به گزارش پایگاه خبری تحلیلی آفتاب جنوب، هر زمان و هرمکانی یادی از دفاع مقدس میشود، دنیایی از شرف و حماسه ملتی نجیب و آزاده در اذهان تداعی میشود که عطر معنویت و صفای خاصی به ما ارزانی میدارد، ملتی که با پرورش رزمندگانی حماسهآفرین مفهوم روشن «تعبد در برابر ولایت» را به نمایش گذاشتند و باانگیزه «ادای تکلیف» در پی «مرجع و رهبر» خودسر از پا نشناخته، به جبهههای حق علیه باطل شتافتند و طلوع عشقی بیبدیل را ترسیم کردند و به پیروزی بزرگی که حفاظت از وجببهوجب سرزمین اسلامی و صیانت از مکتب و عقیده بود، دست یازیدند.
ازآنجاییکه صحنه دفاع مقدس در جبهههای جنوب و غرب با تمامی حماسهها و ایثارهای آفرینندگان آن در مردادماه 1367 ظاهراً به پایان رسیده، اما سینه تکتک رزمندگان و فرماندهان عزیز مالامال از شجاعتها، ایثارها و خاطرات خود و سایر رزمندگان خصوصاً شهدا گرانقدر است. چهارمین روز از چهارمین ماه سال یادآور رشادتهایی است که گردان حضرت رسول (ص) و تیپ 48 فتح کهگیلویه و بویراحمد در پد خندق انجام دادند تا دشمن بعثی متحیر بماند که چگونه یک سپاه از ارتش عراق 16 ساعت مقابل یک گردان زانو میزند و نمیتواند پیشروی کند.
امروز 4 تیرماه سالروز آن مقاومت و حماسه است، حماسه دژ و پد خندق یکی از روزهای سرخفام دفاع مقدس بهویژه برای شیر مردان کهگیلویه و بویراحمدی است که از آن بهعنوان تابلوی ایستادگی و ولایت مداری رزمندگان شجاع ایران اسلامی یاد میشود. در عملیات پد خندق 78 دلاور کهگیلویه و بویراحمد شهید و 87 نفر دیگر نیز مجروح و اسیر شدند که البته با احتساب شهدای روزهای قبل آن 124 نفر از این استان در این منطقه شهید شدند.
عملیات غرورآفرین پد خندق برگ زرین دیگری از افتخارآفرینی رزمندگان دلاور خطه کهگیلویه و بویراحمد است، پسازاینکه دشمن توانست فاو را از رزمندگان ایران اسلامی پس بگیرد اقدام به گرفتن جزایر مجنون شمالی و جنوبی میکند جزایری که تیپ 48 فتح کهگیلویه و بویراحمد مسئولیت محافظت از آنها را بر عهده داشت و چون دژهای آبی متعددی داشت به آن پد خندق نیز میگفتند. گردانهای حضرت رسول (ص) ، گردان امام علی (ع) و گردان شهدا در آنجا مستقر بودند و وقتی دشمن برای پسگیری آن منطقه حمله کرد بسیاری از تیپها و لشکرها عقبنشینی کردند ولی تیپ 48 فتح جانانه ایستاد و مقاومت کرد.
بالگردها و هواپیماهای دشمن مدام محل را زیر آتشگرفته و قایقهای توپدار مجهز به مسلسل بهاضافه چندین تیپ و لشکر از زمین و دریا تیپ را مورد هجوم قراردادند، در عملیات پد خندق، تیپ 48 فتح به مدت 16 ساعت به مقابله با دشمن بعثی پرداخت که درنهایت با شهادت تعداد زیادی از افراد تیپ و اسارت عدهای از آنها، نبرد پایان یافت.پد خندق رشادتهای فراوانی را به خود دیده است لکن حماسهای که باعث شد نام پد خندق ماندگار شود مربوط بهروزهای آخر جنگ است زمانی که عراق به جزایر مجنون حمله و نیروهای زبده خود را برای بازپسگیری این منطقه وارد عمل کرد.
شکرالله واهبی زاده از یادگاران 8 سال دفاع مقدس که مسئولیت فرمانده گردان حضرت رسول (ص)تیپ 48 فتح کهگیلویه و بویراحمد را در حماسه پد خندق بر عهده داشتند در این خصوص نیز میگوید: با نزدیک شدن بهروزهای پایانی خردادماه سال 67 ماشین جنگی رژیم بعثی عراق بر حجم تحرکات خود افزود و در همین راستا در 28 خرداد سال 67 و پسازآن دشمن نیروهای خود را در جزایر مجنون تقویت کرد و بهروشنی و بدون رعایت اصل غافلگیری دشمن قصد داشت تحرکات خود را نشان دهد تا با ایجاد رعب در نیروهای رزمنده ما ضریب موفقیتش را افزایش دهد.
