نظرسنجی

عملکرد شورای ششم دوگنبدان را تا کنون چگونه ارزیابی می کنید؟
20. مرداد 1394 - 20:11
عصر امام صادق (ع) يکی از طوفانى ترين ادوار تاريخ اسلام است که از يک سو اغتشاشها و انقلابهای پياپی گروههای مختلف، بويژه از طرف خونخواهان امام حسين (ع) رخ مى داد، که انقلاب "ابو سلمه " در کوفه و "ابو مسلم " در خراسان و ايران از مهمترين آنها بوده است. و همين انقلاب سرانجام حکومت شوم بنی اميه را برانداخت و مردم را از يوغ ستم و بيدادشان رها ساخت.

به گزارش آفتاب جنوب،امام صادق (علیه السلام) در روز 17 ربیع الاول سال 83 هجری قمری در مدینه متولد شد. پدر گرامی آن حضرت، امام محمد باقر (علیه السلام) و مادر ارجمندش ام فروه، دختر قاسم بن محمد بن ابی بکر است. نام شریفش جعفر و لقب معروفش صادق و کنیه‌اش ابوعبدالله است. شهادت آن حضرت در 25 شوال سال 148 هجری قمری، در 65 سالگی، به دستور منصور دوانیقی، خلیفه ستمگر عباسی، به وسیله سمی که به آن بزرگوار خوراندند، در شهر مدینه اتفاق افتاد، و محل دفنش در قبرستان بقیع است.

 

امام صادق علیه السلام پس از رحلت امام چهارم مدت 19سال نيز در خدمت پدر بزرگوارش امام محمد باقر (ع) زندگی  کرد و با اين ترتيب 31سال از دوران عمر خود را در خدمت جد و پدر بزرگوار خود که هر يک از آنان در زمان خويش حجت خدا بودند، و از مبدأ فيض کسب نور مى نمودند گذرانيد. بنابراين صرف نظر از جنبه الهی و افاضات رحمانی که هر امامی آن را دار مى باشد، بهره مندی  از محضر پدر و جد بزرگوارش موجب شد که آن حضرت با استعداد ذاتی و شم علمی  و ذکاوت بسيار، به حد کمال علم و ادب رسيد و در عصر خود بزرگترين قهرمان علم و دانش گرديد.

 

پس از درگذشت پدر بزرگوارش 34 سال نيز دوره امامت او بود که در اين مدت "مکتب جعفرى " را پايه ريزی فرمود و موجب بازسازی و زنده نگهداشتن شريعت محمدی ( ص) گرديد. زندگی پر بار امام جعفر صادق (ع) مصادف بود با خلافت پنج نفر از بنی  اميه ( هشام بن عبدالملک - وليد بن يزيد - يزيد بن وليد - ابراهيم بن وليد مروان حمار) که هر يک به نحوی موجب تألم و تأثر و کدورت روح بلند امام معصوم (ع) را فراهم مى کرده اند، و دو نفر از خلفای عباسی ( سفاح و منصور) نيز در زمان امام (ع) مسند خلافت را تصاحب کردند و نشان دادند که در بيداد و ستم بر امويان پيشی گرفته اند، چنانکه امام صادق (ع) در 10سال آخر عمر شريفش در ناامنی و ناراحتی بيشتری بسر مى برد.

 

عصر امام صادق (ع) يکی از طوفانى ترين ادوار تاريخ اسلام است که از يک سو اغتشاشها و انقلابهای پياپی  گروههای مختلف، بويژه از طرف خونخواهان امام حسين (ع) رخ مى داد، که انقلاب "ابو سلمه " در کوفه و "ابو مسلم " در خراسان و ايران از مهمترين آنها بوده است. و همين انقلاب سرانجام حکومت شوم بنی اميه را برانداخت و مردم را از يوغ ستم و بيدادشان رها ساخت.

 

سرانجام بنی عباس با تردستی و توطئه، بناحق از انقلاب بهره گرفته و حکومت و خلافت را تصاحب کردند. دوره انتقال حکومت هزار ماهه بنی اميه به بنی عباس طوفانى ترين و پر هرج و مرج ترين دورانی بود که زندگی امام صادق (ع) را فراگرفته بود. و از ديگر سو عصر آن حضرت، عصر برخورد مکتبها و ايده ئولوژيها و عصر تضاد افکار فلسفی و کلامی مختلف بود، که از برخورد ملتهای اسلام با مردم کشورهای فتح شده و نيز روابط مراکز اسلامی با دنيای خارج، به وجود آمده و در مسلمانان نيز شور و هيجانی برای فهميدن و پژوهش پديد آورده بود. 

 

عصری که کوچکترين کم کاری يا عدم بيداری و تحرک پاسدار راستين اسلام، يعنی  امام (ع)، موجب نابودی  دين و پوسيدگی تعليمات حيات بخش اسلام، هم از درون و هم از بيرون مى شد. اينجا بود که امام (ع) دشواری فراوان در پيش و مسؤوليت عظيم بر دوش داشت.

