به گزارش
آفتاب جنوب،یزدان غفوری، هنرمند 15 ساله ایرانی است كه امروز، روبهروی نسل ما قرار گرفته تا پاسخگوی سوالات مان باشد. نام او، زمانی كه 12 سالش بود بر سر زبانها افتاد. هنگامی كه برنده جایزه استعداد برتر بریتانیا با عنوان «آف بای هارت» شد. اگر اهل تماشای مسابقاتی نظیر «گات تلنت» و «آیدل» كه در بسیاری از كشورهای دنیا برگزار میشود، باشید، متوجه نوع این مسابقات خواهید شد. به هر حال «آف بای هارت» یك مسابقه سراسری دكلمه و خوانندگی است كه هر ساله در انگلستان برگزار میشود و یزدان غفوری، توانسته برای نخستینبار به عنوان یك ملیت خارجی، نفر اول آن سری از مسابقات در كل انگلستان شود.
اما او به همین بسنده نكرد و یك سال بعد توانست در مسابقات استعدادیابی حركات موزون! انگلیس نیز به مقامی قابل توجه دست پیدا كند. او از طریق همینها نیز توانست بورسیه مدرسهیی خصوصی كه بیشتر دانشآموزانش از افراد سطوح بالای جامعه و دولتیها تشكیل میشود را دریافت كند.
یزدان را بیش از آنكه در ایران بشناسند در بریتانیا میشناسند. هرچند كه او یك ایرانی است كه در خانوادهیی با سنن این كشور نیز رشد و نمو كرده و تا چهار سالگی هم در همین سرزمین بوده، اما فعالیتهای هنری او در بطن جامعه انگلیس و تسلط عجیبش به زبان، لهجه و فرهنگ بریتانیای كبیر، او را به فردی شناخته شده در همان جامعه تبدیل كرده است. با همه این وجود، او ایرانیها را بیشتر دوست دارد. برای همین است كه حتی عدم تسلط كاملش به گویش فارسی نیز باعث نشده كه چند موسیقی فارسی نخواند تا به تعهدات ایرانی بودنش عمل كرده باشد. به خاطر همین هم چندین سایت و وبلاگ فارسی از سوی طرفدارانش در كشور، برای او ایجاد شده.
گفتوگوی امروز ما با یزدان در حالی شكل گرفت كه پدر او، مسعود غفوری نیز در كنارش بود و هر از چندگاهی میشد شیطنتهای برادر كوچك ترش، ایزد را هم از دریچه وب كم دید. مجموعه صحبتهای ما خیلی شكل تخصصی نگرفت و بیشتر به سمت و سوی گپی دوستانه حركت كردیم. به نظرم این گونه هم برای او جذابتر بود و هم برای شما. چرا كه مصاحبههایی از او درباره چیزهای دیگر را میتوان در نشریات انگلیسی خواند. نكته جذاب این گفتوگو كه امكان انتشار كاملا مشابهش به صورت چاپی نیست، استفاده نابهنگام یزدان از كلمات انگلیسی در بین صحبتهایش و هنگ كردنهای گاه و بیگاهش هنگام شنیدن سوالات بود. پدر یزدان نیز تلاش میكرد علاوه بر اینكه كمك كند فرزندش سوالات مرا بفهمد، به او كلمات جدید نیز بیاموزد و اصرار داشت آن كلمات را خود یزدان بر زبان بیاورد.
قبل از اینكه خودت را معرفی كنی، بگو كلاس چندمی؟!
نهم
یعنی میشود سوم راهنمایی ایران آره. ولی درس خواندن در ایران خیلی سختتر از انگلیس است. بابا مسعود میگوید اگر یك روز در ایران درس بخوانی قدر مدرسه رفتنت در اینجا را خوب میدانی. اصلا میگوید درس خواندن در ایران خیلی وحشتناكتر از انگلیس است.
یزدان غفوری كی هست؟! چی هست و اصلا چرا باید با او مصاحبه شود؟!
قبل از اینكه خودم را معرفی كنم بگویم كه باید بعضی از واژهها را انگلیسی بگویم. چون فارسیاش را نمیدانم. یزدان غفوری یك خواننده، بازیگر تئاتر و یك حركات موزونكننده(!) است. پسری كه موسیقی مینویسد و با پیانو مینوازد. همه اینها باعث شده بتوانم یك بورسیه تحصیلی در یك مدرسه بسیار معتبر بگیرم تا اگر شد، در كنار این همه كار، درس هم بخوانم. من ابتدا از خوانندگی شروع كردم. اما وقتی كه صدایم دورگه شد، كمی به عقب برگشتم. اصلا برگشتم سر خط، حالا هم منتظرم كه صدایم جا بیفتد تا دوباره شروع كنم به هنر اصلیام. اما در این مدت هم بیكار نبودهام و كارهایی كردهام كه هر كدام در نوع خود، بزرگ بودهاند
.
از مسابقات استعدادیابی كه تاكنون در آنها شركت كردهیی بگو.