وی میافزاید: در آن روزها عراق دو هزار نفر نیروی نظامی در نزدیکی شهر بصره مستقر کرده بود تا در کوتاهترین مدت بتواند نیروهای عملکنندهاش را در جزایر مجنون تقویت و پشتیبانی کندو این تنها عراق نبود که داشت به سراغ ما میآمد بلکه 36 کشور شرق و غرب و منطقه که دارای تسلیحات پیشرفته بودند آن روز ارتش عراق را از اول جنگ تا این روز همراهی میکردند.
واهبی زاده تصریح میکند: بیشترین حمایت شرق و غرب از عراق در اواخر جنگ بود و این حمایتها به این دلیل بود که میخواستند با این حمایت روسیاهی و شکستهای پیدرپی صدام و حمایتکنندگانش را جبران کنند. روز چهارم از ماه چهارم سال 67 یادآور خاطرات مقاومت کمنظیر، عاشورایی عاشورائیان گردان حضرت رسول (ص) در پد خندق است سرانجام ارتش عراق با طرحریزی قبلی و شناسایی و شناختی که از منطقه جزایر، کوشک و طلاییه داشت با اجرای آتش سنگین بامداد چهارم تیرماه 67 حمله خود را آغاز کرد.
وی میافزاید: این آتش سنگین روی خط دفاعی، جادههای ارتباطی، مواضع توپخانهها، مقرها و مراکز تجمع نیروهای ما بود و همچنین دشمن به بمباران شیمیایی منطقه که دامنه آن تا حوالی هویزه گستر یافته بود، اقدام کرد. دشمن ساعت سه و 45 دقیقه صبح همان روز عملیات خود را از محورهای جاده خندق – طلاییه و پیچ کوشک آغاز کرد و در محور خندق نیروهای دشمن با تیپهای 1، 2 و 3 کماندویی از سپاه ششم وارد عمل شدند.
این رزمنده دوران دفاع مقدس تصریح میکند: گردان حضرت رسول (ص) متشکل از پاسداران رسمی گچساران، یاسوج و دهدشت بود روی جاده خندق مستقر بود، جاده خندق بین جزایر مجنون و شط علی در منطقه هور قرار دارد ارتفاع این جاده (پد خندق) از سطح آب هور 2 الی 3 متر است عرض آن 8 متر و طولش 13 کیلومتر است. در انتهای این جاده که پیشانی جنگ بود دژی داشت که معروف بود به دژ خندق که گنجایش یک گروهان را داشت.
وی اضافه میکند: دشمن در سمت چپ ما از جزایر عبور و در محور طلاییه و کوشک توانست پیشروی کند و تا ساعت 9 صبح یگانهای خود را به جاده اهواز خرمشهر کیلومتر 55 برساند و با بستن جاده و زدن چند پل و تخریب قسمتی از راهآهن در نقطه مرزی مستقر شوند که در آن عملیات تنها محوری که سقوط نکرد و معادلات دشمن را به هم زد و دشمن را دررسیدن به اهدافش ناکام کرد محور خندق بوده که با مقاومت کمنظیر دلاور مردان گردان حضرت رسول (ص) روبرو شد.
واهبی زاده در ادامه بیان میکند: باوجوداینکه ما در یک محاصره کامل به سر میبردیم و هیچ امیدی به پشتیبانی نبود ولی دشمن یکقدم نتوانست پیشروی کند و ناچار شد از سمت چپ ما را از پشت دور بزند باز با این کار هم موفق نشد و اگر دشمن از طریق جاده خندق در همان ساعات اولیه موفق میشد میتوانست از طریق آن جاده در همان ساعت 8 صبح خود را به اهواز برساند ولی جنگیدن عاشورائیان گران حضرت رسول (ص) باعث شد که دشمن در این محور موفق نشود.
