به گزارش پایگاه خبری تحلیلی آفتاب جنوب،بیشترین اوقات هرشهروندپس ازوقت گذرانی با اهل منزل و طی کردن ساعات کاری،دررفت وآمدهای شهری می گذرددر حالی که بیشترترددهابرای رفت وآمدبه محل کار،مطب،مرکزخرید،دیدارعزیزان وموارد مشابه باتاکسی است و به نوعی بیشترین اخبار و اطلاعات روزمره دردیالوگ های بین مسافروراننده رخ می دهد.
هرچند یکی از سختترین مشاغل، "راننده تاکسی" است که باید در تمام فصول سال از صبح تا شب در خیابانها رانندگی کند و اگر چند روزی هم قصد سفر و نیز استراحت در منزل را داشته باشد، یا بیمار باشد ویا به هرعلتی نتواند کار کند، از مزد آن روز بیبهره میماند،درواقع شغلی بدون مرخصی است که سرما و گرما هم سرش نمیشود!.
به همین بهانه و در این گزارش نیز برخی از دغدغه های رانندگان تاکسی درگچساران را به صفحه رسانه کشانده ایم،درگام اول که فاصله بین مسیر منطقه پانصددستگاه تا مرکز شهراست راننده با انتقاد از وضعیت نامناسب خیابان های سطح شهر، گفت:اینم روزگارِماراننده ها،هِی ترمز بزن هی سبقت بگیر،پدرِ صاحبِ لنت ماشین وترمز ولاستیکمون درآومد،آخه با این چِندِرغاز چقدرداریم که خرجش دربیاد.
سه تاخواهر روفرستادم خونه بخت
در همین حین راننده باکف دستش روی فرمان خودرویش کوبید،پشت چراغ قرمز ودقایقی طول کشیدتابه سمت مرکز شهرحرکتمان را ادامه دهیم.می پرسم:چندساله راننده تاکسی هستید؟ نگاهی ازآیینه به من انداخت و افزود: برای چی می پرسین؟گفتم برای یه گزارش خبری؛گفت:یه بیست سالی میشه.از اون اولش بخاطرمخارج درمانی پدرومادرم نان آورخونه بودم و سه تاخواهر روفرستادم خونه بخت باهمین تاکسی.
ادامه داد :ای روزگار.شب وروز نداشتم صبح اهوازبودم ،عصرشیراز و دم سحر هم می رسیدم یاسوج.دربست برون شهری کارمی کردم،وسط رفت وآمدهابسته های سفارشی داروخانه هارومی آوردم خداروشکرچرخش می چرخید.
بازهم گفت:تمام لوازمشون خارجی بودالبته بعضی وقتهایه قطعاتی مثل بلبرینگ های چرخ ایرانیش بهترجواب می داد،تا اینکه زد و باباو ننه ماعمرشونو دادن به شما.خواهرا هم چشمشونو روی زحمت هایم بستندودهنشون بازشدکه خونه روبفروشم وسهمشونو بدم، منم برادرشون بودم و بهشون حق می دادم که سهم خواهی کنن ولی خیلی بدهکارقسط ،دوا ودرمون بودم وسهم خودم ازخونه ومغازه پدری دوقسمتش هم صرف بدهی هاشد.روحشون شاد.
کنده کاری های شرکت آب وفاضلاب؟
وی ادامه داد: یه مقداری هم برام موند که روی تاکسی قبلی گذاشتم وبرکتش کردم واین یکی روخریدم،سالی که زیرگذر رو میساختن چشتون روزبدنبینه ، با زیر و رو شدن زیرگذر لاستیکاش ادا درمی آورد ،یا باریخت وپاش آسفالت های نصف ونیمه کوچه پس کوچه های پانصددستگاه؛نیومدم نفس تازه کنم که کنده کاری های شرکت آب وفاضلاب وچه می دونم خیابون کشی های جدید و ترافیک های مرکز شهر هم شروع شد.
اندازه بخورو نمیری درمیاد
این راننده تاکسی باز گفت:خلاصه سرتودردنیارم ،اینه که یه اندازه بخورونمیری درمیاد؛از تموم دنیا هم دوتاپسردارم، کا مادرشون معلمه.درآمدش هم صرف اجاره خونه وشهریه کلاس های بچه هامیشه.پس از مدتی به مرکز شهر رسیدم کرایه روحساب کردم.میشه پنج هزارتومان.
وقتی کارم تمام شددوباره سوارتاکسی شدم،دربست؟.راننده به نشانه تاییدسری تکان داد.داشت باتلفنش صحبت می کرد.گوشی روی داشبرد بود و ازهدفون صحبت می کرد؛کدوم نونوایی؟بابت چی؟خدا ازش نگذره.باشه خودم می خرم.