چند سال پیش كه مدرسه میرفتم، معلمم گفت كه یك مسابقه استعدادیابی است به نام «آف بای هارت» كه شما باید در آن شعر حفظ كنید و در آنجا دكلمه كنید. من هم خیلی عادی و بیشتر برای تنوع، قرار گذاشتم كه در این مسابقه شركت كنم. همین طور كه مسابقات برگزار میشد، جلو میرفتم تا به مسابقات نهایی مدرسه رسیدم. آنجا را كه بردم، گفتند باید در سطح استانها شركت كنی. چند روز بعد از آنكه اجرایم در آنجا تمام شد، مدیر مدرسه داشت برای بچهها حرف میزد؛ گفت چیزی هست كه او نمیداند ولی من میدانم و حالا میخواهم به همه شما بگویم. یزدان به مسابقه فینال آف بای هارت راه پیدا كرده. آن موقع 12 سالم بود و همین طور گریه میكردم. باورش سخت بود كه همین طوری به فینال كشوری چنین مسابقه بزرگی رسیدهام. آنجا پر بود از انگلیسیهای مغروری كه میخواستند به زبان مادریشان دكلمه كنند و البته من تنها غیرانگلیسیای بودم كه تازه زبان یاد گرفته بودم و باید با این جمع رقابت میكردم. اما در نهایت این من بودم كه اسمم به عنوان برنده كل مسابقات در سطح كشور خوانده شد و نكتهیی كه تعجب برانگیز بود این بود كه در آن زمان، زبان اول من، فارسی بود ولی توانسته بودم در رقابتی تقریبا غیرمساوی، تمام انگلیسیها را پشت سر بگذارم.
سه سال پیش هم رفتم مسابقات «بریتین گات تلنت». سایمون (داور مسابقه) از من تعریف كرد و گفت: بهتر است زمانی شركت كنم كه صدایم بالغ شده باشد. الان دو سه ماهی است كه صدایم دورگه شده و احتمالا تا چند وقت دیگر به آن حالتی كه سایمون گفت خواهم رسید و دوباره در آن مسابقات شركت خواهم كرد.
بعد از «آف بای هارت» چه كار كردی؟
آن موقع من دیدم كه مسلما بهترین دكلمهخوان بریتانیا هستم. اما عشق من، خوانندگی بود. برای همین هم در یك مسابقه كوچك خوانندگی شركت كردم. آنجا با یك خانمی آشنا شدم كه لطف زیادی به من كرد و شد مدیر برنامههایم. از آن موقع بود كه كمكم كارهای خوانندگی زیادی كردم كه بیشترشان در سایتهای اشتراك ویدئو در دسترس است.
نظرت درباره حركت در خواندن چیست؟! به عبارتی تو الان داری به طور حرفهیی حركات موزون هم كار میكنی. این را میخواهی در كنار كار خوانندگی انجام بدهی یا نگاهی جدیتر به آن داری؟
یك نظریهیی هست كه میگوید شما وقتی خواننده خوبی میشوی كه بتوانی صدا، اكت و هنر حركات موزون را همزمان داشته باشی. به خاطر همین هم من به كلاسهای حركات موزون رفتم و آنجا توانستم بالاترین سطح نمرات در كل مجموعه را كسب كنم. من برای اینكه در آینده هیچ كارم به مشكل برنخورد آنقدر ورزش میكنم كه گاهی اوقات بابام هم شاكی میشود.
مسعود غفوری| یزدان به نظر گاهی وقتها دیگر بیش از حد ورزش میكند. شكم او شش تیكه شده و تمام المانهای یك بدنساز حرفهیی را دارد. یك بار كه او دل درد گرفته بود و برده بودیمش دكتر؛ پزشك دستش را گذاشت روی شكمش. كمی فشار داد. گفت: شكمت را شل كن پسرم! یزدان مثلا شكمش را شل كرد. پزشك شاكی شد و گفت چرا مرا مسخره میكنی. بعد كه پیراهن یزدان را زد بالا و دید كل شكمش عضله است حرفش را پس گرفت. به هر حال اینها جوانان نسل جدید هستند و خیلی به این چیزها اهمیت میدهند.
یزدان، آیا اینكه اینقدر به تناسب اندامت اهمیت میدهی فقط به خاطر هنرت است؟!
حالا…
الان چقدر معروفی؟
من كه نمیتوانم بگویم. یكی دیگر از بیرون باید بگوید.
مسعود غفوری: من فكر میكنم یزدان 20 درصد كار را جلو رفته و با برنامهریزی كه برای خودش كرده آینده خوبی هم پیش رو دارد. اما مثل همه جای دنیا، او نیاز به رابطه هم دارد. من سه هفته پیش كه در جلسهیی در مدرسه یزدان بودم، سرپرست معلمان (همان ناظم خودمان) به من گفت كه سالهاست در زمینه تربیت بچهها كار میكند و به جرات میگوید كه تعداد كسانی كه در سراسر انگلیس به مستعدی یزدان باشند، به تعداد انگشتان دو دست هم نخواهند رسید. او به این موضوع افتخار میكرد كه یزدان را بورسیه كرده و این گونه است كه مدرسهیی كه هزینه تحصیل در آن ماهیانه سه هزار پوند است، برای یزدان كاملا رایگان است و این یكی از شانسهای من در زندگی است.
