به گزارش پایگاه خبری تحلیلی آفتاب جنوب،سید جواد فدایی- 16آذر هر سال ذهن ها برمی گردد به سال 1332 و خفقان سنگین دوران پهلوی دوم و حکومت نظامی شاه در دانشگاه ها و بگیر و ببند های معروف.
پاییز ۳۲ بود و برگ ریزان و بادهای سرد آذر و زمین یخ زده دانشگاه ؛گرگ درنده مهمان سگ مطیع بود و قرار شام کباب آهویی از نسل بیداری.
ریچارد نیکسون منحوس ، قدم آلوده بر خاک دلیران نهاد و شاه موُدب به رسم دیرین مهمان نوازی قصد قربانی کرد.رسم است در خانه های روستایی هنگام ورود مهمان بر حسب جایگاه مهمان مرغی ،بره ای ویا گاوی سر می بریدند که معمولا صاحبخانه خروس پر سر و صدا را نشانه می رود و بدین بهانه مایه بیداری ده را سر می برد.
شاه پهلوی نیز ازاین قاعده مستثنی نبود ولی باید قربانی برای ارباب چرب تر و درشت تر باشد. 16 آذر بود درست چند ماه بعد از مرداد و کودتایش ریچارد نیکسون معاون رئیس جمهور ایالات متحده به ایران آمد و قرار شد در دانشگاه تهران حضور یابد و اما دانشجویانی که علم غیرت و ایثار و مردانگی را در کلاسهای سرد و امنیتی خوب از بر کرده بودند.
(قندچی بود و شریعت رضوی و بزرگ نیا )آنان برای قربانی نیکسون انتخاب شدند و به سلاخی شاه پهلوی کشانده شدند.آری به همین راحتی رژیم ستمکار پهلوی صدای مخالف را برید تا بریده نشود ، غافل از اینکه خون شهید چون آب است پای نهال تشنه.
قندچی و بزرگ نیا و شریعت رضوی با خونشان راهی را باز کردند که تا ابد سرخی اش بر دیوار دانشگاه خواهد ماندهر چه بود خفقان آن زمان با خون سرخ جوانان انقلابی به آزادی و استقلال و عزت تبدیل شد و رسیدیم به روزهایی که جوانان به راحتی درباره مسائل کشور اظهار نظر کنند و در انتخاب ها و تصمیم سازی ها و تصمیم گیری ها نقش های اساسی ایفا کنند.
روز دانشجو هر سال بهانه ای ست برای بزرگداشت سالهای سرما ، خون و آتش؛ و دانشجو در این روز می فهمد جایگاهش چنان بالا و رفیع بوده که هیچ حکومتی توان سرکوبش را نداشته باشد. و اما امسال و در آستانه این روز بزرگ طبق روال هر سال که دانشگاه ها محل سخنرانی ها و مناظرات دانشجویی و پرسش و پاسخ دانشجویان با سران مملکت می شد ، داشت خود را آماده اجرای برنامه ها می کردکه اخباری ناگوار تمام کشور را فرا گرفت.
لغو مکرر سخنرانی منتقدین دولت در دانشگاه های کشور خبری بود که روزهای گذشته یکی پس از دیگری بر پیکر دانشجو فرود می آمد و شعارهای آزادی بیان دولت را کمرنگ و کمرنگتر می کرد.
لغو سخنرانی زاکانی و رسایی و نظری و هدایتخواه و نقوی حسینی وزارعی و بذرپاش و فریدون و حسن عباسی و سایر منتقدین دولت پس از کسب مجوز برگزاری چیزی بود که شدیدا با روح آزادی بیان در تعارض بود و غیر قابل باور. شاید اگر این اتفاق در دولت رضاخان می افتاد قابل هضم تر بود.
هر چند ریشه این لغو سخنرانی ها را باید در سنای آمریکا و تصویب تحریم های ده ساله جست و جو کرد اما سکوت برخی ها که چند روز قبل تر برای لغو سخنرانی بی مجوز علی مطهری رگ گردنشان باد کرده بود و فریاد آه و فغانشان دل هر شنونده ای را به درد می آورد تعجب برانگیز است.
پست های وامصیبتای اینستاگرامی و مواضع تند علیه این اقدام قانونی به امضای طومار ۱۴۳ نماینده و تشکیل کارگروه ها و اعزام نماینده تبدیل شد و رئیس دولت ابراز شرمساری کرد اما اکنون از ترس نقد دیپلماسی ذلیلانه دولت و شکست مفتضحانه و البته قابل پیش بینی دولت در برجام در دانشگاه ها دستور لغو سخنرانی های منتقدین را صادر کرده اند و هیچ دانشگاهی حاضر به پاسخگویی در این زمینه نشده است.
البته به این دولت که ادامه دهنده دوران خفقان کارگزاران است و رئیس جمهوری که منتقدین را به بدترین توهین ها خطاب قرار می دهد انتظاری جز این نمی رفت ولی خنده دار اینجاست که همین دولت مدعی جدی آزادی بیان است و خود را وارث شعار زنده باد مخالف من می داند.
انتهای پیام/م
دیدگاهها