جای نون موکت تحویلت میدن!
نه خبری نیست زنگ زدن بهت می گم.خداحافظ.ببخشیدمسیرتون؟گفتم؛بلواربعثت.حواسش به حرف های همسرش بودو اینچنین ادامه داد:وضعیت مملکت رو می بینی تو رو خدا.یه زمانی برای خریدنون یه تیکه نون سوخته می دیدیم می بوسیدیم می ذاشتیم کنار،حالانونواها هم واسه خودشون جای نون خمیرکه چه عرض کنم موکت تحویل آدم میدن.
درادامه پرسیدم چندوقته که تاکسی دارید؟،ادامه داد:ای بابا من لیسانس مکانیک هستم اینقدر دنبال یه کارنون وآب دار رفتم وآمدم که هیچی نتیجه نداشت و مجبورشدم باپول خودم وبرادرخانومم تاکسی بخرم وشریکی کارکنیم.
همسرم خیلی بسازهست
درادامه پرسیدم که مخارج زندگیتان چطورتامین می شود؟که گفت:والا من میگم آدم اگه زن قانعی داشته باشه نصف عمرش عافیت هست، همسرم خیلی بسازهست و از این تیپ خانومایی که تیپ تیپ و شیک شیک خریدکنه نیست.می سازیم.خونه هم پدرم خریده ومستاجرنیستم.
شکرخداچارچوب تنمون سالمه
وی درادامه گفت:البته خیلی از همسالان من همین موقعیت راندارن،من خونه دارم ،زن دارم ،شغل دارم و راضی هم نباشم شکرخدا چارچوب تنمون سالمه.توی این آشفته بازاربازهم شکر.
دریک تردد دیگر درب تاکسی رابستم وآدرس راگفتم.وقتی حرکت کردیم هرچندقدم نیش ترمزمی زدتامسافرسوارکند،کسی سوارنمی شد؛مرتبابوق می زد و بی جواب به مسیرش ادامه می داد.درادامه هم پوزخندی زدوگفت: خدایی هرترمزگرفتن مامیدونی چه ضربه ای به لنت ولاستیک می زنه؟در همین لحظه رسیدیم به میدان سابق سرباز که ادامه داد: چی بودبابا،برداشتنش بهترشدتادورمی زدیم برسیم اون سرفلکه یارومستقیم رسیده بودبندردیلم؛والا.
بازهم مسیرشو ادامه دادو پرسید؛گفتین تامین اجتماعی؟گفتم بله لطف می کنیدبه موقع منوبرسونید.جواب داد:اون که میرسی و نگران نباشید.تامین اجتماعی!،کاش اسمش تامین اشتباهی بودتااجتماعی.هرچی قرص وداروهست که خارجیه و آزادحساب می شه.هزینه عمل جراحی وعکس واِکو هم بادفترچش واویلاست چه رسدبه آزادش.
سرگرونی و احتکارِیونجه وعلف
راننده در ادامه افزود:ای خدا !کارکنی خرج درد وکوفت و مرض بشه ؛رژیم هم میدن خوراک مقوی! آخه کوخوراک مقوی؟!.والابِلا سرِگرونی این گوشت ومرغ بایدبترسیم ازاحتکارِیونجه وعلف. توبه توبه شکرت خداولی بااین گرونی ایمونِ آدم ازدرمیادازپنجره میره.به مقصدرسیدیم پیاده شدم کرایه را حساب کردم.
دردسر ماشین شخصی
راننده بعدی بسیارکم حرف بودمسافرهاراپیاده کردوتادرمانگاه تنهامسافرش من بودم.پرسیدمسیرتون؟گفتم درمانگاه والفجرو یک سکوت ممتد.میانسال بودپرسیدم ازشغلتون راضی هستید؟گفت:تاکسی هازیادشدندخیلی هاشونم باماشین شخصی کارمیکنن یه جورایی حق خوری می کنند.سوال بعدیَم راجواب نداد؛ببخشیدمدرک تحصیلی شماچیه واینکه تاکسی تنهامنبع درآمدشماست؟به مقصدرسیدیم بایک سکوت!.
وقتی پیاده شدم صدای دوراننده که مقابل درمانگاه پارک کرده بودنددرفضاپیچید؛تاکسی.تاکسی؟بسمت خودپردازرفتم وباانجام ناموفق عملیات کارتم دردستگاه ماندوقتی پیگیرشدم یکی ازراننده هاگفت:فردابایدازبانک رفاه بگیری.شمانفرپنجمی هستیدکه دستگاه کارتشو پس نداده. اگرچه دوباره مجبوربه دربست تاکسی شدم تابه خانه برگردم.
