش آمد. این بار قضیه بغرنجتر است خلیجفارس اروندرود نیست شاید برای اطلاق نام شط العرب به رودخانه مرزی جنوب غربی ایران توجیهی بتوان یافت یا به آن اهمیت نداد اما تغییر نام خلیجفارس هیچوجهی ندارد دریای جنوب ایران ازآنجهت دریا یا خلیجفارس نامیده شده است که قوم پارس در ساحل آن سکونت داشته و امواج این دریای نیلگون هزاران سال با آهنگ زندگی و رفتار و فرهنگ پارسیان همنوایی داشته است یعنی اگر به مناسبت میخواستند نامی برای آن انتخاب کنند بهتر از دریای فارس نامی پیدا نمیشد.
البته چنانکه اشاره شد میگویند آن زمان که دریا و به هر چیز دیگر شاعرانه نام میدادند گذشته است و اکنون ساحل جنوب دریای فارس مرکز تجارت و توریسم و سوداگران بینالمللی شده، بعضی تأسیسات علمی و فرهنگی و مخصوصاً پایگاههای نظامی در آنجا دایر کردهاند بسیار خوب این زمان تغییریافته چه زمانی است و زمان کیست؟ اگر قدرتهای جهانی در این دریا نیروی نظامی دارند و کشتیهای جنگی و تجاریشان در آن رفتوآمد میکند لابد زمان، زمان قدرت آنهاست آیا در این زمان نام خلیجفارس باید تغییر کند؟ مگر کشتیهای سوداگران جهانی در اقیانوس کبیر و دریای مدیترانه و خلیج مکزیک رفتوآمد ندارند، پس چرا نامها همان است که بوده است؟ آیا با استقرار پایگاههای نظامی و اقتصادی و مالی در خلیجفارس این دریا بافرهنگ عرب دمساز و سازگار شده است؟ این فرهنگ، فرهنگ عربی نیست بلکه این تجدد صوری بازاری که حول مجموعهای از هتلها، فروشگاهها، ایستگاههای رادیوتلویزیونی و فرودگاهها میگردد چندان رنگ و بوی غربی دارد که انتساب آن به عرب در حکم مسامحه است و اگر این تأسیسات تعلقی به اعراب داشت آنها نیاز نداشتند به نام خلیجفارس تعرض کنند.
با این حال طرح تغییر نام خلیجفارس یک تاکتیک سیاسی محلی و منطقهای نیست بلکه جایی در راهبرد سیاست کلی جهان کنونی دارد که در آن ایران باید تحتفشار قرار گیرد و عرصه بر آن تنگ شود قدرتمندان و سوداگران سیاسی جهان از روانشناسی قومی ما ایرانیان بیخبر نیستند آنها میدادند که مردم ایران کشورشان را بسیار دوست میدارند و هر تجاوزی که به آن بشود خاطرشان را آزرده و مکدر میکند و آمادهاند که از این آزردگی بهرهبرداری کنند اما این پریشانی و تکدر خاطر نباید ما را از تأمل دور سازد و به ابراز عکسالعملهای بس احساساتی وادار کند اگر ما زبان قدرت جهان کنونی و سلاحی را که ب علیه ما به کار میرود بشناسیم و بدانیم که ضعف ما کجاست و در چیست و درست و بیندیشیم که چگونه میتوانیم از نام و موجودیت ایران دفاع کنیم سودای سوداگران نقش بر آب میشود.
ایران تاریخی و فرهنگی توان دفاع از خویش را دارد. پدران ما که در پایشان خلیجفارس نامیده میشد اهل خرد و تدبیر و دانایی بودند اکنون هم نام خلیجفارس نه با حرف و شعار بلکه با پشتوانه تفکر و خرد و دانش حفظ میشود اگر ما حقیقتاً ما باشیم هیچ قدرت بیرونی نمیتواند خللی در کاروبارمان پدید آورد و اگر همۀ جهان همصدا شود و بخواهد خلیجفارس را به نام دیگری بنامد خیال محال در سر میپزد نام خلیجفارس بانام ما پیوسته است. اگر ما آهنگ و عزم دانایی و عظمت و دوام تاریخی داریم از عهده پاسداری نام خلیجفارس هم برمیآییم.
انتهای پیام/
نظرات کاربران