به گزارش پایگاه خبری تحلیلی آفتاب جنوب،او اين شرح را يك سال پس از حادثه در گفت وگو با روزنامه اطلاعات داده است. گفته مى شود اين سوءقصد را اداره نظميه (به رياست محمدخان درگاهى) ترتيب داده بود تا مدرس را كه در نخستين سال سلطنت رضاشاه نيز دست از مخالفت و «تحريك» عليه او برنداشت، از سر راه بردارد يا «گوشمالى» دهد. رابطه مدرس و رضاخان تا پيش از آن پيچ و خم هاى فراوانى داشت.
• كشمكش
مدرس در مجلس چهارم كه پس از سقوط كابينه سيد ضياءالدين طباطبايى گشايش يافت، به عنوان يكى از نواب رئيس انتخاب شد. در اين دوره مجلس سه جناح مشخص فعاليت مى كردند. دموكرات هاى مجلس سوم كه نام خود را به سوسياليست تغيير داده بودند، فراكسيونى با حدود ۳۰ نماينده در مجلس چهارم داشتند كه سليمان ميرزا اسكندرى و محمدصادق طباطبايى آن را رهبرى مى كردند.
اعتداليون (يا اصلاح طلبان) نيز فراكسيونى با اندكى بيش از ۳۰ نماينده داشتند كه سيدحسن مدرس و عبدالحسين تيمورتاش دو عضو برجسته آن بودند. جناح سوم را هواداران سردارسپه با نام تجدد يا راديكال تشكيل داده بودند. مدرس در اين مجلس عملاً رهبر مخالفان سردارسپه، وزير مقتدر جنگ بود كه هر روز بر قدرتش افزوده مى شد. در مجلس پنجم نيز همين وضع ادامه يافت با اين تفاوت كه سردارسپه ديگر رئيس الوزرا شده بود.
هنگامى كه زمزمه تبديل حكومت به «جمهورى» از سوى هواداران سردارسپه سر داده شد، اين مدرس بود كه بار ديگر به مخالفت برخاست. او كه در مجلس پنجم در رأس يك فراكسيون كوچك ۱۲ يا ۱۳ نفره قرار گرفته بود، با استفاده از تجربه گرانقدرش در مبارزه پارلمانى رأى گيرى در مورد تغيير شيوه حكومت را به تأخير انداخت تا افكار عمومى به قدر كافى به حساسيت موضوع آگاه شد.
مدرس سپس از نمايندگان مستقل خواست كه مجلس را از اكثريت بيندازند و سرانجام با استفاده از اشتباه تاكتيكى سردارسپه او را كاملاً شكست داد و به عقب نشينى واداشت. رضاخان اعلام كرد كه موضوع تغيير حكومت منتفى است و بعد از چند روز از سمت خود استعفا كرد. مدرس و تعداد ديگرى از رجال سياسى فوراً به صرافت افتادند كه مستوفى الممالك را جايگزين سردارسپه كنند، اما فشار نظاميان و هواداران سردارسپه در مجلس و مطبوعات مانع از اين امر شد و رضاخان پس از مدت كوتاهى به جاى خود بازگشت.
مدرس پس از اين ناكامى بارها با سلطان احمد شاه تماس گرفت و از او خواست به كشور بازگردد. او حتى يك بار كوشيد در برابر سردارسپه از قدرت شيخ خزعل استفاده كند، اما ناكام ماند. بنابراين هنگامى كه سردارسپه پس از پايان دادن به سيطره خزعل در خوزستان به تهران بازگشت، مدرس موضع خود را تغيير داد.
او اين بار در برابر پيشنهاد گفت وگو و مصالحه سردارسپه نرمش نشان داد و پس از چندين جلسه گفت وگوى خصوصى، سرانجام ميان دو طرف توافق حاصل شد. به اين ترتيب مدرس در مجلس به تصويب قانونى كه مطابق آن «رياست عاليه كل قواى دفاعيه و تأمينيه مملكتى، مخصوص آقاى رضاخان سردارسپه» دانسته مى شد يارى رساند و در برابر دو تن از دوستانش، يعنى نصرت الدوله و قوام الدوله را به دولت رضاخان وارد كرد.
• گسست
روابط دوستانه سردارسپه و مدرس چندان طولانى نبود. نصرت الدوله فيروز كه با وساطت مدرس به كابينه رضاخان وارد شده بود، در مدت كوتاهى از مدرس بريد و به هواداران تغيير سلطنت پيوست. مدرس نيز ناچار شد در برابر قانون نظام اجبارى كه خواست سردارسپه بود بار ديگر به مخالفت برخيزد. او در جلسه معروف مجلس كه در آن در مورد انقراض قاجاريه تصميم گيرى مى شد نيز همراه با دكتر مصدق، تقى زاده، علاء و دولت آبادى به عنوان مخالف سخن گفت.
مدرس در دوران سلطنت رضاخان ابتدا كوشيد با به ميدان بازگرداندن رجال استخواندار قديمى مانند وثوق الدوله، جلوى يكه تازى شاه جديد را بگيرد، اما پس از مدتى خود او از مجلس كنار گذاشته شد، بعد به تبعيد رفت و سرانجام به قتل رسيد.
ماجراى ترور ناموفق مدرس در روز ۷ آبان ۱۳۰۵ را يحيى دولت آبادى نيز در خاطراتش «حيات يحيى» روايت كرده است: «كاركنان سردارسپه در مجلس و خارج از آن از تحريك هاى آقا سيدحسن مدرس در زحمت هستند و لازم مى دانند گوشمالى به او داده شود. (دولت آبادى با سردارسپه خواندن رضاشاه نشان مى دهد كه او را به رسميت نشناخته است) صبح زودى است، مدرس از خانه در آمده به طرف مدرسه سپهسالار ناصرى مى رود... در پيچ وخم كوچه باريكى دو نفر بر او حمله كرده دو تير رولور به طرف او خالى مى كنند كه يكى به بازوى وى اصابت كرده جراحتى وارد مى سازد. مدرس مى افتد.
حمله كنندگان فرار مى نمايند. كميسرى نظميه محل نزديك است و شنيده مى شود كه روساى آن از محل كميسرى هم به محل وقوع حادثه نزديك تر بوده اند... مضروب را كه در حال غشوه بوده است به مريضخانه نظميه مى برند... مدرس در مريضخانه به هوش آمده از بودن در مريضخانه نظميه بيشتر وحشت مى كند تا از جراحتى كه بر او رسيده است. اصرار مى كند كه او را به فوريت به مريضخانه دولتى ببرند و حتى راضى نمى شود جراح آن مريضخانه در كار جراحت او دخالت كند... نظميه ناچار مى شود او را تحت نظر نمايندگان مجلس به مريضخانه دولتى بفرستد...»
نظرات کاربران