حقی که ضایع میشه
راننده مسیرراپرسیدوگفت:راننده قبلی همکارمون هست جلوی درمانگاه ایستگاهشه.گفتم:شماچندسال هست که راننده تاکسی هستید؟جواب داد:تاراننده به کی بگین؟همین همکارم یه تایم شرکت نفت کارمیکنه یه تایم هم حق ما رو ضایع میکنه.خب یکی نیست بگه توکه شغل ثابت داری واسه چی میایی مسافرکشی.یادجمله همون راننده افتادم؛خیلی هایه جورایی حق خوری می کنند.
مجبورشدم بزنم به تاکسی
درادامه پرسیدم:تحصیلاتتون چیه؟گفت:من مهارتم تاسیسات وتدارکات هستش و سه سال بندرکنگان ودوسال هم عسلویه بودم.چندوقت هم پتروشیمی گچساران کارکردم.به جرات می تونم بگم مهارت تاسیساتی منو انگشت شمارن اونایی که دارن؛ولی همین پتروشیمی به درستی حق و حقوقمون رو نمی داد که مجبورشدم بزنم به تاکسی.
تنها بهانه رفع خستگی پدر
بازهم پرسیدم چندتافرزنددارید؟گفت:باورنمی کنیدازسرناچاری ونبودن حقوق سال قبل به سرم زدکه همسرم را اِجباربه سقط جنین کنم ،وقتی گریه هاشودیدم پشیمون شدم یه مقدارطلای همسرم روبا زمین کشاورزیِ پدر رو زدم به زخم زندگی و شداین پراید پوکیده.پدرِ دوفرزندهستم دومی که بحث سقطش از سراجباروفشاربه سرم زدکه الان هم تنهابهانه من برای برطرف کردن خستگی هام بعدازکاره.
درادامه نیز بعدبابُغض سنگینی گفت:پدرم زمین کشاورزی اش را دادبه من ،ولی من برای آینده فرزندانم فقط دعامی کنم آنهارا وارث بدهی نکنم.هرچندهنوزهم شرمنده سقف استیجاریِ کوچکمان هستم.
سفره های خالی
راننده آخرجوانی بودکه باشنیدن اخبار روز رادیو به هرموردواکنش نشان می داد:مرغ گرون شده و یکی نیست بپرسه حالاکی می تونه گوشت ومرغ بخره ؟هر روز یه چیزی بایدازسرسفره مردم خط بخوره.یه وقت میگن سیب زمینی و پیاز گرون شده یه وقت میگن میوه شده کیلویی فلان تومن، یه وقت هم بساط گرونی گوشت ومرغِ.یه وقت دیدی یه مسئول هم میزنه به سرش و همین بنزینم رو گرون می کنن تا این یه لقمه نون راننده ها هم آجربشه.
رویاهای یک راننده تاکسی
وی ادامه داد:می دونید من ازترس قیمت هاومخارج سنگین زندگی تا این سن که 35 سال دارم هنوز ازدواج نکردم ونمیدونم چه سالی بتونم یه سقف ازخودم داشته باشم که بتونم به رویاهام فکرکنم.
شب هنگام ،به صحبت های راننده های تاکسی فکرمی کردم؛گرانی،عدم امنیت شغلی،دوشغله بودن،هزینه های شخصی،درمان،بیمه،آینده ای نامعلوم برای خیلی ها که روزگاری به پشتوانه والدین به این قسمت از زندگی رسیده بودند.
تاکسی خانه شهروندان
هرچند یکی از رانندگان تاکسی ابتکارجالبی به کاربرده بود و پُشتِ صندلی جلومتنی دستنویس نصب کرده بود؛"لطفازباله هارادرون کیسه زباله بیاندازید".توجهم راجلب کردو پرسیدم؛چرا این یادداشت را نصب کردید؟ راننده گفت:باورکنیدهرظهروهرشب به خاطرزباله های کفِ تاکسی مجبورم دوبارفرشِ کف ماشین رابیرون بیاورم ونظافت کنم.
وی گفت:مسافرین ؛آدامس،پوست تخمه،بشکه آب معدنی،پاکت آبمیوه وگاهی فیش های خودپردازرا وقت پیاده شدن جا می گذارندو این دستنوشته پسرم است که میره کلاس چهارم دبستان ،وقتی می بینه که چه عذابی برای نظافت ماشین می کشم باشوخی میگه:"باباتاکسیِ ماخانه آنهاست و حتمادرخانه خودشان هم رعایت نمی کنند".
مرادی/احمدپور
انتهای پیام
نظرات کاربران