 

پيشوای ششم در گير و دار چنين بحرانی مى بايست از يک سو به فکر نجات افکار توده مسلمان از الحاد و بى دينی و کفر و نيز مانع انحراف اصول و معارف اسلامی از مسير راستين باشد، و از توجيهات غلط و وارونه دستورات دين به وسيله خلفای وقت جلوگيری کند. علاوه بر اين، با نقشه ای  دقيق و ماهرانه، شيعه را از اضمحلال و نابودی  برهاند، شيعه ای که در خفقان و شکنجه حکومت پيشين، آخرين رمقها را مى گذراند، و آخرين نفرات خويش را قربانی مى داد، و رجال و مردان با ارزش شيعه يا مخفی  بودند، و يا در کر و فر و زرق و برق حکومت غاصب ستمگر ذوب شده بودند، و جرأت ابراز شخصيت نداشتند، حکومت جديد هم در کشتار و بى عدالتی دست کمی از آنها نداشت و وضع به حدی  خفقان آور و ناگوار و خطرناک بود که همگی ياران امام (ع) را در معرض خطر مرگ قرار مى داد، چنانکه زبده هايشان جزو ليست سياه مرگ بودند. "جابر جعفى " يکی  از ياران ويژه امام است که از طرف آن حضرت برای انجام دادن امری به سوی کوفه مى رفت. در بين راه قاصد تيز پای امام به او رسيد و گفت : امام (ع) مى گويد : خودت را به ديوانگی بزن، همين دستور او را از مرگ نجات داد و حاکم کوفه که فرمان محرمانه ترور را از طرف خليفه داشت از قتلش به خاطر ديوانگی منصرف شد.

 

 

جابر جعفی که از اصحاب سر امام باقر (ع) نيز مى باشد مى گويد : امام باقر (ع) هفتاد هزار بيت حديث به من آموخت که به کسی نگفتم و نخواهم گفت... او روزی به حضرت عرض کرد مطالبی از اسرار به من گفته ای که سينه ام تاب تحمل آن را ندارد و محرمی ندارم تا به او بگويم و نزديک است ديوانه شوم. امام فرمود : به کوه و صحرا برو و چاهی بکن و سر در دهانه چاه بگذار و در خلوت چاه بگو : حدثنی  محمد بن علی بکذا وکذا...، ( يعنی امام باقر (ع) به من فلان مطلب را گفت، يا روايت کرد)

 

 

آری،شيعه مى رفت که نابود شود، يعنی اسلام راستين به رنگ خلفا درآيد، و به صورت اسلام بنی اميه ای يا بنی عباسی خودنمايی کند. در چنين شرايط دشواری، امام دامن همت به کمر زد و به احيا و بازسازی  معارف اسلامی پرداخت و مکتب علمی عظيمی به وجود آورد که محصول و بازده آن، چهار هزار شاگرد متخصص ( همانند هشام، محمد بن مسلم و...) در رشته های  گوناگون علوم بودند، و اينان در سراسر کشور پهناور اسلامی آن روز پخش شدند. هر يک از اينان از طرفی  خود، بازگوکننده منطق امام که همان منطق اسلام است و پاسدار ميراث دينی  و علمی و نگهدارنده تشيع راستين بودند، و از طرف ديگر مدافع و مانع نفوذ افکار ضد اسلامی و ويرانگر در ميان مسلمانان نيز بودند.

 

 تأسيس چنين مکتب فکری  و اين سان نوسازی و احياگری تعليمات اسلامی، سبب شد که امام صادق (ع) به عنوان رئيس مذهب جعفری ( تشيع) مشهور گردد. ليکن طولی نکشيد که بنی عباس پس از تحکيم پايه های حکومت و نفوذ خود، همان شيوه ستم و فشار بنی اميه را پيش گرفتند و حتی از آنان هم گوی سبقت را ربودند. امام صادق (ع) که همواره مبارزی نستوه و خستگى ناپذير و انقلابيی بنيادی در ميدان فکر و عمل بوده، کاری که امام حسين (ع) به صورت قيام خونين انجام داد، وی قيام خود را در لباس تدريس و تأسيس مکتب و انسان سازی انجام داد و جهادی راستين کرد.

 

در دوره امام صادق«ع» با پیش آمدن نهضت ترجمه علوم وارداتی از ممالک غیراسلامی و روی آوردن بسیاری از مسلمانان به علم و دانش و به ویژه توجه آنان به کتب ترجمه شده رشته های فلسفه، طب و علوم انسانی و هیئت و کیهان شناسی که بیشتر محصول نگاه نظری ـ و نه تجربی و تحقیقی ـ و اغلب متکی به مبانی غیربرهانی بود، در اغلب شهرهای مسلمان نشین به ویژه مدینه، مکه، کوفه، بصره و... مجالس درس و مناظره های علمی، تشکیل و از رونق خاصی برخوردار شد.

 

در چنین زمانی امام صادق«ع» فرصت یافت که با دانش فراوانش در انواع رشته های علمی که از اعماق قرآن و علوم پدرانش و پیامبر به او رسیده بود، چراغ نهضت علمی و فرهنگی اسلامی خود را روشن کند و نور دانش استوار و متکی به وحی و عقل و برهان خود را به گستره حیات انسان بتاباند.