وی میگوید: رزمندگان گردان حضرت رسول (ص) تا ساعت دو بعدازظهر باوجود محاصره، گرمای 45 درجه و نبود آب و تشنگی، کمبود مهمات در دو جبهه میجنگیدند، جبهه اول مبارزه با نفس اماره و تحمل مقابل سختیها و مشکلات و جبهه دوم جنگ با دشمن هم در آب و هم در زمین و هوا بود، شرایط بسیار سخت و دشوار بود آنجا ظهر عاشورا تداعی میشد صحنههای خیلی دلخراشی که همهچیزش مثل ظهر عاشورا شده بود آنطرف یزیدیان زمان و اینطرف حسینیان و عاشورائیان زمان به مصاف هم رفته بودند چراکه امام راحلمان فرمودند جنگ ما تکرار عاشوراست.
فرامرز صالحی آزاده گچسارانی نیز در خصوص رشادتهای رزمندگان استان کهگیلویه و بویراحمد در عملیات پد خندق میگوید: مثل امروز روزی در سال ۶۷ بعد از ۱۶ساعت درگیری مداوم با دو تیپ کماندو رژیم بعث و بعدازاینکه مهمات تمام شد به اسارت عراقیها درآمدیم که قبل از درگیری از نیمهشب تا صبح عراق یک آتش تهیه سنگین بر خطوط ایران ریخته بود.
وی میافزاید: حدود ساعت ۶صبح بود که آتش سنگین رژیم بعث عراق قطع شد و ما رزمندگان و پاسداران مستقر در پد خندق، خودمان را آماده کردیم و روی دژ رفتیم، بعد از حدود یک ساعت متوجه شدیم که در لابهلای نیزارها چوبهای سفیدرنگی نمایان میشود، خوب که نگاه کردیم تا قایقهایی خاموش در لابهلای نیزارها بهوسیله همان چوبها حرکت میکنند. ما هم آماده بودیم، بهمحض خروج از نیزار قایقها را روشن کردند و بهطرف دژ آمدند که با آمادگی صد درصد رزمندگان مواجه شدند و با شلیک آرپیجی و دیگر ادوات جنگی قایقهای دشمن را منهدم کردیم.
رزمنده گچسارانی ادامه میدهد: تعدادی هم عقبنشینی کردند و درگیری ادامه داشت تا بعدازظهر چهارم تیرماه سال ۶۷ که متوجه شدیم که از پشت سر نیروهایی در حال آمدن بهطرف ما هستند اول خوشحال شدیم که نیروی کمکی به کمکمان آمده، اما خوب که نگاه کردیم تا در حال نصب پرچم عراق روی خاکریزها هستند که در این هنگام شروع به تیراندازی از پشت سرمان کردند با همان تیرها از پشت چند نفر از عزیزان نیز مجروح شدند.
وی میافزاید: ازجمله مرحوم عطا محمدی و جمال محمدی و...؛ بعد از چند ساعت به فرمانده گروهان خودمان جناب آقای «علی صالح» رایگان گفتم با بیسیم بگوید با مینی کاتیوشا نیروهای عراقی که پست سرمان هستند را بکوبند که با ناامیدی گفت: بگیر خودت بگو، شاسی بیسیم را گرفتم متوجه شدم تا تماسی نیست فقط آقای رایگان به خاطر روحیه بچهها الکی با بیسیم صحبت میکند.
صالحی اظهار میکند: بعدازاینکه این قضیه لو رفت، نیروها را بااحتیاط کامل به داخل دژ یا همان پد راهنمای کردیم، وقتی همه وارد پد شدیم هرکسی هم دنبال امحای کارت شناسایی یا لباس نظامیاش بود که یک زیر پیراهن سفید را برداشتم و به چوب پارو بستم و از پشت در دژ آوردم بیرون. بچهها را یکییکی به بیرون هدایت کردیم که حدوداً نفر چهارم یا پنجم خودم هم رفتم بیرون، عراقیها با تیراندازی هوایی و شادی و رقصکنان نیز به جهت اسارت تعداد ۴۵نفر از رزمندگان ما را خوشحالی میکردند.
آزاده گچسارانی تصریح میکند: حدود یکساعتی بعد، یک افسر عراقی آمد و بقیه پای افشانی و خوشحالیشان را چند برابر کردند و آن افسر بعثی به بچهها گفت که علیه امام خمینی شعار بدهند که در آن موقع بیاختیار از زبانم دررفت و گفتم «الموت صدام» که در ادامه با پوتینش کوبید توی صورتم که بالای لبم شکافت و خون جاری شد، ادامه نیز دستور داد و باسیم تلفن دستهای من را پشت سرم محکم بست و پشت سرم با خودکاری ضربدر زد.
