به گزارش پایگاه خبری تحلیلی آفتاب جنوب،سید ناصر حسینی پور،نویسنده کتاب "ملی پایی که جا ماند" در مطلبی درباره لزوم مرزبندی سیاسی با دشمن نوشت:منظور از مرزبندیهای سیاسی، مرزبندی میان مردم نیست. زیرا مردم دارای یک هویت اصیل اسلامیاند و تقسیمبردار نیستند. تجربۀ تاریخ معاصر ایران نشان داده است که مردم خط و مسیر حرکت خود را خوب میشناسند و خیلی جاها جلوتر از خواص حرکت کردهاند و بصیرت داشتهاند و همواره مرزبندی مردم با دشمنان، ریشه و شالودۀ بقا و تداوم نظام بوده است.
همانگونه که مرزبانان یک کشور با تثبیت مرزهای جغرافیایی، از یکسو مانع طمعورزی دشمن برای تجاوز به خاک سرزمینی میشوند، و از سوی دیگر، از افتادن شهروندان خود در دام دشمن جلوگیری میکنند، مرزبندی گروهها و جریانهای سیاسی و خواص، با دشمنان انقلاب و ملت مانع از اثرگذاری، طراحی سیاسیِ دشمن در جامعه و از سوی دیگر، مانع از به دام افتادن خود گروههای سیاسی و خواص به دام دشمن میشود.
در دورهای از ادارۀ کشور، نه تنها برخی سیاسیون و خواص، بلکه مسئولین رده بالای کشور، چنان از این امر مهم غفلت کردند که نتیجۀ آن به دام افتادن رئیس جمهور، وزیر، نماینده مجلس، مرجع تقلید و خیلی از خواص به دام دشمن شد. کار به آنجا رسید که برخی از وزاری دولتهای قبل در لندن و برخی کشورهای غربی در شبکهها و رسانههای غربی حاضر شوند و ارزشها، مقدسات و باورهایی را که خودشان روزی به چه زیبایی آن را تبیین میکردند، زیر سئوال ببرند. اگر گروههای سیاسی، مرزبندی خود با دشمن را مشخص نکنند و از خط قرمزها بگذرند، در دام دشمن خواهند افتاد و برای نظام و باورهای مردم هزینههای سنگینی ایجاد خواهند کرد.
در فتنۀ 88 زمانی آن رفتار ضد نظام و ضد ملت به صورت سازماندهی شده به اجرا درآمد، بعضی از چهرههای مطرح با اینکه سالها از سفرۀ این ملت و انقلاب در مناسب مختلف عزت و اعتبار کسب کرده بودند، به دلیل افتادن در دام دشمنان عنود و علقههای حزبی، جناحی و شخصی، حاضر نشدند نسبت خود را با فتنه و فتنهگران شفاف کنند و بعد از اینکه مردم در 9 دی به آنان نهیب زدند، فهمیدند مردم وقتی بحث نظام و انقلاب و جدا کردن خط و خطوط ملت با دشمن باشد، دنبالهرو آنها نیستند.
اگر کسانی نقش تعیین کنندۀ پازل دشمن در داخل را اجرا کردند و بر آن اصرار ورزیدند، اگر کسی از حلقوم خود، زحمت دشمن را کم کرد و بلندگوی دشمن شد، اگر کسی با عناصر وحدتآفرین، مثل قانون اساسی، جایگاه ولایت فقیه و رهبری مقابله کرد و اصرار ورزید، او واسطه و عامل دشمن خواهد شد. مرزبندی اگر مبنا نداشته باشد، و بر اساس منافع حزبی و گروهی باشد، شکاف و اختلاف را دامن میزند.