آقا مسعود، حالا كه وارد بحث شدید. بیشتر وارد شوید! از خودتان و سفرتان بگویید:
من در آلمان تحصیل كردهام. رشته مهندسی نساجی. سال 1994 به اصرار پدرم به ایران بازگشتم. دلیلش هم این بود كه هزینه تحصیل من را شركتی كه پدرم در آن كار میكرد داده بود و من باید بازمیگشتم. سال 1995 ازدواج كردم و تقریبا سال 2000 بود كه از ایران خارج شدیم. آن موقع یزدان حدودا 4 ساله بود.
یزدان، به ایران برمیگردی؟
من ایران را خیلی دوست دارم و مسلما دوست هم دارم كه برگردم. اما آنجا زندگی نخواهم كرد. چون من اینجا بزرگ شدهام و با بعضی چیزها در ایران نمیتوانم كنار بیایم. اما دوست دارم بیایم و با فرهنگ خودم بیشتر و از نزدیك آشنا شوم. من در كل خیلی با شرایط كنونی ایران در ارتباط نیستم. در واقع نمیتوانم تصمیم بگیرم كه فلان چیز در ایران خوب است یا بد. چون هیچوقت درباره این مسائل تحقیق نكردهام.
چقدر برای محبوبیت و معروفیت تلاش كردی؟
پدر و مادر من همیشه اصرار دارند كه من بیشتر كار و تمرین كنم. ولی آنها از كارهایی كه من میكنم و نمیبینند، اطلاعی ندارند.
بالاخره دوست داری محبوب باشی یا معروف؟
من فقط میخواهم برای آدمها بخوانم و در احساساتشان شریك باشم. بتوانم كاری كنم كه آدمها با من بخندند. گریه كنند یا دلتنگ شوند. دوست دارم وقتی یك نفر صدای من را میشنود، موهای دستهایش سیخ شود. در كل این چیزها برای من خیلی مهمتر از معروفیت است.
الگویت كیست؟ هم در زندگی و هم در كار هنری؟
الگویم در زندگی، بدون شك این مرد كنارم است. البته همه آدمها پدرشان را دوست دارند. اما فرق او این است كه میتوان با او مثل یك مرد صحبت كرد و شریك رازهایم باشد. همیشه راهنماییام كرده و همیشه هم جواب داده. در موسیقی و هنر هم الگویی هست كه البته كارها، انتخابها و اخلاقهایش را قبول ندارم. اما كار هنریاش را میپذیرم. و آن كسی نیست جز جاستین بیبر. پسری كه از 14 سالگی همیشه روی صورتش دوربین بوده، اما همیشه زندگی خودش را كرده. مسلما چنین انسانی دست از پا خطا كند، دنیای هنریاش به یكباره نابود میشود. ضمنا او كسی بوده كه از درآمد هنریاش، كمكهای زیادی به خیریهها كرده و این رفتارش ستایش شده است. من نمیخواهم وقتی بزرگ شدم مثل او شوم ولی نمیخواهم انتخابهای اشتباه او را تكرار كنم.
چقدر دوست داری بازیگر باشی؟
فیلم بازی كردن علاقه دوم من است. دوست دارم روی استیج باشم ولی وقتی دوربین روی صورت آدم است كار خیلی سختتر است. چون باید تمام احساسات غیرواقعی را واقعی جلوه دهی.
فكر میكنی یزدان غفوری 20 سال دیگر كجا ایستاده و چه كار میكند؟
فكر نمیكنم بدانم یا حتی برایم مهم باشد كه بیست سال دیگر چه بشوم. بیشتر میخواهم الانی كه دارم زندگی میكنم، تمام تلاشم را بكنم تا به هدفم برسم. 20 سال بعد، اگر یزدان غفوری بود، هر چه كه بود، برایش خیلی مهم نیست. آنچه مهم است این است كه او خوشحال است و راضی. به خاطر كوششهایی كه كرده. حالا یا جواب گرفته یا نگرفته.
فكر میكنی چقدر میتوانی به برادرت كمك كنی كه او هم مثل تو پیشرفت كند؟
بزرگترین كاری كه من میخواهم برای ایزد، برادر 7 سالهام بكنم این است كه پول جمع كنم تا او هم بتواند به همان مدرسهیی كه من میروم، برود. من عاشق برادرم هستم.
به عنوان حسن ختام گفتوگو، نظر شخصیات را درباره زندگی و احیانا پوچی بگو.
خاصیت زندگی باید معنا و مفهوم داشته باشد. باید كنجكاوی و دنبال چیزی بودن در آن وجود داشته باشد. ما خیلی از كارهایی را كه به صورت روزمره انجام میدهیم به صورت ناخودآگاه است. مثل نفس كشیدن یا ضربان قلب. اما ما كمتر معنای وجود آنها را میفهمیم و این نشاندهنده این است كه زندگی پر از معناست و هیچوجه مشتركی با پوچی ندارد.
ایرانناز
انتهای پیام/م
نظرات کاربران