صالحی ادامه میدهد: ادامه نیز همه ما را حرکت دادند بهطرف سنگر کمین که آخرین سنگر خودی بود، آنجا نشستیم تا پل را روی رودخانه بستند چراکه جاده بین عراقیها و ایرانیها قطع بود. در همان لحظه دست من از شدت سفت بسته شدن و خون جریان نکردن، دردی همراه خواب و بیحس شدن داشت. به یک عراقی به حالت اشاره گفتم که دستم را باز کند و آمد محکم من را بهطرف خودش کشید و دستم را باز کرد و با یکتکه باند هم کمی بهصورت شل دستم را بست، بعد از چند لحظه دستم را از پشت سرم درآوردم و نگاهی دوروبرم کردم و بهصورت برقآسا پیراهنم را درآوردم و یکتکه کلوخ لای پیراهن گذاشتم و داخل آب انداختم و کمی هم زیر پیراهنم را خاکی کردم که متوجه نشود.
وی در ادامه اظهار میکند: در همان لحظه خواب عجیبی گرفته بودم، روی همان کلوخها خوابم برد که یکمرتبه با لگدزدن سرباز عراقی بیدار شدم تا بالای سرم ایستاده، وقتی چشمم در چشمش افتاد گفتم آب آب که در این هنگام کلاه آهنیاش را از سرش برداشت و از آب شط پر کرد و جلو لبان تشنه من گذاشت یک شکم سیر از آب خوردم.
صالحی تصریح میکند: پل درست شد ما را حرکت دادند بهطرف خاک عراق، ما به خط میرفتیم و عراقیها به خط به سمت دژ درحرکت بودند، حدود یکساعتی ما را پیاده بردند و بعد سوار بر خودرو نظامیشان کردند و به پادگانی که نزدیک جزیره بود، منتقل کردند، ادامه نیز یکییکی مشخصات و تیپ، لشکر و گردان را سؤال میکردند و بعد نیز ما را به اتاقهای که انبار سیمان بود نیز بردند. تا شب آنجا بودیم، فردای آن روزبه یک محوطه باز بردند بافاصله حدود دو متر ما را نشاندند، با چشمهای بسته از فرط خستگی نشسته بودم و به حالت درازکش شدم که یک سرباز عراقی آمد و بلندم کرد و چشمهایم را باز کرد دو سه قدم عقب رفت چند تا عکس گرفت آنجا بود که متوجه شدم دارند فیلم و عکس میگیرند برای تبلیغات.
آزاده گچسارانی میگوید: ازآنجا نیز ما را به استخبارات بردند، زندانهای کوچک و مخوف که با کابل و باطوم بر سرو بدنمان زدند و همه را داخل یک سلول کردند. شب شد و حدود ساعتهای دو بعد از نصف شب بود که صدای جیغوداد و فریاد زیاد همه ما را شوکه کرد، درها را باز کردند تعداد زیادی اسیر ایرانی آوردند داخل که از بس تعداد زیاد بود جا برای راحت نشستن هم نبود چه برسد به اینکه بخواهیم دراز بکشیم.
وی افزود: تا صبح به هر نحوی بود گذشت، فردا همه را به محوطه اردوگاه بردند و با کابل، چوب و باطوم افتادن به جانمان، دنبال فرماندهان و پاسداران بودند و شکنجه میدادند تا یکی دیگری را لو بدهد یا یکی هم خودش اعتراف کند و خلاصه تا حدود ده روز همانجا شکنجه میشدیم. تیرماه گرم و زمین داغ نیز کف پاهایمان تاولزده بود که به هر نحوی بود آنجا هم تمام شد و در ادامه ما را به اردوگاه ۱۳ الرومادی بردند.
سید مصیب قادری، آزاده گچسارانی نیز در خصوص رشادتهای رزمندگان استان کهگیلویه و بویراحمد در عملیات پد خندق میگوید: در تاریخ 4 تیرماه سال 1367 در جزیره مجنون (پد خندق) اسیر شدم و ازآنجا به بغداد منتقل شدم که مدت 20 روز در این شهر بودم و سپس به «اردوگاه رمادیه» منتقل شدم که حدود 26 ماه در آن مکان نیز بهعنوان اسیر بودم.