مرزبندی با دشمن یک عنصر وحدتآفرین است. بعضیها گمان میکنند، اگر خط خود را با مهرههای نشان دارِ دشمن جدا کنند و علیه آنها موضع بگیرند، به واسطۀ دفع چنین مهرههایی، دچار هزینه میشوند و بخشی از پایگاه و نفوذ خود را در اردوگاه دشمن از دست میدهند که البته چنین است؛ ولی آیا ما میتوانیم هم شعار اسلام و امام سر بدهیم و هم غرب و دشمن را قبول داشته باشیم؟! البته که خیر! و در نتیجه برای حداکثر کردن منافع خود، سعی میکنند مواضع دو پهلو اتخاذ کنند.
تجربۀ تاریخی ملت ایران نشان داده است که چنین عناصری، طعمۀ دشمن برای فتنههای بعدی خواهند بود. اساسأ هر مرزبندی که از ابتدای انقلاب با دشمن و عوامل نشان دارِ آن در داخل صورت گرفته، از جانب مردم بوده است. ماجرای بنی صدر و منافقین، منتظری، نهضت آزادی، 22 بهمن و 9 دی و... در همۀ اینها، این مردم بودهاند که مسیر خود را مشخص کرده و از خواصِ گمراه، جدا شده اند.
خواص و حاکمان ضمن تبیین مرزبندیهای سیاسی، باید مروج تقوای سیاسی باشند. باید معیارها و ملاکها و شاخصههای تقوای سیاسی در مکتب امام خمینی برای مسئولان و احزاب سیاسی کشور مبنا و خط قرمز باشد.
تقوای سیاسی باید یکی از انتظارات و توقعات مردم از حاکمانشان باشد. تقوای سیاسی باعث میشود که سیاهنمایی نکنیم و در قضاوتها و اظهار نظرها و خط و مشیها منصفانه رفتار کنیم. وعدۀ دروغ ندهیم و بر اجرای قانون به مثابه یک تکلیف شرعی اصرار بورزیم و از قانون گریزی بپرهیزیم. تقوای سیاسی ایجاب میکند در برخورد با تخلفات مدیران و اطرافیان، نه از مخدوش شدن منافع شخصی و گروهی بهراسیم و نه از فشارهای صاحبان قدرت و ثروت.
تقوای سیاسی باعث میشود که مدیران قدرت را طعمه نبینند، بلکه امانت ببینند؛ و حاضر نشوند برای رسیدن به آن آنچنان وضعیت کشور را سیاهنمایی کنند که دشمن را به هلهله و شادی وآدارد. تقوای سیاسی باعث میشود تا از اسراف و تبذیر منابع بیتالمال بپرهیزیم و نهایت تلاشمان را برای بهرهبرداری از این منابع و ظرفیتهای داخلی به کار بریم و از استفادههای شخصی و حزبی و باندی پرهیز کنیم.
با حاکم شدن تقوای سیاسی، بساط بیاخلاقیهایی چون تهمت، دروغ و انتشار اتهامات ثابت نشده با نام افشاگری، برچیده خواهد شد. در رویکرد تقوامدارانه، وسیلۀ رسیدن به هدف، نه تنها طریقیت دارد، بلکه موضوعیت هم دارد و با هر ابزاری به هدف رسیدن جایز نخواهد بود و این نافی رویکردهای تکنوکراتیک است که رسیدن به نتیجه را اولویت اصلی میدانند و تحقق آن به هر قیمتی را تجویز نمیکنند؛ با له شدن مستضعفین زیر چرخ توسعه.
تقوای سیاسی مانع از حاکمیت تسامح نابجا به نام مدارا در امر ادارۀ کشور خواهد بود؛ چرا که رویکرد تقوامدارانه حاضر به نادیده گرفتن حدود الهی به هر نام و رنگی نیست و حدود الهی را خط قرمز خود میداند.
آیا همین که مسئولین نظام مسلمان و شیعه باشند، کافی است؟ یعنی دیگر مهم نیست که این مسئولین بر مبنای اسلام و آرمانهای امام عمل میکنند یا خیر؟ یا خودشان عین مصداقهای عملی مدیریت اسلامیاند؟! هر چه میکنند درست است و بر ما تکلیفی نیست و نیازی به دیدهبان ندارند؟.
انتهای پیام/
نظرات کاربران