 

سفرهای اختیاری و اجباری امام به عراق و شهرهای حیره، هاشمیه، کوفه و مکه و ملاقات با اربابان دیگر مذاهب فقهی، کلامی و فلسفی و به ویژه گفت وگوهایش با سران مکاتب مادیگری چون ابن ابی العوجا، ابن مقفع، عبدالملک بصری، عبدالملک ویصانی نقش عمده و مهمی در معرفی و گسترش علوم قرآنی و دانش استوار و اهل بیت«ع» در جامعه داشت. در همه این شهرها انواع دانش پژوهان به آسانی و بدون قید و شرط که بخشی از روش اخلاقی اهل بیت«ع» بود به کلاس درس هایش که برای تبیین انواع علوم تشکیل می شد، راه یافتند و از وجودش که عقل و علم مجسم بود بهره ها گرفتند و کتاب ها و جزوه های علمی پرارزشی را به وجود آوردند که پایه گسترش آن علوم در شرق و غرب شد.

 

این حقیقتی است که بزرگانی منصف از شرق و غرب چه با ذکر نام آن حضرت و چه بدون ذکر نام به آن اعتراف دارند، از جمله گوستاولوبون فرانسوی، جرجی زیدان لبنانی و سه جلد کتاب «خورشید اسلام» در اروپا نوشته دانشمندی غربی، کتاب «مغز متفکر جهان شیعه»، تنظیم مرکز مطالعات اسلامی استراسبورگ.

 

برخورد امام با انواع دانشمندان علوم مختلف که در هر رشته ای برتری علمی خود را همراه با برهان و دلیل ثابت کرد، سبب شد تا آوازه شهرتش در دانش و بینش و کرامت اخلاقی و منشش با دانشجویان و پشتکارش در انتقال علوم و پاسخ گویی اش به شبهات در همه امور به ویژه پس از انتقال فلسفه های یونانی، ایرانی، هندی و مکتب های وارداتی در بسیاری از مناطق آسیایی و آفریقایی طنین انداز شود.

 

او با برخورد با جریانات فکری انحرافی و روبه رو شدن با علمای علوم گوناگون و بحث و مناظره علمی و شیرین که حوصله و بردباری اخلاقی امام را به دنبال داشت، برتری اسلام را در چهارچوب تشیع بر همه مکاتب ثابت کرد.

 

مناظرات علمی و گفتگوهای آزاد امام با صاحبان دانش های گوناگون چون پزشکان، فقیهان، متکلمان، منجمان، صوفیان تابع مکاتب هندی، ایرانی و اسکندریه و به ویژه مباحث ارزنده فقهی و تفسیری و کلامی اش با رشدیافتگان در مدرسه اموی و عباسی در منابع مهم شیعه و سنی ثبت است. امام مدینه را به تنهایی تبدیل به دانشگاهی کرد که انواع علوم خود را بی واسطه و باواسطه به شیفتگان علم منتقل می کرد و در برابر مکتب اموی و عباسی به تبیین اسلام راستین یعنی اسلام وحی، اسلام انبیا، اسلام نبوت، اسلام امامت پرداخت و با کوششی خستگی ناپذیر، پیرایه های بسته شده به اسلام را از جانب دشمنان داخلی و مکتب های وارداتی زدود.

 

به این خاطر از اطراف و اکناف مختلف، دانشجویان و عاشقان علم روی به مدینه نهادند و در حوزه دروس او هر یک مطابق ذوق خود زانو زدند و از خرمن دانشش بهره ها بردند. اغلب اهل نظر شاگردان حوزه او را تا چهار هزار قلمداد کرده اند. دانشجویان دانشگاه او در رشته های طب، شیمی، نجوم، کلام، فقه، علوم انسانی، طبیعت شناسی، تحقیق در موجودات خلقت، علم اصول و... به مرحله تخصص رسیدند، بعضی از آنان در چند رشته صاحب نظر شدند و هر یک با تشویق آن حضرت حوزه درس و مدرسه در مدینه و شهرهای دیگر برای رشد علمی مردم بر پا کردند.

 

از شاگردان برجسته آن حضرت می توان از جابربن حیان طرطوسی صاحب بیش از 200 جلد کتاب و هشام بن حکم مؤلف 31 جلد کتاب محمدبن مسلم، ابان بن تغلب، هشام بن سالم، زوارة بن اعین، حمران بن اعین، مؤمن الطاق و مفصل بن عمر کوفی راوی روایت کم نظیر توحید استدلالی نام برد.

 

دانشجویان آن حضرت منحصر به افراد شیعه نبودند، بلکه غیرشیعه هم بدون قید و شرط از مدرسه اش برخوردار بودند و در میان آنان می توان از افرادی مانند مالک بن انس، ابوحنیفه دو پیشوای مالکی و حنفی و سفیان ثوری، سفیان بن عینیه، ابن جریح، ابن قاسم می توان نام برد.

 

انتهای پیام/م

نظرات کاربران

تازه های سایت

پربازدیدها