قادری درباره فعالیتهای خود در دوران اسارت هم خاطرنشان میکند: در این مدت به همراه دوستان خود به اجرای فعالیتهای فرهنگی پرداختیم که بهطور مثال میتوانم به مواردی همچون حفظ و تفسیر قرآن وبیان خاطرات انقلاب اشارهکنم که این موارد بهصورت مخفیانه انجام میشد بهطوریکه از بنده در مراسمات و جشنهایی که به مناسبت سالروز پیروزی انقلاب اسلامی در اردوگاه برگزار میشد 2 بار دعوت شد که به بیان خاطرات و مبارزات مردم گچساران در دوران انقلاب پرداختم.
وی در ادامه میگوید: اسارت مثل یک دانشگاه بود و هرکسی هر چیزی که میدانست به دیگری آموزش میداد، اما تنها مشکلی که در این زمینه وجود داشت این بود که قلم و دفتری نداشتیم و در صورت پیدا کردن قلم یا دفتری کل آسایشگاه را تنبیه میکردند، دوران اسارت دانشگاه بزرگی برای رزمندگان اسلام بود که مقاومت رزمندگان موجب شده بود تا این دوران به بطالت نگذشته و هرکدام از رزمندگان موفقیتهای چشمگیری به دست آورند.
وی در رابطه با نحوه برخورد نیروهای دشمن در پد خندق هم میگوید: درزمانی که عراقیها برخی رزمندگان را اسیر کردند یک سرباز عراقی به یکی از اسرا میگفت که شماها را بهجای خیلی خوبی میبرند همچنین وعدههای عجیبی مثل غذای خوب، اردوگاه با امکانات مجهز و چیزهای دیگری میدادند، اما هر چه قدر که از مناطق جبهه دور شدیم و به شهر بغداد آمدیم آن برخوردهای بهظاهر خوبشان تمام شد و شکنجهها را آغاز کردند و بازجوییهای سختی را از ما داشتند.
آزاده سرافراز میهن در ادامه اظهار میکند: آزار آنها با توهین و شلاق بود و محل اقامتمان یک سالن بسیار کوچکی بود که در آن مکان تعداد 70 نفر اسیر را گنجانده بودند و همه جور مورد بیاحترامی قرار گرفتیم، حتی در «رمادیه» هم این شکنجهها را با شدت بیشتری ادامه دادند. اسارت در جمع بچههايی پاک و ايثارگر، شجاع و بیباک، تجربهای گرانسنگ برای من بود؛ يک افتخار بود، يک آزادی بهتماممعنا و يک واقعيت حی وزنده، لباس رزمندگی عوضشده بود اما اعتقادات ما همچنان هم باقی و میبایست با همین اعتقادات در برابر دشمن در زمان اسارت ایستادگی میکردیم.
این آزاده تصریح میکند: تحمل شکنجههای روحی و روانی در زندانهای مخوف رژیم بعث عراق برای اسرا سختتر از تحمل اسارت بود و رزمندگان اسلام برای عمل به وظیفه خود به دستور معمار کبیر انقلاب در جبهههای جنگ حاضر شدند که نتیجه این اقدامات بیداری امروز بسیاری از کشورهای جهان است. نتیجه اعمال و انجام وظایف دیروز رزمندگان، امروز بعد از سالها در جایجای دنیادیده میشود و داشتههای امروز ملت ایران ثمره ایستادگی آزادگان و جانبازان است.
وی تلخترین روز اسارت خویش را روز رحلت امام (ره) دانست و با چشمهایی اشکآلود که با بغضی عجین شده بود نیز میگوید: تمام ناراحتی من این است که چرا کمکاری کردم و از قافله شهدا عقبماندهام.در ماه محرم و صفر عزاداری بهکل ممنوع بود و اجازه هیچگونه تجمع را نمیدادند حتی عاشورا و تاسوعا، ولی در ماه رمضان درگرفتن روزههای واجب ممانعتی ایجاد نمیکردند ولی نماز را باید فرادا بخوانیم از برگزاری نماز جماعت جلوگیری میکردند و در یککلام آنها از وحدت ایرانیان میترسیدند.
وی تصریح میکند: دو نکته عجیب بعد از رحلت امام (ره) بود که باید بگویم، اول اینکه عراقیها قبل از آن هرروز حتی شهادت ائمه علیهالسلام از بلندگوها موسیقی پخش میکردند، اما بعد از رحلت امام بلندگوها تا یک هفته قطع بود و دوم اینکه تا قبل از آن تجمع بیش از دو نفر ممنوع بود لیکن با رحلت حضرت امام (ره) بچهها بهراحتی دورهم جمع میشدند. قرآن میخواندند و برای امام فاتحه طلب میکردند، چراکه عراقیها میدانستند اگر بچهها لبتر کنند اردوگاه منفجر میشود.
این رزمنده دوران دفاع مقدس در بخش دیگری از سخنان خود به حماسه پد خندق اشاره میکند و میگوید: پد خندق، حماسه بزرگی است از شیر مردان سرزمین عشایر و ایلها، سرزمین ذخیرههای انقلاب، سرزمین خطشکنان خودشکن، خطه قهرمانپروری که نسبت به جمعیت بیشترین حضور را در ۸ سال دفاع مقدس به ثبت رساندهاند. پد خندق یادآور رشادتهایی است که گردان حضرت رسول (ص) و تیپ 48 فتح در دژ خندق انجام داد تا دشمن بعثی متحیر بماند که چگونه یک سپاه از ارتش عراق 16 ساعت مقابل یک گردان زانو میزند و نمیتواند پیشروی کند.
این جانباز دوران دفاع مقدس تصریح کرد: حماسهای که مردان این دیار آفریدند، بزرگی ایمان و معرفت خود، زیبایی شهادت، اطاعت از ولایت، دژ خندق، چهارم تیر و گردان حضرت رسول (ص) را در دل تاریخ جنگ ثبت کردند.
وی بابیان اینکه نیروهای استان در فاو تحسین جهانیان را برانگیختند و در کربلای 4 و 5 و نیز مقاومت در کردستان نیز افتخاراتی کسب کردند، میافزاید: حماسه و مقاومت دلیرمردان کهگیلویه و بویراحمد در تاریخ چهارم تیرماه 1367 در منطقه هورالعظیم انجام شد و رزمندگان این استان در این حماسه 78 شهید تقدیم نظام و انقلاب کردند.
قادری در ادامه با اشاره به تحولات روحی رزمندگان در دوران اسارت، مجدداً میگوید: برخی از رزمندگان که بیسواد بودند در دوران اسارت حافظ قرآن شدند، دعاها را حفظ کردند، منطق و فلسفه یاد گرفتند، بعدها هم به قهرمانان ورزشی و علمی تبدیل شدند. بهترین و شیرینترین لحظات زندگی من در اسارت گذشت و همه عمرم را با یک روز اسارت عوض نمیکنم، دوران اسارت قطعهای از بهشت در دنیای دنی بود.
وی در رابطه با روز آزادی و بازگشت به میهن نیز اظهار میکند: اوایل شهریورماه سال 1369 آزاد شدیم و در همان روزبه ایران آمدیم که مدت 3 روز را در تهران مستقر بودیم که در آنجا به دیدار مقام عظمای ولایت شرفیاب شدیم، بعد از اقامت در تهران وارد فرودگاه شیراز و پسازآن به گچساران آمدیم که با استقبال پرشور مردم ولایت مدار گچساران روبرو شدیم که در آنجا به توصیه مسئولین دقایقی را بر بالای ساختمان کانون بسیج جوانان این شهر به سخنرانی پرداختم.
وی در پایان خطاب به جوانان میگوید: این انقلاب به همین راحتی به دست نیامده است چه جوانانی که جان خود را در این راه فدا کردند و افرادی اعضای بدن خود را ازدستدادهاند و شکنجههایی که در زندانهای عراق کشیدهاند، پس شما جوانان باید قدر این انقلاب را بدانید و پیرو ولایت و رهنمودهای مقام معظم رهبری باشید تا بتوانیم انقلاب اسلامی را به صاحب اصلی آن مهدی موعود (عج) بدهیم.
بر این اساس نیز پد خندق رشادتهای فراوانی را به خود دیده است عملیات «پد خندق» با 124 شهید توسط رزمندگان دلیر و شجاع استان کهگیلویه و بویراحمد انجام شد و یکی از پرافتخارترین عملیاتهایی بود که در آن، رزمندگان سلحشور این استان با رشادت، ازخودگذشتگی و دلاوریهای خود مانع از الحاق تیپ ششم دشمن به دیگر گروههای آنها شدند. هرچند مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی فرمانده ارشد جنگ چند روز پس از حماسه پد خندق در نامهای به فرمانده وقت تیپ ۴۸ فتح کهگیلویه و بویراحمد از مقاومت و دلاوریهای رزمندگان این تیپ قدردانی کرد.
انتهای پیام/
نظرات کاربران